۱۳۹۵ اسفند ۵, پنجشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» ی گلسرخی (6)


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
  
1
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.
چریک در قصه ها و تخیلات جوان ها
قهرمان نجات و پیروزی بود

·       یکی از دلایل تشکیل جو چریکی در ایران، سرکوب ریشه ای حزب توده در رأس جنبش رهائی بخش ملی ایران بوده است:
·       با تخریب مادی و فکری و ایده ئولوژیکی حزب توده، توده بی سر و بی سردار می ماند.

·       توده و در قلب آن، پرولتاریا، همچنان و هنوز از این خیانت و جنایت عظیم طبقه حاکمه رنج می برد.

2
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.
چریک در قصه ها و تخیلات جوان ها
قهرمان نجات و پیروزی بود

·       جامعه ایران در غیاب حزب توده، رفته رفته، به طرز برنامه ریزی شده، طویله می شود.

·       این استحاله جامعه به طویله در اشعار فروغ، به طرز ستایش انگیزی جامه رئالیستی ـ راسیونالیستی شعر می پوشد:

آیه های زمینی

آنگاه
خورشید سرد شد
و
برکت از زمین ها رفت

سبزه ها به صحرا ها خشکیدند
و ماهیان به دریا ها خشکیدند
و
خاک
 مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت

شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راه ها ادامه ی خود را
در تیرگی رها کردند

دیگر کسی به  عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید

در غار های تنهائی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون می داد
زن های باردار
نوزاد های بی سر زائیدند
و گاهواره ها
ـ از شرم ـ
به گورها پناه آوردند

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان،
نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود

پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده  گاه های الهی گریختند
و
 بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند

در دیدگان آینه ها
ـ  گوئی ـ
حرکات و رنگ ها و تصاویر
وارونه منعکس می گشت
و  
بر فراز سر دلقکان پست
و چهره ی وقیح فواحش
یک هاله ی مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می سوخت

مرداب های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی تحرک روشنفکران را
به ژرفای خویش کشیدند
و
موش های موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه های کهنه جویدند

خورشید مرده بود
خورشید مرده بود
 و
 فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده ای داشت

آنها غرابت این لفظ کهنه (فردا)  را
در مشق های خود
بالکه ی درشت سیاهی
تصویر می نمودند

مردم،
گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسد ها شان
از غربتی به غربت دیگر می رفتند
و میل دردناک جنایت
در دست های شان متورم می شد

گاهی جرقه ای، جرقه ی ناچیزی
این اجتماع ساکت بی جان را
یکباره از درون متلاشی می کرد

آنها به هم هجوم می آوردند
مردان گلوی یکدیگر را
با کارد می دریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نابالغ
همخوابه می شدند

پیوسته در مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون  می ریخت
آنها به خود می رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان تیر می کشید

اما
همیشه در حواشی میدان ها
این جانبان کوچک را می دیدی
که ایستاده اند
و خیره گشته اند
به ریزش مداوم فواره های آب

شاید هنوز هم
در پشت چشم های له شده، در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده ی مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش می خواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آب ها

شاید،
ولی چه خالی بی پایانی

خورشید مرده بود
و هیچکس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته، ایمان است

آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد؟

آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3

منجلاب فاشیسم
اثری از
 الوارو سیکوه ئیروز

در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.
چریک در قصه ها و تخیلات جوان ها
قهرمان نجات و پیروزی بود

·       با سرکوب خشن و خونین جنبش رهائی بخش ملی و در رأس آن، حزب توده، خانه خرد خلق زحمتکش به طرز بی برگشتی تخریب می شود.
·       دیگر کسی نمی اندیشد.
·       دیگر کسی توان تفکر ندارد.
·       جای اندیشیدن را ـ در بهترین حالت ـ عرعر می گیرد.
·       جای خرد کل اندیش را خریت و خردستیزی پر می کند.

·       خریت و خردستیزی، پیش شرط سوبژکتیو برای تشکیل جو چریکی است.

·       فاشیسم و فوندامنتالیسم در منجلاب خریت و خردستیزی تشکیل می یابند.

·       بی دلیل نیست که مؤسس خردستیزی (ایراسیونالیسم) فریدریش نیچه ـ فیلسوف فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم ـ است.

·       مراجعه کنید به خردستیزی، نیچه ئیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   

4


ارتور شوپنهاور

در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.
چریک در قصه ها و تخیلات جوان ها
قهرمان نجات و پیروزی بود

·       از امتزاج خریت و خردستیزی، فرم مهیبی از جنون تشکیل می شود.

·       تحت تأثیر چنین جنونی است که انسان همه دستاوردهای تمدن خود را فراموش می کند و تا درجه درندگان وحشی تنزل می یابد.

·       این به معنی سقوط از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری به عصر توحش است.


·       در پرتو این چراغ تئوریکی، می توان استثمار و استحقار و اعدام 6 میلیون نفر را در رایش سوم و 60 میلیون نفر را در خارج از رایش سوم و خاوران های بیشمار را در اقصا نقاط جهان  توضیح داد.    

5
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.
چریک در قصه ها و تخیلات جوان ها
قهرمان نجات و پیروزی بود

·       در غیاب حزب انقلابی، روشنگر و علمی اندیش توده، عرصه برای یکه تازی بلامنازع شیادان رنگارنگ خالی می شود.

·       اگر آثار تئوریکی مجانین فدائی و مجاهد و روحانی و غیره تحلیل شوند، از امتزاج خریت و خردستیزی در این زباله ها پرده برمی افتد.

·       دیالک تیک منفی مهیب این بوده و است و خواهد بود که خریت و خردستیزی را، هم طبقه حاکمه امپریالیستی نمایندگی می کند و هم اجامر فدائی و مجاهد و روحانی فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی.

·       بلحاظ خریت و خردستیزی، که سرچشمه جنون است، فرقی میان دربار و امپریالیسم و فدائیسم و مجاهدیسم و اسلامیسم و فوندامنتالیسم وجود ندارد.

·       فرق تعیین کننده ای بین بوش و بن لادن، نتان یابو و سید علی، مش دونالد و آل سعود و عردوغان وجود ندارد.

·       اگر سخنان این اجامر تحلیل شوند، از همین حقیقت امر وحشت انگیز پرده برمی افتد.

6
در آن روزها
جاذبه نام چریک
 کوچه و خیابان را پر کرده بود.
چریک در قصه ها و تخیلات جوان ها
قهرمان نجات و پیروزی بود

·       فقط کافی است که به عناوین جزوات امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده نظر اندازیم:

الف


ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا

·       رد تئوری بقا، یکی از  مفاهیم عرفانی در قرون وسطای فئودالی است.
·       ضد دوئالیستی بقاء، فنا ست.
·       این همان دوئالیسم وجود و عدم است.

·       امیر پرویز خر و خردستیز، که روزی ـ روزگاری آخوند بوده، دوئالیسم وجود و عدم را بی رحمانه و بی شرمانه وارونه می سازد.
·       یعنی نقش تعیین کننده در این دوئالیسم عرفانی را از آن عدم جا می زند.

·       این دیوانه حرف زدن حتی بلد نیست.
·       جزوه اش، جفنگ کودکانه ای است.
·       کسب و کار او و امثال او تجلیل از فنا ست.


·       رد تئوری بقا یعنی ستایش از مرگ.
·       یعنی همان نیهلیسم معروف.
·       همان نیهلیسمی که مجانین امپریالیستی به اسامی شوپنهاور و نیچه در اروپا و اجامر فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی به اسامی جلال آل احمد و احمد شاملو در طویله عه «هورا» و عا «شورا» تبلیغ می کنند.

ب

مبارزه مسلحانه
هم استراتژی هم تاکتیک

·       این نام جزوه مسعود احمد زاده است که یک پایش در مذهب  و سنت و روحانیت فئودالی است و پای دیگرش در جبهه ملی ضد ملی است.

·       شعار عامیانه و عوامفریبانه او موسوم به ترور به مثابه هم استراتژی هم تاکتیک، به معنی انکار تضاد میان دو قطب دیالک تیکی و مطلق کردن وحدت اقطاب است.

·       دیالک تیک مارکسیستی ـ لنینیستی استراتژی و تاکتیک در این جزوه احمدزاده خر و خردستیز به صورت وحدت عرفانی استراتژی و تاکتیک تحریف می شود.

·       بدین طریق و با این ترفند، جای مارکسیسم ـ لنینیسم را عرفان می گیرد.
·       عرفان به مثابه مارکسیسم ـ لنینیسم جا زده می شود.
·       دوئالیسم به جای دیالک تیک می نشنید و فاجعه آغاز می شود.

پ
مبارزه مسلحانه
هم استراتژی هم تاکتیک

·       مطلق کردن وحدت اقطاب دیالک تیکی و انکار تضاد آنها، کسب و کار اجامر خر و خردستیز عرفان در قرون وسطی بوده است.
·       به همین دلیل هم به مکاتب عرفانی، عنوان وحدت وجود داده اند.

·       مسعود احمد زاده دیوانه دستکمی از امیر پرویز دیوانه ندارد.
·       هر دو منکر دیالک تیکیت هستی اند.
·       هر دو منکر خصلت دیالک تیکی هستی طبیعی و اجتماعی اند.

·       این اجامر کمترین پیوندی با مارکسیسم ـ لنینیسم ندارند.

·       اینها بسان عرفای دیوانه قرون وسطی، هم خر و هم خردستیزند.
·       اینها در نتیجه امتزاج عمیق خریت و خردستیزی به جنون رسیده اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر