۱۳۹۵ اسفند ۲, دوشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» ی گلسرخی (3)


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

 در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.
چریک در قصه ها و تخیلات جوان ها
قهرمان نجات و پیروزی بود
 اما توده های میلیونی به این پیامبر تفنگ بدوش و طاغی،
با تردید و ناباوری می نگریستند.
گلسرخی با یال و کوپال مردانه خود تجسم یک چریک بود.

·       برای تأمل روی  مفاهیم حیدر در این بند از سخن او، بهتر است که آن، نخست تجزیه و بعد تحلیل شود: 

1
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       این نظر حیدر ـ در تحلیل نهائی ـ رئالیستی است، ولی عاری از نقص و عیب و ایراد نیست.

·       اگر حیدر با توده مردم رابطه داشت، متوجه می شد که جاذبه نام چریک توده گیر نبوده است.
·       اگرچه در نگاه سرسری و ساده لوحانه و ساده گرانه چنین به نظر می رسید.

·       جاذبه نام چریک در جامعه حاکم نبوده است.
·       بلکه در سپهر قشر اجتماعی روشنفکر حاکم بوده است.

·       چون حیدر، خود یکی از اعضای قشر روشنفکر بوده، قیاس به نفس می کند و خیال می کند که نام چریک کوچه و خیابان را پر کرده است.

·       سؤال این است که چرا چنین بوده است؟

·       چرا در سال های قبل از 28 مرداد جو چریکی در «جامعه» حاکم نبوده است؟

·       چرا در آن سال ها نثر و نظم مطبوعات حزب توده، توده ای بوده است و نه اقلیتی ـ روشنفکری، «نویدی» و «به سوی حزبی»؟ 

2
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       برای دادن پاسخ به این پرسش ها باید شرایط اوبژکتیو و سوبژکتیو جامعه را در هر دو برهه تاریخی در نظر گرفت:

3

·       در دهه قبل از 28 مرداد، در پی شکست فاشیسم و پیروزی «سوسیالیسم» جامعه در جنب و جوش انقلابی بوده است.
·       جنبش اجتماعی در این دهه، جنبش توده ای بوده است.

·       درست به همین دلیل، به چریک کذائی اعتنائی نبوده است.

·       قهرمان در صدف سینه توده پرورش می یافت و در لحظه معینی بیرون آورده می شد.
·       آرش کمانگیر سیاوش کسرائی انعکاس هنری ـ استه تیکی ـ تئوریکی این شرایط عینی و ذهنی است.

4
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       در دهه پس از پیروزی انقلاب بورژوائی سفید، توده ـ در تحلیل نهائی ـ در سنگر انقلاب بورژوائی سفید است.
·       اگرچه برای طبقه حاکمه بورژوائی مدرن، هراس انگیز است.

·       توده های دهقانی، کارگری و پیشه وری در انقلاب سفید، تحقق شعارهای ضد فئودالی ـ ضد روحانی حزب توده را استنباط می کنند و به حمایت از آن می پردازند.

·       درست به همین دلیل، جنبش نه توده ای، بلکه ضد توده ای است.
·       ارتجاعی است.
·       فئودالی، فاشیستی، فوندامنتالیستی است. 

5

در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       یورش ارتجاعی بر دژ های انقلاب بورژوائی سفید توسط اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری آغاز می شود.
·       این یورش ضد انقلابی ولی نه تحت پرچم واحدی، بلکه در صور متنوع و تحت پرچم های رنگارنگ صورت می گیرد.

6
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       سنگر اصلی ارتجاع فئودالی، حوزه های «علمیه» و مساجد و منابر سنتی و مدرن بوده است.
·       روحانیت تحت رهبری روح الله خمینی، در صدد بازپس گیری امتیازات فئودالی اش برمی آید.
·       روحانیت بغایت عقب مانده و کپک زده و منفی و منفور ولی در مقابل انقلاب بورژوائی مدرن، تاب مقاومت ندارد.
·       به همین دلیل به مدرنیزاسیون مؤسساتی (نهادی)، تئولوژیکی و تئوریکی خود در زمینه هائی مبادرت می ورزد.

7

در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       در این دهه است که آثار جلال آل احمد به مثابه نماینده فاشیسم و فوندامنتالیسم اسلامی و سید قطب و غیره به مثابه نمایندگان فوندامنتالیسم سنی وسیعا تألیف، ترجمه، تبلیغ و توزیع می شوند و در اختیار قشر روشنفکر جامعه با تمایلات عمدتا مذهبی، قرار می گیرند.

·       مبلغین مدرنی زباله های مذهبی ـ خرافی دیرینه را نه فقط از منابر سنتی، بلکه از مساجد و حسینیه های مدرن مجهز به میکروفن و میز و صندلی به خورد اقشار بینابینی (خرده بورژوائی ـ نیمه بورژوائی ـ نیمه فئودالی) می دهند.


·       از چهره های سرشناس این مبلغین، همان آیت الله معروف فلسفی، دکتر علی شریعتی و اجامر دیگر معروف خاص و عام اند که آثار مبتنی بر عوام فریبی شان وسیعا چاپ و منتشر و تبلیغ و توزیع می شوند.

8

در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       از درون همین مؤسسات مذهبی بلحاظ فرم و ظاهر مدرن است که گروهک های تروریستی ـ مذهبی ـ «کمونیستی»  به عنوان بازوان مسلح ارتجاع فئودالی ـ روحانی بیرون می زنند.

·       معروف ترین این گروهک های تروریستی، خود را سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدائی خلق می نامند.
·       منبع الهام هر دو سازمان تروریستی، جلال آل احمد (نماینده فاشیسم و فوندامنتالیسم اسلامی)  و احمد شاملو (نماینده فاشیسم)  هستند.

9

در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       سازمان مجاهدین خلق، سازمان ارتجاعی عجیب و غریبی است، که از سوئی ضد انقلاب بورژوائی سفید است و از سوی دیگر «ضد امریکائی» است و حتی با سازمان امنیتی ـ اطلاعاتی اتحاد شوروی در رابطه قرار دارد و مأموریت ترور شخصیت های امریکائی را به عهده می گیرد و اجرا می کند.

·       آن سان که رهبری فلسفه فقیر حزب توده، گیج می شود و به انتشار زباله های این سازمان از پیک ایران می پردازد.

·       ادبیات این سازمان آنارشیستی ـ مذهبی، حتی روح الله خمینی را به هراس می افکند.
·       ادبیات سرشته به هارت و پورت عوامفریبانه که خالی از هر محتوای معنامند است.

·       روح الله خمینی همانقدر از جفنگیات این اجامر می فهمد که از نوشته های دکتر تقی ارانی فهمیده است و به نماینده مجاهدین می گوید:
·       از جفنگیات تان بوی ادبیات ارانی به مشام می رسد.

10

در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       سازمان فدائیان خلق نیز از حوزه «علمیه» و بازار نشئت می گیرد.

·       امیر پرویز پویان قبل از «کم و نیست» شدن، آخوند بوده است و مسعود و مجید و مستوره احمد زاده، در خانواده ای نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوائی «تربیت» شده اند.
·       پدر احمد زاده ها ـ طاهر احمد زاده ـ پس از شکست انقلاب بورژوائی سفید و روی کار آمدن مجدد روحانیت، استاندار خراسان (؟) می شود.


سران فدائی، جلال و ساعدی

·       الهام بخش این سازمان فئودالی ـ فاشیستی علاوه بر جلال آل احمد و احمد شاملو، غلامحسین ساعدی هم بوده است که با انتشار نمایشنامه هائی از قبیل «از همه جا می توان شروع کرد»، به تبلیغ چریکیسم (آنارشیسم) و تروریسم می پردازد.

·       در این اثر ساعدی دیوانه، در تئاتری، نمایشنامه ای دوبار اجرا می شود:

الف
·       بار اول برای اعضای معمولی جامعه که به خیر می گذرد.

ب
·       بار دوم برای افراد مرفه جامعه که هنرپیشه ها به جای اجرای نمایشنامه، با نارنجک و خمپاره و مسلسل وارد صحنه می شوند و همه تماشاگران را آش و لاش و لاشه می کنند.

11
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       تشکیل جو چریکی در سپهر اقشار بینابینی اولا حاکی از این حقیقت امر است که از دیرباز، «قلم به دست» طبقه حاکمه انگل و استثمارگر است.

·       از همان روز اول تشکیل نظام برده داری، کار سنگین مادی به عهده توده های مولد و زحمتکش گذاشته شده است و کار های سبک فکری (حرفه روشنفکران) به عهده اعضای طبقه حاکمه انگل و استثمارگر.

·       به همین دلیل، پیدا کردن روشنفکر توده ای در جامعه و جهان، شباهت غریبی به پیدا کردن سوزنی در کاهدان دارد.

·       به همین دلیل است که کارهای فکری، فلسفی، هنری و علمی عمدتا در انحصار اعضای طبقه حاکمه انگل و استثمارگر است.

·       تعداد علما، فلاسفه، شعرا، نویسندگان، سیاستمداران، روحانیان توده ای بغایت اندک است.

·       در همان جامعه ایران در زمان حیدر مهرگان، هر روز صدها عمله و دهقان و حمال و رنجبر در حین کار کشته می شدند، ولی کسی شعری راجع به آنان نمی سرود.

·       کسی، حمالی را که زیر بار سنگین، کمرش شکسته و مرده، «شیراهنکوهمرد» نمی نامید.
·       کسی از غرق شدن صدها صیاد در صید شبانه، اسطوره ارس «صمد بهرنگی» نمی ساخت و رژیم حاکم را مسئول قتل آنان قلمداد نمی کرد.

·       این ایدئالیزه کردن ها فقط در مورد اعضای متعلق، وابسته، مفید به طبقه حاکمه ـ چه در قدرت و چه در مبارزه برای برگشت به قدرت ـ صورت می گرفت.

12
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.

·       تشکیل جاذبه و جو و جریان برای این و آن، نه روندی خود به خودی، بلکه روندی سوبژکت مند است.

·       این اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری است که قلم در دست دارد و برای مشتی نیهلیست چه بسا فاشیست و فوندامنتالیست، جذبه و جاذبه و محبوبیت و کر و فر فراهم می آورد تا سوار بر شط خروشان خون خلق، دوباره زمام امور را به دست گیرد و جامعه را به چارمیخ کشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر