توضیح
«کارل مارکس»
بر
حقیقت «دونالد ترامپ»
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک
یاسر
عزیزی
ویرایش
و متا تحلیل از
مسعود
بهبودی
ترامپ
ـ به
درستی ـ
شاخص
و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
این سخن یاسر، اگرچه به دلیل فقر
فلسفی یاسر، دقیق فرمولبندی نشده، ولی ـ در تحلیل نهائی ـ درست است:
1
ترامپ
ـ به درستی ـ
شاخص و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
در فاشیسم، محتوای ماهوی نظام
سرمایه داری که زیر زینت ها و زیور های عوامفریب پنهان شده، به طرز علنی و
عریان عرض اندام می کند.
·
به همین دلیل، حریفی گفته:
·
تو که راجع به نظام سرمایه داری،
سکوت کرده ای و کمترین انتقادی بدان نداری، بهتر است که راجع به فاشیسم هم هارت و
پورت نکنی.
·
منظور یاسر هم همین است:
·
مش دونالدیسم جام ماهیت نما ست.
· مش دونالدیسم
جامی (آیینه ای) است که در آن می توان ماهیت نظام سرمایه داری
را به تماشا نشست و دستخوش وحشت گشت.
·
سؤال این است که از این سخن درست
یاسر چه نتایج مشخص و مهم را می توان استخراج کرد؟
الف
ترامپ
ـ به درستی ـ
شاخص و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
پسر ممد رضا به باسوادترین نوکرش
دستور داده تا به نام او، نامه ای به مش دونالد بنویسند و از او بخواهند که اجامر
سر ـ تنت ـ طلب جماران و جمکران را به زیر کشد و اراذل و اوباش سطل ننه ات طلب را
بر تخت نشاند.
·
این بدان معنی است که پسر ممد رضا ـ علیرغم بی سوادی و بی شعوری ـ در جام
ماهیت نمای مش دونالدیسم (نئوفاشیسم)، نظام سرمایه داری امپریالیستی را می بیند و
به ضریح آن دخیل می بندد.
·
یعنی فهم و دراکه اش به اندازه ای
است که این سخن یاسر را دریابد و تأیید و تصدیق کند.
ب
ترامپ
ـ به درستی ـ
شاخص و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
نتیجه دوم این است که مش فرخ که
طرفدار سینه چاک نظام سرمایه داری و مخالف سرسخت مش دونالدیسم است، دو زاری نظری
اش کج و کوله است و یا خودش به دست خودش، حساب دو زاری اش را رسیده است تا بهتر
بتواند عوامفریبی کند.
·
یعنی فهم و دراکه پسر ممد رضا و یاسر
از مش فرخ سیستم نگهدار بیشتر است.
·
ما اگر احیانا ـ برای اولین بار در
عمرمان ـ به کسی رأی دهیم، نه به مش فرخ و امثال عکسعریتی و عقلیتی و لیملامی و
دیمدامی اش، بلکه به پسر ممد رضا و یاسر موسوی گرا ـ شریعتی ستا رأی خواهیم داد تا
رستگار شویم.
پ
ترامپ
ـ به درستی ـ
شاخص و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
نتیجه سوم از این سخن داهیانه یاسر،
این است که نظام سرمایه داری، به مثابه ماهیت فرماسیونی واحد، دو نمود متفاوت
دارد:
1
ترامپ
ـ به درستی ـ
شاخص و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
نمود اول نظام سرمایه داری
امپریالیستی، نمودی عوامفریب است.
·
ظاهری زیبا ست.
·
آزادی در این نظام اجتماعی سرمایه
داری امپریالیستی، ریخته زیر دست و پا.
·
حتی جای دموکراسی فرمال بورژوائی
آغازین دست و پاگیر را دیکتاتوری مستور فریبا گرفته است.
·
دیکتاتوری مستور فریبائی که به
دشواری می توان دست اعضای طبقه حاکمه را خواند.
·
دیکتاتوری دلنشین دلربائی که خلایق
همه از دم بدان عادت کرده اند و آن را امری طبیعی تلقی می کنند.
·
چیزی از جنس توفان و آذرخش و
آتشفشان و باد و باران می دانند که نه آلترناتیوی برایش وجود دارد و نه بر ضد آن
می توان کاری کرد.
2
ترامپ
ـ به درستی ـ
شاخص و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
نمود دوم نظام سرمایه داری
امپریالیستی، نمودی رئالیستی و راستین است.
·
یعنی نمودی است که با ماهیت نظام
سرمایه داری امپریالیستی، همخوانی، سازگاری و انطباق دارد.
·
نظام سرمایه داری امپریالیستی، در
فرم مش دونالدیسم (فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم، میلیتاریسم)، لخت و برهنه و عریان عرض اندام می کند.
2
ترامپ
ـ به درستی ـ
شاخص و واقع نمای کل ساخت سرمایه داری است.
·
سؤال اما این است که مشخصات اصلی و
عام سرمایه داری امپریالیستی در هر دو نمودش (استبلیشمنتیسم و مش دونالدیسم) از چه قرار اند؟
·
ما به این سؤال بعد برمی گردیم.
·
شاید یاسر در ادامه «تحلیل» ـ خواه
و ناخواه ـ به این سؤال، جواب داده باشد.
3
یاسر عزیزی
اگر
مارکس «دولت» را در عصر سرمایه داری،
«قوهی
مجریه ی بورژوازی» خوانده بود،
اینک
اما به عریان ترین وجهی،
دولت
در دست خواست یک سرمایه دار است.
در دست یک سفیه،
که
به اعتبار قدرت پول خود،
به
مردم حقنه شده است.
مکانیسم
برآمدن پدیدهای چون ترامپ را
کارل
مارکس بیش از ۱۵۰ سال پیش،
به
خوبی تحلیل و تشریح کرده است.
·
وقتی از طرز تحلیل آخوندیستی
(اسکولاستیکی) یاسر سخن می رود، به همین دلایل است:
·
یاسر خواننده «تحلیل» خود را مانی
پولیزه می کند.
·
یاسر مغز خواننده «تحلیل» خود را
از کار می اندازد.
·
یاسر سرم بیهوشی در «رگ» ذهن و روح
و روان خواننده تزریق می کند، تا بهتر و سهلتر بتواند، زهر ایده ئولوژیکی خود را
به خوردش دهد.
·
ما بهتر است که تأثیرات فکری، روحی
و روانی این بند از سخن یاسر را مورد تأمل قرار دهیم:
4
اگر
مارکس «دولت» را در عصر سرمایه داری،
«قوه
ی مجریه ی بورژوازی» خوانده بود،
اینک
اما به عریان ترین وجهی،
دولت
در دست خواست یک سرمایه دار است.
·
یاسر در این جمله، احتمالا بی آنکه
خودش ملتفت باشد، چنان وانمود می کند که تعریف مارکس از فونکسیون دولت دیگر اعتبار
ندارد.
·
فونکسیون دولت، اکنون، دیگر آن
نیست که مارکس گفته است.
·
چیز دیگری شده است.
5
اگر
مارکس «دولت» را در عصر سرمایه داری،
«قوه
ی مجریه ی بورژوازی» خوانده بود،
اینک
اما به عریان ترین وجهی،
دولت
در دست خواست یک سرمایه دار است.
·
ترفند دیگر یاسر، تقلیل تعریف
مارکس (و به عبارت دقیق تر مارکسیسم ـ لنینیسم) از دولت بطور کلی است:
·
یاسر چنان وانمود می کند که انگار
فقط دولت بورژوائی است که قوه مجریه طبقه حاکمه است.
·
واقعیت این است که دولت همیشه و
همه جا همین فونکسیون را داشته و دارد و خواهد داشت.
·
یکی از فونکسیون های دولت همین قوه
مجریه طبقه حاکمه بودن است.
·
خواه دولت اشرافیت بنده دار و
فئودال و روحانی و خواه دولت بورژوازی و یا طبقه کارگر.
6
اگر
مارکس «دولت» را در عصر سرمایه داری،
«قوه
ی مجریه ی بورژوازی» خوانده بود،
اینک
اما به عریان ترین وجهی،
دولت
در دست خواست یک سرمایه دار است.
·
ترفند دیگر یاسر، تخریب دیالک تیک
رئیس جمهور و دولت است.
·
یاسر به احتمال قوی، معنی دولت را
هم نمی داند.
·
یاسر شاید دولت را در دار و دسته
مش دونالد خلاصه می کند که توسط او پیشنهاد و تصویب می شوند.
·
یاسر به همین دلیل خیال می کند، که
مش دونالد همان سلطان صاحبقران است که یک تنه می برد و یک تنه می دوزد:
الف
·
این ایده اما خاص خود یاسر نیست.
·
ایدئولوگ های طبقه حاکمه
امپریالیستی همین توهم یاسر را به خورد خلایق می دهند.
·
به ادعای آنان، مش دونالد بسان
خوانین و سلاطین فئودالی حکومت می کند.
ب
·
مش دونالد هم همین توهم یاسر را
جامه عمل فرمال و صوری می پوشاند:
·
مثلا دامادش را و یا دخترش را به
عنوان مشاور و غیره قلمداد می کند.
پ
·
فیلمی راجع به جان اف کندی ساخته
اند.
·
کندی هم به ژاکلین می گوید:
·
«تو با ازدواج با من، علیاحضرت شده ای.»
·
یعنی خود کندی، شاهعنشاه جهان است.
7
اگر
مارکس «دولت» را در عصر سرمایه داری،
«قوه
ی مجریه ی بورژوازی» خوانده بود،
اینک
اما به عریان ترین وجهی،
دولت
در دست خواست یک سرمایه دار است.
· دولت عبارت است از ابزار قدرت سیاسی تعیین کننده در دست طبقات اجتماعی معینی برای
پیشبرد منافع شان و برای سرکوب طبقات اجتماعی دیگر.
· دولت
عبارت است از دستگاه حاکمیت برای اجرای سیستماتیک و منظم دیکتاتوری طبقه اجتماعی
معینی بر طبقات اجتماعی دیگر.
8
· وسایل
تعیین کننده برای اعمال این قدرت به شرح زیرند:
الف
·
ارتش
ب
·
پلیس
ت
·
دستگاه کارمندان و مستخدمین دولتی
پ
·
سیاست مالیاتی و مالی
ث
·
قوه مقننه
ج
·
قوه قضائیه.
9
· دولت، بمثابه دولت استثمارگران پدید آمده است.
· بنابرین،
دولت یک محصول تاریخی است.
· دولت محصول
تجزیه جامعه به طبقات اجتماعی است.
· به عبارت
دقیقتر، دولت محصول تجزیه جامعه به طبقات اجتماعی متخاصم آشتی ناپذیر است.
10
·
همان طور که انگلس می نویسد:
·
«دولت عبارت است
از اقرار و اعتراف بر این حقیقت امر، که این جامعه دست به گریبان تضادی لاینحل
است، به اقطاب متضاد و آشتی ناپذیر تجزیه شده است، بی آنکه قادر به رام کردن آنها
باشد.
· برای این که این تضادها در جنگی بی ثمر به نابودی این جامعه
و طبقات اجتماعی متخاصم با منافع اقتصادی متضاد شان منجر نشوند، وجود قدرتی که به ظاهر
بر فراز جامعه قرار داشته باشد، ضرورت پیدا می کند، تا به رفع اختلافات بپردازد و
از نظام موجود پاسداری کند.
· و این قدرت نشئت گرفته از جامعه، ولی قرار گرفته بر فراز
آن، این قدرت بیشتر و بیشتر بیگانه گشته با جامعه، دولت
نام دارد.»
·
(مارکس و انگلس،
«کلیات»، جلد 21، ص 165)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر