۱۳۹۵ اسفند ۶, جمعه

تاملی در تحلیل تخیلی فرج سرکوهی (25)


جنگ چریکی و ادبیات
فرج سرکوهی
منبع
مجله گوهران
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

فروغ فرخزاد
دلم برای باغچه می سوزد
ادامه

برادرم
به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند

·       منظور فروغ از فلسفه در این جمله، فلسفه امپریالیستی بوده که در آن زمان به مثابه آلترناتیوی بر فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی وسیعا ترجمه، ترویج و تبلیغ می شد:

1

برادرم
به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند

·       در آن زمان ـ قبل از همه ـ زباله های فلسفی سطحی به قلم ویل دورانت و امثالهم ترجمه می شدند و در تیراژ های چشمگیر در اختیار روشنفکران عمدتا فئودالی جامعه قرار می گرفتند. 

2

·       داریوش آشوری و دیگر طرفداران فاشیسم، به ترجمه هارت و پورت آلود زباله های نیچه و امثالهم می پرداختند و از اثر نیچه تحت عنوان «چنین گفت، زرتشت» نتیجه می گرفتند که زرتشت نیچه همان زرتشت ایرانی است و بی شرمانه ادعا می کردند که نیچه عاشق ایران و ایرانی است.

·       در حالیکه این زباله نیچه کمترین ربطی به ایران و زرتشت و غیره ندارد.

3

·       روشنفکران فئودالی ـ بورژوائی واپسین به ترجمه زباله های فلسفی و هنری اگزیستانسیالیسم می پرداختند و از ژان پل سارتر و البر کامو و غیره انقلابیون «کمونیست» سرهم بندی می کردند و در غیاب حزب توده به خورد خلایق بی خبر از خدا و خرما می دادند.

·       هنوز هم خیلی از الاغ های مدعی چپ خیال می کنند که نیچه و کامو و ساتر و سیمون دوبوار خیلی خیلی کمونیست اند.

4
·       طرفداران فاشیسم تحت حمایت خاندان فاشیست پهلوی، حتی حکیم سرخ طوس را، به عنوان شاعری نژاد پرست به خورد خلایق می دادند.

·       ضمنا از نیچه و سارتر و غیره صاحب نظرانی در زمینه هنر سر هم بندی می کردند و به خورد خلایق بی خبر می دادند.

5

سینما رکس آبادان

برادرم
به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند 

·       نسل جدید، تحت تأثیر گشتاور های نیهلیستی در فلسفه نیچه و زباله های آنارشیستی و اگزیستانسیالیستی تنها ره رهائی را در انهدام جامعه، در خرابکاری می دانستند.

·       همین نسخه رهایش اجتماعی فلسفه فاشیستی ـ نیهلیستی ـ آنارشیستی ـ اگزیستانسیالیستی است که در شعار مجاهدین و فدائیان اسلام و خلق، به شعار «تنها ره رهائی، جنگ مسلحانه» تقطیر می یابد.

·       همین تئوری های کج و کوله ضد علمی و ضد عقلی فلسفه امپریالیستی است که به شکل سینما و سینمارو سوزی و شهر نو سوزی و میخانه سوزی و غیره و بعدها حتی به شکل اسید پاشی و تجاوز دسته جمعی و غیره مادیت می یابد.

·       راسیونالیته،  تحت تبلیغ شبانه روزی ایراسیونالیسم (خردستیزی) کم رنگ و کم رنگ تر می شود تا اینکه بالاخره، مرده های صد هزار کفن پوسانده از قبور قرون بیرون می آیند و زمام امور کشور را به دست می گیرند و به حیف و میل دار و ندار ملت کمر می بندند و از جامعه طویله تمامعیار می سازند.

6
برادرم
به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند

·       مشخصه برادر (نماینده انتزاعی نسل نو و سوبژکت نو)، فقط حمل و نقل افکار فاشیستی، نیهلیستی، آنارشیستی و اگزیستانسیالیستی نیست.
·       برادر ضمنا زباله های فکری امپریالیستی را از تاقچه بالا هارت و پورت می کند و ضمن منت گذاری بر سر توده، به عرش و  فرش فخر می فروشد.

·       برادر،  جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی تمامعیار است.

6
برادرم
به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند

·       مشخصات نسل نو را فروغ با رئالیسم آهنینی تبیین می دارد:

الف
او مست می کند

·       برادر خیلی خیلی فیلسوف و عنقلابی، غلام جام باده است.

ب
و مشت می زند به در و دیوار

·       برادر برای تخلیه روانی خویش، مشت بر در و دیوار می زند.   

پ
و سعی می کند که بگوید،
بسیار دردمند و خسته و مأیوس است

·       هدف او از مستی و مشت کوبی، تظاهر به دردمندی، خستگی و نومیدی است.
·       همه صفاتی که برادر مست مشت کوب دارد، ماهیتا همان صفاتی اند که اجامر فاشیست و نیهلیست و آنارشیست و اگزیستانسیالیست دارند.

·       مشخصه اصلی نسل نو، هارت و پورتیسم است که در  جلال آل احمد و احمد شاملو و و فدائیان اسلامی و فئودالی و مجاهدین اسلامی و خلق و غیره جمع آمده است.

7


مشت می کوبم بر در 
پنجه می سایم بر پنجره ها 
من دچار خفقانم خفقان 
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم 

·       کسب و کار فریدون مشیری هم همان کار برادر است:
·       مشت کوبی در در، پنجه سائی بر پنجره برای نشان دادن اینکه خیلی حرف ها برای گفتن دارد و خفقان مانع او ست.
·       از همه چیز به تنگ آمده و می خواهد هواری بزند.

·       همان فریدون مشیری که شعورش در حد شهریار است.

·       همان هارت و پورت فریدون مشیری را احمد شاملو هم به انحای متنوع تکرار کرده است:

ترانه ی بزرگ ترین آرزو

آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای،
هيچ کجا ديواری فرو ريخته بر جای نمی ماند.

·       در حالیکه خفقان و سرکوب،  بهترین نعمت برای شعرایی از قبیل فریدون مشیری و احمد شاملو ست.
·       چون در کله شان به جای مغز، سرگین است و بس.

8

برادرم
به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند

·       برادر،  بلحاظ داشتن درد و خستگی و یأس عظیم و غول آسا،  شباهت ماهوی چشمگیری به مشد احمد شاملو دارد:  

اشک
رازی است

لبخند
رازی است

عشق
رازی است
 
اشک آن شب
لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
 
من درد مشترکم
مرا فریاد کن

·       همه مشخصات منفی برادر را که فروغ به چالش انتقادی ـ انقلابی می کشد، احمد شاملو به تنهائی دارد.
·       احمد شاملو در این بند شعرش، همه چیز را به درجه رازی ارتقا می دهد:
·       از اشک تا لبخند و عشق
·       احمد شاملو به جای الکل، به سیگار و تریاک و هروئین پناه می برد.
·       به جای مشت کوبیدن بر در و دیوار به رجزخوانی و هارت و پورت سرائی

·       در پایان ماجرا، همان به دست می آید که برادر در تلاش به دست آوردنش بوده است:

و سعی می کند که بگوید،
بسیار دردمند و خسته و مأیوس است

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر