۱۳۹۵ بهمن ۲۳, شنبه

تاملی در تحلیل تخیلی فرج سرکوهی (16)


جنگ چریکی و ادبیات
فرج سرکوهی
منبع
مجله گوهران
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

فروغ فرخزاد
دلم برای باغچه می سوزد
ادامه

کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود

·       فروغ در این بند آغازین شعر، باغچه آدمی واره را دیالک تیکی از قلب و ذهن می داند.

·       وقتی از عظمت نظری (تئوریکی) فروغ سخن می رود، به همین دلایل است.
·       باغچه سمبل هر چیز در این شعر فروغ باشد، نه لاشه و جسد و جنازه، بلکه ارگانیسم و یا اندامی است.

·       باغچه نه چیزی مرده و منجمد و بی روح، بلکه اندامی زنده و رشد یابنده و پویا ست.

·       حتما خواننده ای که در کره مریخ این تحلیل ما را می خواند، خواهد پرسید:
·       چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

1
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود

·       به این دلیل که فقط اندام و ارگانیسم می تواند حاوی قلب و ذهن باشد.
·       جسد و جنازه و لاشه، هرگز نمی تواند حاوی قلب و مغز و حتی دست و پا باشد.

·       فریب ظاهر چیزها را نباید خورد.
·       پیش شرط ارگانیت (عضویت) قلب و مغز و دست و پا، ارگانیسمیت (اندامیت) جسم است.

·       میان عضو و اندام، میان ارگان و ارگانیسم، رابطه دیالک تیکی عضو و اندام، ارگان و ارگانیسم، جزء و کل برقرار است.

·       مرگ به معنی پایان قطعی پیوند دیالک تیکی میان جزء و کل، عضو و اندام، ارگان و ارگانیسم است.
·       پیش شرط حیات هر چیز، ساختار دیالک تیکی آن چیز است.

·       به همین دلیل، باغچه در این شعر فروغ، اندام و ارگانیسمی است و نه لاشه و جسد و جنازه ای.

·       فرق، تفاوت و تضاد فروغ با گله شعرای بی شعور همین جا ست.

·       فروغ شاعری از سر تا پا، رئالیست و راسیونالیست است.
·       فروغ ادامه دهنده سنت رئالیستی ـ راسیونالیستی سعدی در پله تکاملی قرن بیستم است.

2
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود

·       فروغ به دلیل انسان واره تصور و تصویر کردن باغچه است که آن را دارنده قلب و ذهن می داند.
·       برای درک رئالیستی و راسیونالیستی منظور فروغ باید به این سؤال اندیشید که فونکسیون قلب و ذهن چیست؟

3

کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود

·       فونکسیون قلب در هر اندام، تغذیه تک تک سلول های اندام است:
·       فونکسیون قلب، پمپاژ خونسرشار از مواد حیاتی به سلول های اندام است.
·       قلب اندام را بلحاظ مادی تغذیه می کند.
·       اگر قلب از کار افتد، تغذیه مادی سلول های اندام مختل می شود و اندام به گورستان سلول ها ـ به مثابه آجرهای اولیه عمارت اندام ـ مبدل می شود.

·       از دید فروغ، قلب باغچه ـ در زیر آفتاب ـ ورم کرده است.
·       درست به همین دلیل، شاعر شعورمند،  آژیر بیدارباش و هشدار می کشد.

·       تورم قلب به اختلال در تغذیه اندام باغچه منجر خواهد شد و باغچه خواهد مرد.
·       باغچه به برهوت بدل خواهد شد.

4


کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود

·       فونکسیون ذهن در این شعر فروغ، ذخیره، حفظ، تداعی و توسعه خاطرات سبز است.
·       ذخیره، حفظ، تداعی و توسعه خاطرات سبز به معنی قرار دادن مدل های رشد در اختیار باغچه آدمی واره است.
·       خالی شدن ذهن باغچه آدمی واره از خاطرات سبز به معنی خالی ماندن دست باغچه از مدل های فکری و از کار افتادن رشد باغچه و مرگ خواه و ناخواه آن است.
·       به معنی استحاله باغچه به برهوت است.

5
·       فروغ فیلسوفشاعر است.
·       فیلسوفهنرمند است.

·       به همین دلیل  مفاهیم فروغ  مفاهیم استه تیکی ـ فلسفی اند.
·       به همین دلیل، پیش شرط فهم فلسفه و میراث هنری فروغ، آشنائی با  مفاهیم فلسفی است.
·       به همین دلیل، بدون تسلط بر خرد کل اندیش (فلسفه) درک فلسفه فروغ محال خواهد بود.

6


کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود

·       می توان گفت که فروغ دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور، وجود اجتماعی و شعور اجتماعی) را به شکل دیالک تیک قلب و مغز بسط و تعمیم می دهد و از اختلال عمیق در این دیالک تیک حیاتی ـ مماتی هشدار می دهد.
·       شعرای کلاسیک همین دیالک تیک ماده و روح را به شکل دیالک تیک جسم و جان، کالبد و روح و روان بسط و تعمیم  داده اند.
·       (فردوسی، سعدی، مولانا)   

7
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود

·       اگر باغچه در این شعر فروغ، سمبل نه انسان منفرد، بلکه جامعه باشد، می توان گفت که فروغ، دیالک تیک اوبژکتیو و سوبژکتیو را به شکل دیالک تیک قلب و ذهن باغچه بسط و تعمیم می دهد.
·       این بدان معنی است که جامعه هم بلحاظ اوبژکتیو (عینی) و هم بلحاظ سوبژکتیو (ذهنی) در معرض خطر قرار دارد.

·       اکنون حتما مشتری جفنگیات ما در کره مریخ، خواهد پرسید:
·       منظور از شرایط و عوامل اوبژکتیو و سوبژکتیو باغچه (جامعه) چیست؟
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر