میم نون
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
حافظ
( 727ـ 792)
برق
عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت، سوخت
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر آذرخش عشق خرمن عارف پشمینه
پوشی (متظاهر به تقوا) را سوخت، اهمیتی ندارد.
·
اگر بیداد سلطان خودکامه ی خوشبخت
بر گدائی رفت، مهم نیست.
1
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
حافظ در این مصراع، از سوئی، پرده ی
تظاهر و تزویر و ریا از روی تئوری گدا برمی دارد:
·
در تئوری اجتماعی حافظ، بیداد بر
گدایان، امری طبیعی است.
·
گدا در قاموس حافظ، زاده شده تا ستم
بیند و تحقیر و تخریب شود و اعضای طبقه حاکمه زاده شده اند تا تجلیل شوند و بیداد روا
دارند.
·
این جزم (دگم) معروف به «مشیت الهی»
حافظ است.
·
این ـ در تحلیل نهائی ـ دترمینیسم ایدئالیستی
ـ مذهبی است.
·
گدا هیچ واره و هیچکاره است.
·
مشیت الهی، آش کشک خاله است.
رضا به
داده
(رزق مقرره، نعمت عطا شده)
بده
وز جبین گره، بگشا
که بر من و تو
در اختیار
(در آزادی، حق تصمیمگیری، اعتراض، مقاومت و پیکار)
نگشاده است.
2
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
حافظ از سوی دیگر، گدا را بازتعریف
و عملا تحریف می کند:
·
گدا قرار بود همان درویش باشد و از
طریق ستد تکه نانی و پشیزی از این و آن روزگار بگذراند.
·
به قول سعدی، «سرو بی ثمر» آزاد و آزاده
باشد و نه از اشجار میوه و نه بنده و کنیز و رهی و رعیت.
·
حافظ اکنون به فرمان منافع طبقاتی ـ
فئودالی اش، در مفهوم «گدا» همه طبقات اجتماعی غیر فئودالی را تجرید می کند.
·
از بنده تا غلام را
·
از رعیت تا پیشه ور را
·
از صنعتگر تا تاجر را.
3
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
اگر طبقه حاکمه و هیئت حاکمه بر توده
های مولد و زحمتکش و ضمنا بر دراویش آزاد و آزاده بیداد روا داشت، اهمیتی ندارد.
·
شاید در این چندین قرن، کسی پیدا
نشده باشد تا از خواجه و از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی بپرسد:
·
لامصب به گدا چگونه می توان بیداد
روا داشت؟
·
خوانین و سلاطین و بورژوازی واپسین
گدا پرور اند و نه گدا ستیز.
·
ضمنا بیداد اصلا به چه معنی است؟
·
منشاء این واژه از چه قرار است؟
4
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
برای درک ریشه های اجتماعی ـ اقتصادی
بیداد باید ـ قبل از همه ـ ضد دیالک تیکی آن را پیدا کرد.
·
شناخت افزار دیالک تیکی برای همین
خلق شده اند.
·
·
ضد دیالک تیکی بیداد، داد است.
·
بیداد و داد در دیالک تیک داد و
ستد معنی دارند.
مثال
·
بی همه چیزی از پاکستان و
افغانستان و قاره افریقا به عرعرستان و یا لبنان و امارات عرعری و عیران می روند
تا «نانی به کف آرند» و به حسرت بخورند.
·
گاهی 12 ساعت در روز در جهنم
تابستان جان می کنند و چه بسا به تصادفی می میرند.
·
طبقه حاکمه در این سامان بی سامان
از عرعستان تا لبنان و امارات عرعری و عیران، از پرداخت دستمزد بخور ـ نمیری به این
توده های مولد و زحمتکش پرهیز می کند.
·
یعنی به ازای ستدی (12 ساعت کار در
روز)، دادی نمی دهد.
·
یعنی دیالک تیک داد و ستد را بی
مهابا تخریب می کند و آن را به صورت شیر بی یال و دم در می آورد.
·
این فرمی بهیمی موسوم به مبارزه طبقاتی
از بالا ست.
·
محتوای دیالک تیکی این فرم از مبارزه
طبقاتی از بالا، ستد، بدون داد معادل ستد است.
·
مخفف ستد بدون داد معادل به ازای آن،
ستد بی داد است، که با گذشت زمان مخفف تر شده و بیداد گشته است.
5
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
تار و پود شاهنامه حکیم سرخ طوس
تجلیگاه دیالک تیک داد و بیداد است.
·
به همین دلیل سردار توده ـ جوانشیر
ـ شاهنامه را حماسه داد نام داده است.
·
ایدئولوگ های توده و از آنجمله، فردوسی،
بر اساس واژه های داد و بیداد، واژه های بیشمار دیگری ساخته اند که تسلیحات مبارزه
طبقاتی از پایین اند و برای اعضای طبقه حاکمه زهر هلاهل اند:
·
از آنجمله اند:
·
دادجو
·
دادخواه
·
دادگر
·
دادگاه، بیدادگاه
·
دادستان
·
بیدادگر، بیدادگر
·
و الی آخر.
6
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
به همین دلیل دیالک تیکی، اصلا نمی
توان به جماعت سرو آزاد و آزاده بیداد روا داشت؟
الف
·
به همین دلیل دیالک تیکی، نه به
خوانین خونریز خونخوار انگل می توان بیداد روا داشت، نه به سلاطین با تاج و بی تاج
و نه به روحانیت با عمامه و بی عمامه، با ریش و بی ریش (کوسه).
ب
·
به همین دلیل دیالک تیکی، نمی توان
به لومپن پرولتاریا بطور کلی از دراویش و گدایان و جواسیس و لات ها و لاشخورها و
رهزن ها و زورگیرها و غیره بیداد روا داشت تا اهمیت داشته باشد و یا نداشته باشد.
7
جور
شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
·
از این رو، منظور خواجه از گدا در
این مصراع، توده های مولد و زحمتکش اند و نه لومپن پرولتاریا.
·
درختان میوه اند و نه سرو و صنوبر دلربا
و دلبر.
·
به همین دلیل سخنان افراد را نباید
تحت اللفظی معنی کرد و در رفت.
·
چون هر گردی، گردو نیست.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفایدئولوگ های توده و از آنجمله، فردوسی، بر اساس واژه های داد و بیداد، واژه های بیشمار دیگری ساخته اند که تسلیحات مبارزه طبقاتی از پایین اند و برای اعضای طبقه حاکمه زهر هلاهل اند:
· از آنجمله اند:
· دادجو
· دادخواه
· دادگر
· دادگاه، بیدادگاه
· دادستان
· دادگر، بیدادگر
· و الی آخر.