۱۳۹۵ بهمن ۱۷, یکشنبه

سیری در شعری از حمید مصدق (11)


زیر خاکستر
تحلیلی از
شین میم شین 

دفتر عمر مرا
دست ایام ورق ها زده است.

زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما
هم چنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده، هنوز


·       معنی تحت اللفظی:
·       علیرغم آن که گذشت زمان دفتر عمر مرا ورق زده و تحت فشار غم، پشتم خم شده، در خیالم اما بسان روز اول، تنها قامت فرازنده، همچنان و هنوز قامت تو ست.

1
·       مصدق در این بند شعر، دیالک تیک رئالیته و ایدئالیته را به شکل دیالک تیک فیزیکی و فکری بسط و تعمیم می دهد:
·       جسم شاعر با گذشت زمان سیر نزولی طی کرده، واقعیت وجودی شاعر دستخوش تغییر گشته، یادهای او اما ثابت مانده اند.

·       این تضاد رئال و خیال به چه دلیل است و حاکی از چیست؟

·       چرا تحولات فیزیکی به تغییرات فکری منجر نمی شوند؟

2
دفتر عمر مرا
دست ایام ورق ها زده است.

زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست

·       شاعر در این بند شعر، وضع فیزیکی خود را تشریح می کند:
·       عمرش گذشته و تحت فشار غم، پشتش شکسته است.
·       آنچه که شاعر توصیف می کند، روند و روال طبیعی و همگانی و عام و کلی و یونیورسال است:
·       سیکل لایزال هستی همین است:
·       پیدایش، رشد و زوال

·       این سیکل عینی و واقعی هستی شامل حال همه فرم های وجودی ماده می شود:
·       از جماد تا نبات و از جانور تا انسان همین سیکل عینی و واقعی را طی می کنند.

3
دفتر عمر مرا
دست ایام ورق ها زده است.

زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست

·       شاعر ولی از فرط خودخواهی، غافل از این سیکل قانونمند عام است.
·       شاعر از فرط اگوئیسم، فقط خود را می بیند و فقط به توصیف وضع فیزیکی خود می پردازد.

·       شاعر خود را در کانون کاینات قرار می دهد و از تغییر فیزیکی خویش شکوه سر می دهد.
·       آرزوی شاعر، همیشه همانی و همیشه جوانی است.
·       حتی نمی خواهد و یا از فرط خودپرستی نمی تواند، به تغییر فیزیکی جانان هم بیندیشد.

·       یکی از مضرات شعر در دیار عه «هورا» و عا «شورا» بدآموزی است:
·       شعر شناخت علمی و فلسفی را، رئالیسم و راسیونالیسم را با شناخت هنری جایگزین می سازد و دمار از روزگار شناخت و شعور خواننده و شنونده شعر در می آورد.

·       شعر خواننده و شنونده را با رئالیته و راسیونالیته (واقعیت و عقلانیت) بیگانه می سازد و به منجلاب غفلت و خریت و چه بسا حتی به منجلاب خردستیزی (ایراسیونالیته) سوق می دهد.      

4

سرو
اثری از حسین رزاقی

دفتر عمر مرا
دست ایام ورق ها زده است.

زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست

·       شاعر حداقل باید بداند که جانان هم پیر شده و تحت فشار غم، کمرش خم شده است.

·       اگوئیسم اما آدمیان را خرتر از خر می سازد.

·         شاعر به همین دلیل فقط راجع به پیری و شکست پشت خویشتن خویش شکوه سر داده است.
·       انگار، جانان ضد ضربه است و از تبار سرو همیشه سبز و همیشه جوان است.

5
در خیالم اما
هم چنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده، هنوز

·       شاعر در این بند شعر به همیشه همانی و همیشه جوانی جانان در عالم خیال خود اشاره دارد.
·       جانان در عالم خیال شاعر خود پرست خیال پرست، همان است که روز نخست بوده است.
·       شاعر بیشک می داند که دارد دروغ تحویل جانان غایب از نظر می دهد.
·       دروغ شاعر اما دروغ مصلحت آمیز جانان پسندی است.

·       همه جا قضیه از همین قرار است.

·       آدم ها که به هم می رسند، همین جفنگ را تحویل یکدیگر می دهند:
·       تو اصلا تغییر نکرده ای.
·       همان مانده ای که بوده ای.

·       حریف هم می داند که پشتش شکسته است.
·       ولی از دروغ فریبای همنوع کیف خر می کند و به روی خود نمی آورد.

·       آدم ها فقط با آب و نان زنده نیستند.
·       آدم ها علاوه بر آب و نان با «روح زنده اند» (عیسی مسیح صلواة الله علیه)  

·       دروغ ها هم اغذیه روحی اند.

6
در خیالم اما
هم چنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده، هنوز

·       البته از همین دروغ فرمالیستی، خنجر و زهر و شمشیر هم می توان ساخت و با استفاده از آن جراحت روحی بر همنوع وارد آورد.

·       به همین دلیل برای تحقیر و تخریب همنوع، مثلا می گویند:
·       عین مادرت شده ای.
·       چقدر شکسته و خرد و خراب شده ای.

7
در خیالم اما
هم چنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده، هنوز

·       اما این سخن شاعر، هسته معرفتی ـ نظری جدی هم دارد:
·       دلیل ثبات تصور شاعر از جانان، ثبات تصویر شاعر از جانان است:
·       عکس ها و تصویرها همیشه همان می مانند.

·       شاعر جانان را دهها سال قبل دیده است.
·       جانان دهها سال قبل در آیینه دل شاعر عکس انداخته است.
·       منعکس شده است.
·       شاعر همچنان و هنوز همان تصویر سابق از جانان را در ذهن خود دارد.
·       یادها تصاویر روحی اند که در اعماق ذهن شاطر و شاعر انبار و تلنبار شده اند.
·       به همین دلیل، هم نامیرا هستند و هم لایتغیر.

8
در خیالم اما
هم چنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده، هنوز

·       ایراد نظری شاعر این است که خیال می کند که خودش در عالم خیال هم همان است که در عالم رئال است.
·       شاعر فراست کافی ندارد تا بداند که در عالم خیال، مثلا در عالم خواب، خویشتن خویش را هم همیشه همان می بیند.

·       شیرینی خارق العاده رؤیا به همین دلیل است:
·       پیر خرد و خراب، در عالم خواب، خود را بسان نوجوان چابک و چالاک می بیند.

·       عالم خواب و خیال برای خود عالمی دارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر