۱۳۹۴ اسفند ۴, سه‌شنبه

سیاوش کسرائی زیر ذره بین تحریف (10)

  
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد

از همان آغاز
همان قدر که جذب نیما شد،
شیفته حزب توده و مرامش هم شد
گویی در جانش همزمان دو قلب می تپید.
نه، توانست و نه، می توانست در آن عصر و زمانه،
این دو را چنان در هم آمیزد که
یا یکی شوند
یا موزون و همنوا با هم بتپند.

• روشنفکران عیرانی رد خور ندارند.
• از سر تا پا، معرکه اند.
 
• حضرات ظاهرا قبل از نوشتن مطلبی راجع به چیزی و یا کسی، در و پنجره کارگاه مغز خود را در سنت صادق هدایت مهر و موم می کنند.
• فوری مداد تراشی تهیه می کنند و مدادی می تراشند که مهم ترین شرط برای تحریر مطلب است و بعد دست به کار می شوند.

• مراجعه کنید به کتب راهنمائی انشاء نویسی در کشور عیران

1
از همان آغاز
همان قدر که جذب نیما شد،
شیفته حزب توده و مرامش هم شد

• اگر کسی دسترسی به جمشید برزگر دارد، بهتر است، از او بپرسد که این چیزها را از کجا می داند؟

• از کجا می داند که سیاوش «از همان آغاز جذب همسر مولد و مهربان و مؤیدش، مهری» نشده است؟

• چرا اصولا سیاوش «از همان آغاز» باید جذب نیما شود و نه جذب زن بهشتی زیبائی که تحت شرایط دوزخی وحشتناک با سیاوش همراه و همرزم و همسنگر شده است؟

• چرا سیاوش مجذوب زنی نگردد که با پرنده ای به همزیستی دشوار تن در داده است که «لانه اش در باغ صیاد است»؟

2
گویی در جانش همزمان دو قلب می تپید.
نه، توانست و نه، می توانست در آن عصر و زمانه،
این دو را چنان در هم آمیزد که
یا یکی شوند
یا موزون و همنوا با هم بتپند.

• سؤال دیگر این است که جمشید از کدام کانال پی برده که سیاوش از عهده حل تضاد عشق به نیمای بی مرام و حزب توده با مرام، عاجز مانده است؟

3
پژواک ضربان های این دو قلب را می توان در شعرهایش شنید
شفاف و گویا.
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند
و گاه قلب سیاست، یا روشن تر، سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• معنی تحت اللفظی:
• ضربان دو قلب متشکل از شعر (و نه نیما) و سیاست در جان سیاوش در اشعارش او طنین افکنده است.
• گاهی ضربان قلب متشکل از شعر طنین می افکند و گه ضربان قلب متشکل از سیاست.
• آنهم نه سیاست انتزاعی و مجرد، بلکه سیاست مشخص.
• بدتر از همه سیست مشخص در چارچوب های حزبی.

الف
پژواک ضربان های این دو قلب را می توان در شعرهایش شنید
شفاف و گویا.

• شاید جمشید برزگر در ادامه این انشاء نشان دهد که در کدام شعر سیاوش عشق او به شعر و سیاست بطرز شفاف و گویا منعکس شده است تا ما هم به تحلیل آن شعر خطر کنیم و صحت و سقم ادعای او را کشف کنیم.

ب
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند
و گاه قلب سیاست، یا روشن تر، سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• در کدام شعر گاهی عشق سیاوش به شعر (و نه نیمای یوش) تند می زند و در کدام شعر عشق سیاوش به سیاست مشخص منضبط؟

4
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند
و گاه قلب سیاست، یا روشن تر، سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• از همین جمله جمشید برزگر می توان به طرز «تفکر» متافیزیکی ـ دوئالیستی او پی برد که «درد مشترک» همه اجامر روشنفکر بی خبر از خرد و خدا و خرمای این جهنم عجق ـ وجق است.
• این اجامر روشنفکر عاجز از تفکر مفهومی و بی خبر از تفکر دیالک تیکی، نمی توانند تصورش را حتی به خاطر خود خطور دهند که شاعری هم عاشق چیزی باشد و هم همزمان عاشق ضد آن چیز:

الف
• تفکر دوئالیستی (تفکر مبتنی بر مانی گروی) وحدت اضداد را مجاز نمی دارد.

ب
• درست به همان سان که تفکر عرفانی منکر «مقابله، مبارزه و چالش» اضداد است.
• یعنی بر عکس تفکر دوئالیستی، وحدت اضداد را مطلق می کند.

5
 
• می توان به زبان جمشید برزگر گفت:

در کشور عجق ـ وجق،
گاهی قلب «تفکر» دوئالیستی است که تند می زند
و خون به جان جفنگ می دواند
و گاه قلب عرفان خردستیز بی خبر از خرد.

• روشنفکران عجق ـ وجق این سامان نیز در میان این دو قوه جاذبه در جان خویش، نوسان می کنند:
• گاهی به دنبال مانی پیامبر روان اند و گه به دنبال شمس تبریز و ملای روم.

• چون کسی نمی تواند شعری و یا ترانه ای از این روشنفکریت علیل پیدا کند که بوی لجن عرفان و دوئالیسم از آن بلند نشود.

6
همین،
داوری در باره کارنامه شاعری سیاوش کسرایی را دشوارتر کرده است.

• معنی تحت اللفظی:
• تندتر زدن گاه قلب شعر و گه قلب سیاست، قضاوت راجع به شعر سیاوش را دشوار کرده است.

• این جمله جمشید برزگر به چه معنی است؟

7
همین،
داوری در باره کارنامه شاعری سیاوش کسرایی را دشوارتر کرده است.

• این جمله جمشید برزگر ـ قبل از همه ـ بدان معنی است که شاعر نباید به سیاست نزدیک شود.
• شاعر فقط باید شعر بگوید.
• شعر برای شعر بگوید.
• هنر برای هنر.
• شاعر باید شعر تهی از سیاست بگوید.

• جمشید برزگر بی شک، نه ساده لوح است و نه ساده اندیش.
 
• او ـ چه با نظر بر جام طبقاتی اش و چه بی نظر بر جام طبقاتی اش ـ می داند که نه بی بی 3 مبرا از سیاست و بی طرف و ماورای طبقاتی و صالح و صادق محض و مطلق است و نه بی بی 30.

• به همین دلیل در جمله قبلی اش، تبصره ای گنجانده است:

گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند
و گاه قلب سیاست،
یا روشن تر،
سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• این تبصره بدان معنی است که در جان کذائی شاعر، قلب سیاست هم می تواند گاهی تند زند و خون به جان کلمات دواند.
• اما به شرطها و شروطها:

الف
• اولا این سیاست باید سیاستی انتزاعی و مجرد باشد.

ب
• ثانیا این سیاست باید سیاستی خارج از چارچوب های حزبی باشد.

8
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند
و گاه قلب سیاست،
یا روشن تر،
سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• اکنون باید از جمشید و یا از جام جهان (بینی) بین جمشید با ترس و لرز و احتیاط پرسید:
• سیاست انتزاعی و مجرد مورد نظر او را کجا می توان سراغ گرفت، آموخت و پیشه کرد و سیاست انتزاعی مجرد چه خونی با چه رنگی به رگ واژه ها جاری می سازد؟

• ای کاش جمشید برزگر چند شاعر را نام می برد که در جان شان و یا در جان جانان شان، قلب سیاست انتزاعی و مجرد «تند می زند و خون به جان کلمات شان می دواند.»

9
 
• ما به علم غیب می دانیم که شعرای نماینده سیاست انتزاعی، در کره مریخ مکان دارند و نه در کره زمین.

• به همین دلیل بعضی از اساتید دانش کاه های جهنم اجامر، سفر به کره مریخ را و اقامه نماز جماعت در آنجا را تدارک می بینند.


• هدف اصلی اساتید، نه قرابت به خدا که احتمالا در حوالی کره مریخ مکان دارد، بلکه ملاقات شعرای سراینده سیاست مجرد است.

• واژه مجرد احتمالا از واژه مریخ منشعب شده است.

10
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند
و گاه قلب سیاست،
یا روشن تر،
سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• منظور جمشید و جام جمشید  از مفهوم «از سیاستی با چارچوب های حزبی» چیست؟

• حزبیت به چه معنی است؟

• واژه انگلیسی و آلمانی مترادف با حزب، پارتی و پارتای، به معی طرفداری است.
• حتی در افکار عمومی ایران، می توان به اصطلاح پارتی بازی برخورد:

• پارتی بازی به معنی طرفداری از کسی است.
• احزاب سیاسی نیز نمایندگان منافع اقشار و طبقات اجتماعی معینی اند.
• فرق هم نمی کند که کسی بداند و یا نداند.
• بگوید و یا نگوید.
• فرق هم نمی کند که برای حزب خود چه عنوان و نامی برگزینند.
• از سیاست هر حزب می توان به ماهیت طبقاتی آن پی برد.

• جمشید برزگر با تقبیح «چارچوب های حزبی»، به تیر واحدی چندین نشان ایده ئولوژیکی می زند:

الف
سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• نشان ایده ئولوژیکی اول جمشید زیر ضربه قرار دادن انضباط حزبی سیاوش است.
• اجامری که به حزب توده و یا به اعضای آن به بهانه طرفداری از اجامر جماران خرده می گیرند، یا ابله اند و یا عوامفریب.
• چون چه بسا خود آنان بوده اند که اجامر جماران و جمکران را مستقیم و یا غیرمستقیم، با واسطه و یا بی وساطه، روی کار آورده اند ونه حزب توده و یا سیاوش.

ب
سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• نشان ایده ئولوژیکی دوم جمشید برزگر، زیر ضربه قرار دادن ساختار لنینیستی حزب طبقه کارگر است.
• جمشید برزگر چشم اسفندیار جنبش کارگری ـ کمونیستی را نشانه گرفته است.
• او چارچوب و ساختار لنینیستی حزب توده را مورد انتقاد قرار می دهد.
• حزب توده از دید بی بی 3 و بی بی 30 باید حزب شل و ول و گل و گشاد بی در و پیکر و هشل هفی باشد و نه حزبی که حاوی داربست تئوریکی ـ اتیکی ـ ایده ئولوژیکی است.
• حزب توده باید طویله باشد و نه حزب.

• وقتی گفته می شود که فرق بی بی 3 با بی بی 30، صفر است، منظور هم همین است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر