۱۳۹۵ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (499)



فصل بیستم
توسعه علوم طبیعی و فلسفه بورژوائی واپسین:
فیزیک، بیولوژی، روانشناسی
جان ارپن بک
اولریش روزه برگ
برگردان
شین میم شین

پیشکش به
دکتر تقی کی منش
( 1303 ـ 1362)

بخش چهارم
پسیکولوژی (روانشناسی)
ادامه

۷۵
سچه نف و پاولف در روانشناسی مواضعی را اتخاذ کرده بودند که بخشا از حد ماتریالیسم مکانیکی فراتر می رفت.
این مواضع آنها البته فقط به حوزه پژوهشی آنها محدود می شد.

۷۶
رفتارگرائی (بی هیویوریسم) که توسط واتسون و هانتر تاسیس یافته بود، ساخت سوبژکتیو ضمیر را قبول نداشت و فقط به بررسی مبتنی بر مشاهده ی رفتار بسنده می کرد.

۷۷
در رفتارگرائی نو (نئوبی هیویوریسم) که توسط تولمن، هول، اسکینز، لاشلی، گوتری و غیره تا عصر حاضر تداوم می یابد و بررسی مقوله عمل را در کانون پژوهش خود دارد، بخشا به طور بی واسطه به فلسفه مکتبی پوزیتیویستی و نئورئالیستی می پیوندد.
مثلا واتسون.

۷۸
و یا به اوپراسیونالیسم (عملیات گرایی) بریجمن و به تقلیلگرایی (ردوکسیونیسم) روی می آورد.
مثلا هانتر، تولمن، هول، اسکینز

۷۹
پیاگت نیز در آغاز به موضع پوزیتیویستی پیوست.
اما بعد ها به نظریات ماتریالیستی ـ دیالک تیکی نزدیک شد.
اما در واقع، در زمینه مقولات تصویر و عمل، عمدتا تحت تٔثیر تفکر ردوکسیونیستی ـ پوزیتیویستی بوده است.

۸۰
استثناء در این میان، فقط نظرات مربوط به تئوری های هیئت ورتهایمر، کولر، کوفکا و له وین بودند که در تلاش وسعت بخشیدن به مفهوم تصویر برآمدند و به فنومنولوژی های برنتانو، اشتومپف و هاسرل برگشتند.
هیئت به کلیت های تصویری غیرقابل تجزیه فراتر اطلاق می شود.

۸۱
به استثنای له وین، آنها هم بسان پژوهشگران فوق الذکر از ارائه راه حل پاراللیستی بنیادی به مسئله جسم و روح عاجز ماندند.

۸۲
تا سال های ۶۰، نظرات پاراللیستی توسط فلاسفه پوزیتیویستی از قبیل فانگل، سلارز و بویژه پوپر در اثرش تحت عنوان «تئوری سه جهانی»، بارها و بارها به خدمت گرفته شدند.

۸۳
در توضیح مقوله ی انگیزش و در رابطه با آن، مقوله ی شخصیت، توسط روانشناسی غیر مارکسیستی، قبل از همه، مکاتب زیر سهم بسزایی به عهده داشته اند:

الف
روانشناسی فروید

ب
روانشناسی ژرف یونگ

پ
روانشناسی فردی ادلر

ت
فرقه های مختلف نئو فرویدیسم به سرکردگی هورنی، سولیوان و فروم

ث
روانشناسی من فروید

۸۴
به قول اشتایگروالد، «در اینجا نوع خاصی از روانشناسی در فلسفه حیات تشکیل یافته بود.»
(اشتایگروالد، «فلسفه بورژوایی و رویزیونیسم در آلمان امپریالیستی»، ۱۹۸۰، ص ۱۳۷)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر