ویزا
(اردیبهشت ۱۳۸۹)
(
تقدیم به «من» که گاهی «تو» میشود.)
سرچشمه:
اخبار
روز
·
نه،
·
رازی نیست
·
اینکه تشویش ها رهایت نمی کنند.
·
در هر فراز، در هر فرود، فرقی نمی کند.
·
تشویش ها
·
در مرز هر نگاه، در مرز هر صدا، پیدایت می کنند.
·
چهره بر چهره ات می سایند
·
و آبگینه ی واپسین تبسم هایت را می شکنند.
·
در گذرگاهی از اینگونه تلخ،
·
بودن،
·
بناگزیر دیواری است میان خاطر و آسودگی.
*****
·
به خویش بنگر.
·
مهتاب مانده مردد
·
میان خواب تو بنشیند یا در مرداب.
·
نه .
·
این ناکجایی را هیچ کجایی نیست.
·
سامان دیگری بایدت، مسافر بی سامان من.
·
دمی به نفسهایت گوش فرا ده.
·
کودکانه جهان را بنگر
·
و در تکانه ی رنگین بادبادک ها
·
ابری سپید باش.
·
هیچ مرزی پایان سفر نیست.
·
گذرنامه ات را بردار.
·
ویزای عبور از خویشت را صادر کن
·
و بی هیچ دغدغه ای
·
از تیره جای پیله ی خویش بیرون شو.
·
نوشینه ی اولین لبخند بامدادی نوشت باد.
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر