۱۳۹۵ بهمن ۲۰, چهارشنبه

شعری از یوسف صدیق (گیلراد) (80)


یوسف صدیق
(بهمن ۱۳۹۵)   

عرقریزان واژه ها

ولگردی باورهای خاک خورده
در جمجمه های خالی

تبهکاران دروغ می بافند.

تبهکاران
ـ پشت تریبون های رسمی ـ
دروغ می بافند.

افسون شدگان به خیش یاوه بسته می شوند.
خون در رگ های حقیقت می خشکد.

«من» از «من» می گریزد
بی آنکه خود را به «تو» برساند

روز در آستانه ی فروپاشی
شب در افق بی خوابی.

صدای غژغژ تیغ
گلوی سال ها را می شکافد

تا چشم کار می کند، مزارع ویران
تا چشم کار می کند، گاوآهن های زنگ زده.

تا چشم کار می کند، رؤیا های های گمشده
و افسون شدگانی که خود را شخم زده اند.

نه، این عرقریزان واژه ها نیست
معماری بیداد است

تو بگو، 
تو که هرگز نتوانسته ام
خود را به تو برسانم
تو که هم گل، هم شمع و هم پروانه ای
تو که در گمگوشه ی تاریک یک سلول
پیوسته چند واژه ی زیبا را تکرار می کنی
تو بگو ...

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر