۱۳۹۵ اسفند ۳, سه‌شنبه

تاملی در تحلیل تخیلی فرج سرکوهی (23)


جنگ چریکی و ادبیات
فرج سرکوهی
منبع
مجله گوهران
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

فروغ فرخزاد
دلم برای باغچه می سوزد
ادامه

برادرم
به باغچه می گوید:
«قبرستان»

برادرم به اغتشاش علف ها می خندد
و از جنازه های ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل می شوند
شماره بر می دارد

برادرم
 به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند.

او مست می کند
و مشت می زند به در و دیوار
و سعی می کند که بگوید،
بسیار دردمند و خسته و مأیوس است

او نا امیدی اش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
ـ همراه خود ـ
به کوچه و بازار می برد

و نا امیدی اش
آنقدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده، گم می شود .

·       عظمت فکری فروغ در همین بند از شعرش آشکار می شود.
·       آنچه ساده و پیش پا افتاده می نماید، عظیم و عمیق و غول آسا ست:
·       فروغ در پله متعالی تر استکمال فکری ـ فرهنگی ـ انسانی، سعدی آسا ست:
·       سخنش ساده است و ضمنا اندیشیده، عمیق و عمق ناپیدا.

1
برادرم
به باغچه می گوید:
«قبرستان»

·       فروغ با منطق و انضباط آهنینی، پس از معرفی مواضع نظری و عملی پدر و مادر (به مثابه سوبژکت جامعه از نسل قبلی)، به معرفی مواضع نظری و عملی برادر می پردازد، که سوبژکت نسل معاصر و حی و حاضر است.

·       برادر بلحاظ موضعگیری فکری، با پدر و مادر تفاوت دارد:

الف

پدر به مادر می گوید:
« لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ
وقتی که من بمیرم
دیگر
چه فرق می کند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی است»

·       پدر از سر تا پا منگرا ست.
·       به همین دلیل به بود و نبود باغچه بی اعتنا ست.
·       چون خود را در آخر خط احساس می کند، برای باغچه تره حتی خرد نمی کند.  

ب

مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .

·       مادر ـ بر خلاف پدر ـ بی اعتنا به باغچه نیست.
·       باغچه شناسی (جامعه شناسی) مادر هم حاکی از همین احساس مسئولیت نسبت به باغچه است.
·       اگر مادر ـ بسان پدر ـ منگرا بود، بی اعتنا به باغچه بود و در آن صورت، دلیلی نداشت که زحمت اندیشیدن بدان را به خود بدهد.
·       مادر در قاموس فروغ، نه بسان پدر، منگرا، بلکه جامعه گرا ست.
·       این نکته مهمی در جامعه شناسی فروغ است:
·       فروغ مادران را منطقی تر، مثبت تر، مسئول تر و جامعه گرا تر از پدران ارزیابی می کند.

·       این تمییز (تمایز و تفاوت گذاری) مادران و پدران در فلسفه اجتماعی فروغ ، باید مورد تحلیل مستقل، عمیق و همه جانبه  قرار گیرد.  

پ

مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .

·       ایراد مادر، در فلسفه اجتماعی فروغ، غفلت مادر از سوبژکتیویته خویشتن خویش است.
·       مادر از خود بیگانه است.
·       مادر ـ بر خلاف پدر ـ نه بی اعتنا به اوبژکت (باغچه، جامعه)، بلکه بی اعتنا به سوبژکت (خود و دیگر اعضای جامعه) است.

·       مادر سوبژکت اجتماعی و انسانی را حذف کرده است و جای خالی آن را با «سوبژکت» آسمانی ـ انتزاعی ـ واهی پر کرده است:
·      در فلسفه اجتماعی مادر،   جامعه را  نه توده های مردم، بلکه خدا و مأمورین نامرئی الهی می سازند.

·       خدا اما به شرطی جامعه را می سازد که اعضای جامعه، نه عاصی، بلکه مطیع باشند.
·       یعنی برده ی گوش به فرمان تمام عیار او باشند.

·       در غیر این صورت، خدا به جای جامعه سازی، به جامعه ستیزی می پردازد.
·       یعنی به تخریب باغچه مبادرت می ورزد.

ت

مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .

·       مادر ، به جزم مشیت الهی باور دارد.

·       به قول فریدریش انگلس، مادر عملا به فاتالیسم، به تقدیرگرائی، سرنوشتگرائی رسیده است.
·       با این تفاوت که مادر به جای سرنوشت و تقدیر و قسمت و غیره، مشیت الهی را گذاشته است.

·       این فلسفه اجتماعی مادر، مبتنی بر انکار سوبژکتیویته در جامعه بشری است.

·       در تئوری اجتماعی مادر، همان اوتوریته ای که موجد (ایجاد کننده ی)  پدیده های طبیعی مثلا باد و باران و رعد و برق و توفان است، همان اوتوریته هم مسئول وضع باغچه (جامعه و جهان) است.

·       اکنون می توان به ارج و اهمیت و عظمت کشف مارکس، یعنی سوبژکتیویته پی برد.

·       پاسیویته (انفعال) اعضای جامعه با انکار سوبژکتیویته همدم و همراه و همبستر است.

·       مراجعه کنید به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، سوبژکتیویته  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
     
ث

برادرم
به باغچه می گوید:
«قبرستان»

·       برادر نه، شباهت به پدر دارد و نه، شباهت به مادر.

·       برادر از سر تا پا احمد شاملو ست که کاریکاتور نیچه است:
·       برادر در طاقچه خیلی خیلی بالا نشسته است و فاتحه بلند بالائی از آن بالا بالا ها بر باغچه (جامعه و جهان) خوانده است:
·       در فلسفه اجتماعی برادر، پایان توسعه و در نتیجه پایان تاریخ فرارسیده است.

·       باغچه، دیگر نه باغچه بلکه قبرستان است.

·       در فلسفه اجتماعی برادر، همه چیز مرده است.
·       گل ها مرده اند.
·       ماهی ها مرده اند.
·       حوض یا خالی از آب است و یا آب حوض گندیده است.


·       اگر برادر مطلقا پسیمیست، بلحاظ بینش اجتماعی، بسان مادر باشد، قاعدتا باید به همان نتیجه برسد که نیچه رسیده است:
·       خدا مرده است.

·       جار مرگ خدا بدان معنی است که دیگر راه نجاتی وجود ندارد.

·       تنها ره رهائی،  برگشت به قهقرای توحش است.
·       تنها ره رهائی، سوار شدن اقلیتی قسی القلب، آدمی خوار و خونریز بر گرده اکثریت مولد و زحمتکش است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر