فروغ
فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
تحلیلی از
شین میم شین
حوصله
آب دیگه داشت سر می رفت
خودشو
می ریخت، تو پاشوره در می رفت
انگار
می خواس تو تاریكی
داد
بكشه آهای زكی
!
این
حرفا حرف اون كسونیس كه اگه
یه
بار تو عمرشون زد و یه خواب دیدن
خواب
پیاز و ترشی و دوغ و چلوكباب دیدن
ماهی
چیكار به كار یه خیك شیكم تغار داره
ماهی
كه سهله، سگشم
از
این تغارا عار داره
ماهی
تو آب می چرخه و ستاره دست چین میكنه
اونوخ
به خواب هر كی رفت
خوابشو
از ستاره سنگین می كنه
می
برتش، می برتش
از
توی این دنیای دلمرده ی چاردیواریا
نق
نق نحس ساعتا، خستگیا بیكاریا
دنیای
آش رشته و وراجی و شلختگی
درد
قولنج و درد پر خوردن و درد اختگی
دنیای
بشكن زدن و لوس بازی
عروس
دوماد بازی و ناموس بازی
دنیای
هی خیابونا رو الكی گز كردن
از
عربی خوندن یه لچك بسر حظ كردن
دنیای
صبح سحرا
تو
توپخونه
تماشای
دار زدن
نصف
شبا
رو
قصه آقابالاخان زار زدن
دنیایی
كه هر وخت خداش
تو
كوچه هاش پا میذاره
یه
دسه خاله خانباجی از عقب سرش
یه
دسه قداره كش از جلوش میاد
دنیایی
كه هر جا میری
صدای
رادیوش میاد
می
برتش می برتش از توی این همبونه كرم و كثافت و مرض
به
آبیای پاك و صاف آسمون می برتش
به
سادگی كهكشون می برتش
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر