۱۳۹۴ اسفند ۵, چهارشنبه

سیاوش کسرائی زیر ذره بین تحریف (11)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد
از همان آغاز
همان قدر که جذب نیما شد،
شیفته حزب توده و مرامش هم شد
گویی در جانش همزمان دو قلب می تپید.
نه، توانست و نه، می توانست در آن عصر و زمانه،
این دو را چنان در هم آمیزد که
یا یکی شوند
یا موزون و همنوا با هم بتپند.

• با توجه به ادامه این سخن جمشید برزگر به منظور او از «جذب نیما» شدن سیاوش پی می بریم:

پژواک ضربان های این دو قلب را می توان در شعرهایش شنید
شفاف و گویا.
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند
و گاه قلب سیاست، یا روشن تر، سیاستی مشخص با چارچوب های حزبی.

• منظور جمشید برزگر از «جذب نیما» شدن سیاوش، نه جذب نیما شدن او و نه حتی جذب سبک نیما شدن او، بلکه جذب شعر شدن سیاوش است.

• ایکاش امام زمان عرب نبود و فارسی بلد بود تا تعجیل در فرجش را آرزو کنیم که بیاید و به روشنفکران این دیار، فوت و فن سخن گفتن بیاموزد.

• در جان سیاوش در هر صورت دو قلب می تپد:
• قلب شعر و قلب سیاست.

• دو قلب ناهماهنگ.
• دو قلب آشتی ناپذیر.
• دو قلب ناهمساز متضاد با یکدیگر.

• این اما به چه معنی است؟

1
 
• برای پاسخ به این پرسش باید از خود پرسید:
• شعر چیست؟

2
 
• شعر فرم معینی برای تبیین اندیشه است.
 
شعر قابلمه ای است که هر شاعر در آن، آش طبقاتی خود را می پزد و به خورد خلایق می دهد.
• بزعم جمشید برزگر، سیاوش مجذوب شعر می شود.
 
• این بدان معنی است که بگوییم، آشپزی مجذوب قابلمه ای شده است.
• رختشوئی مجذوب طشتی شده است.

• در این سخن جمشید برزگر ذراتی از حقیقت وجود دارند:

3
 
• هم آشپز می تواند قابلمه معینی را بر ظروف دیگر ترجیح دهد و حتی معتاد آن شود و هم رختشوئی می تواند گرفتار عشق به طشتی باشد و هم شاعری می تواند مجذوب شعر به مثابه فرم تبیین افکار و احساسات و عواطف و علایق و تخیلات و تصورات و تصاویر خود باشد.

• ولی در واقع نه عشق آشپز به قابلمه، عشق او به خود قابلمه است و نه عشق رختشو به طشت، عشق خود به خود طشت و نه عشق شاعر به شعر، عشق او به فرم تبیینی شعری است.

• عشق همه آنها، به فونکسیونی (کارکردی) است که این وسایل دارند.
 
• آشپز قابلمه ای را دوست دارد، به این دلیل که برای پخت و پز مناسب تر از دیگر لوازم آشپزی است.
• رختشو طشت معینی را دوست دارد، برای اینکه رختشوئی در آن سهلتر و بهتر انجام می گیرد.
• شاعر شعر را دوست دارد، برای اینکه افکار مثبت و یا منفی خود را در قالب شعر، بهتر از فرم های تبیینی دیگر مثلا نثر و تندیس و موسیقی و نقاشی و موعظه و غیره تبیین می دارد.

4
 
• عشق افراد به وسایل نه به دلیل خود آنها، بلکه به دلیل ساختار مناسب آنها برای انجام فونکسیونی است.
 
• ما در حقیقت با دیالک تیک ساختار ـ سیستم ـ فونکسیون سر و کار داریم.
 
• قابلمه و طشت و شعر سیستم هائی اند، برای انجام فونکسیون هائی.
• وسیله اند، برای انجام کاری.
• دیالک تیک وسیله و هدف.

• ابزار اند برای نیل به آماجی.
• دیالک تیک ابزار و آماج

5
 
جمشید برزگر سیاوش را نماینده حداقل، دو انحراف معرفتی ـ نظری معرفی می کند:

الف
 
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند

• بنا بر این جمله جمشید برزگر، سیاوش گرفتار عشق لعبتی به نام شعر است.
• یعنی شعر افسار شاعر را در دست دارد و او را به هر جا که دلش می خواهد، با خود می برد.

• این بدان معنی است که سیاوش برده فرمانبر شعر است.
• اختیاری از خود ندارد.

• این بدان معنی است که سیاوش شیفته ی فرم و قالب است.
• این به معنی طرفداری سیاوش از فرمالیسم معرفتی است.

• فرمالیسم امروزه نه فقط در عرصه معرفت (شناخت)، بلکه در ذره ذره هستی اجتماعی افراد رخنه کرده است.
• فرمالیسم یکی از بزرگ ترین بدبختی های بشریت در عصر حاضر است.


• چه بسا نران و زنان زحمتکشی که پس انداز ذلت بار چند ساله خود را برای بزرگ تر و یا کوچکتر، گشادتر و یا تنگ تر، بلندتر و یا کوتاهتر کردن عضوی از اندام خود و یا برای تعمیر و تصحیح و بهسازی آن هدر می دهند.

• ظاهر «زیبا» ئی (استه تیکی) که طبقه حاکمه امپریالیستی تعریف و تحمیل می کند، انسانتصویری که طبقه حاکمه مانی پولیزه و قالب می کند، بخش اعظم هم و غم آدم ها را به خود اختصاص می دهد تا باطن زیبا و انسانتصویر هومانیستی تبعید شود.

• فرمالیسم یکی از تسلیحات ایده ئولوژیکی زهراگین طبقه حاکمه امپریالیستی است.

ب
 
گاهی قلب شعر است که تند می زند و خون به جان کلمات می دواند

• جمشید برزگراز سوی دیگر، سیاوش را نماینده انحراف ایده ئولوژیکی ـ امپریالیستی اینسترومنتالیسم (ابزارپرستی) جا می زند.
 
• بزعم جمشید برزگر، سیاوش ابزار کار خود را می پرستد.
• سیاوش ابزارپرست است.
• شیفته شعر به مثابه ابزار کار است.
• شعر پرست است.
• قلبی از شعر در جان خود دارد.
• قلبی که خون در رگ کلماتش می دواند.
 
• انگار شعر، قلدر قدر قدرت خودمختاری است.
 
• انگار وجود اجتماعی سیاوش نیست که لگام فکری شعر او را به دست دارد.
 
• بلکه برعکس، شعر است که اندیشه می سازد.
• فرم است که محتوا را تعیین می کند.
 
 
• اینسترومنتالیسم (ابزارپرستی) شعبه ای از مکتب فلسفی امپریالیسم امریکا موسوم به پراگماتیسم است که جان ده وی تأسیس کرده است.
 
6
 
• سؤال این است که جمشید برزگر چگونه به این نگرش رسیده است؟

• ایده شعرپرستی را جمشید برزگر، به احتمال قوی از فروغ فرخزاد اتخاذ کرده است.
• در اشعار فروغ بکرات می توان به این نگرش تأسف آور برخورد.
• ما به نمونه هائی از اشعار فروغ اشاره می کنیم:


6
 
همه ذرات جسم خاکی من
از تو ای شعر گرم، در سوز اند

• معنی تحت اللفظی:
• ای شعر گرم، همه ذرات جسم من خاکی در آتش تو می سوزند.
 
• فروغ هم در این بیت شعرش، خود را شیفته شعر قلمداد می کند.
• خود را نماینده فرمالیسم و اینسترومنتالیسم محسوب می دارد.
• فروغ بطرز ایراسیونالیستی، فرم تبیین افکار خود را می پرستد.
• فروغ ابزار کار خود را ایدئالیزه می کند و به عرش اعلی می برد.
• تا حد بتی پرستیدنی اعتلا می بخشد.

7
من تو را در تو جستجو کردم
نه در آن خواب های رؤیایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم ز زیبایی

• معنی تحت اللفظی:
• ای شعر گرم، من تو را در تو جست و جو کرده ام.
• در دست های تو کاویده ام و از زیبائی پر شده ام.
• نه در خواب های رؤیائی.

8
عاشقم عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تو ست بر آن

• معنی تحت اللفظی:
• ای شعر گرم، من عاشق تو و عاشق هرچیزی که نام تو بر آن باشد، هستم.

9
تولدی دیگر
(1341)
امشب بر آستان جلال تو
آشفته ام ز وسوسه ی الهام
جانم از این تلاش به تنگ آمد
ای شعر، ای الهه خون آشام

• معنی تحت اللفظی:
• ای شعر، ای الهه خون آشام، امشب بر آستان جلال تو از وسوسه الهام پریشانم و جانم از این تلاش به تنگ آمده است.

• فروغ در این شعر نیز شعر را آنتروپومورفیزه (انسان واره) می کند.
• به مثابه جلاد خون آشامی تصور و تصویر می کند.

• فروغ شعر را به مثابه یکی از خدایان خونریز اساطیری محسوب می دارد که بت پرستی در هیئت شاعر، سر بر آستانش می ساید و از عشقش جنون گرفته است.

10
 
دیری است کان سروده خدایی را
در گوش من ـ به مهر ـ نمی خوانی
دانم که باز تشنه ی خون هستی
اما بس است، این همه قربانی

• معنی تحت اللفظی:
• ای شعر، تو باز هم تشنه خون منی.
• چون آن سروده الهی را در گوش من زمزمه نمی کنی.
• رحم کن.
• اینهمه قربانی که دادم، کافی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر