۱۳۹۴ بهمن ۲۶, دوشنبه

سیاوش کسرائی از دید آن و این (5)


سیاوش کسرائی
( 1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد

پیشکش
به 
 
سیاوش کسرائی

مانلی کسرائی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک مانلی
صحبت مان گل گرفت و تا منزل گفتگو كرديم.
او در ادامه گفت:
تا انقلاب ٥٧ من ممنوع الخروج بودم و تمام اطلاعاتم از كشورهاي جهان
از جمله شوروي از طريق كتاب هايي بود كه مطالعه مي كردم .

معنی تحت اللفظی:
من ممنوع الخروج بوده ام و منبع اطلاعاتم راجع به جوامع جهان کتاب بوده است.

ما در سراسر این تأمل و تحلیل، فرض را بر آن می گذاریم که مانلی بسان ضبط صوتی، سخنان سیاوش را مو به مو، ضبط و بعد ثبت کرده است.

سؤال این است که منظور سیاوش از این جمله چیست؟
مگر قرار بود، منبع دیگری برای کسب آگاهی از جوامع دیگر و هر چیز دیگر، جز کتاب وجود داشته باشد؟

1
تا انقلاب ٥٧ من ممنوع الخروج بودم و تمام اطلاعاتم از كشورهاي جهان
از جمله شوروي از طريق كتاب هايي بود كه مطالعه مي كردم .

• از مفهوم «ممنوع الخروج بودن » می توان به جواب سیاوش و یا مانلی به سؤال مطروحه پی برد:
• از دید سیاوش و بیشتر از سیاوش، مانلی، خواندن در کتاب ها، کی بودن مانند دیدن به چشم خود.

• خوب.
• این تصور و توهم به چه معنی است؟

2
تا انقلاب ٥٧ من ممنوع الخروج بودم و تمام اطلاعاتم از كشورهاي جهان
از جمله شوروي از طريق كتاب هايي بود كه مطالعه مي كردم .

• برای پاسخ به این پرسش باید با دو شناخت افزار معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) مارکسیستی ـ لنینیستی آشنا شویم:

الف
دیالک تیک حسی ـ عقلی
(سنسوئال ـ راسیونال) 
 
• ما برای توضیح این شناخت افزار، مثالی می زنیم:
• کودک به آتش دست می زند. (تجربه)
• دستش می سوزد.
• احساس سوزش می کند و به شناخت حسی دست می یابد.
• سیگنال های شناخت حسی بلافاصله به مغز کودک ارسال می شود.
• مغز کودک پس از حلاجی سیگنال های حسی به این نتیجه می رسد که آتش سوزاننده است. (شناخت عقلی)

ب
دیالک تیک تجربی ـ نظری
(امپیریکی ـ تئوریکی)

• کودک بعدا دست به سماور می زند. (تجربه ای دیگر)
• دستش می سوزد.
• باز هم احساس سوزش می کند.
• از مجموعه شناخت های (معارف) حسی، شناخت تجربی تشکیل می یابد.
• مغز، سیگنال های شناخت تجربی را بلافاصله به شناخت نظری تبدیل می کند:
• بدین طریق، احکام، نظرات، تئوری ها، قضاوت ها و یا قوانین تشکیل می یابند:
• مثلا در این مورد بخصوص، چیزهای معینی از قبیل آتش و سماور و سیگار و اجاق و غیره سوزاننده اند. (شناخت نظری و یا تئوریکی)

3
تا انقلاب ٥٧ من ممنوع الخروج بودم و تمام اطلاعاتم از كشورهاي جهان
از جمله شوروي از طريق كتاب هايي بود كه مطالعه مي كردم . 
 
• در دیالک تیک حسی ـ عقلی، نقش تعیین کننده از آن حسی است.
• بدون سیگنال های حسی، بدون دست زدن به آتش و احساس سوزش، سیگنالی به ارگان تفکر (مغز) ارسال نمی شود تا شناخت عقلی تشکیل شود.
• این اما بدان معنی نیست که شناخت حسی کیفیتا بهتر و مطمئن تر و دقیق تر از شناخت عقلی است.
• اصولا شناخت حسی محض و مطلق وجود ندارد.
• شناخت حسی همیشه با شناخت عقلی توأم است.
• رابطه دیالک تیکی حسی و عقلی و هر رابطه دیالک تیکی دیگر را حتی با بمب اتم نمی توان پاره کرد.
• هر شناخت حسی با شناخت عقلی همراه است و برعکس.

4
تا انقلاب ٥٧ من ممنوع الخروج بودم و تمام اطلاعاتم از كشورهاي جهان
از جمله شوروي از طريق كتاب هايي بود كه مطالعه مي كردم .

• در دیالک تیک تجربی ـ نظری (امپیریکی ـ تئوریکی) نیز نقش تعیین کننده از آن تجربی است.
• بدون سیگنال های تجربی مکرر، متنوع و متعدد به ارگان تفکر، جمعبندی منطقی تجارب صورت نمی گیرد تا شناخت تئوریکی و یا نظری تشکیل شود.
• این هم اما به معنی آن نیست که شناخت تجربی بهتر، دقیقتر، مطمئن تر و قابل اعتمادتر از شناخت تئوریکی و یا نظری است.
• با شناخت تجربی فقط می توان به شناخت سطحی و ساده و ظاهری چیزی نایل آمد.
• کودک با شناخت تجربی در بهترین حالت به این نتیجه می رسد که آتش و سیگار و سماور سوزاننده اند.
• این اما مانع آن نمی شود که دستش را به منقل و یا شوفاژ و یا به استکان چای داغ بزند و بسوزاند.

5
• شناخت تجربی ضمنا به شناخت ماهوی چیزی منجر نمی شود.
• فقط و فقط ببرکت شناخت تئوریکی (نظری) مثلا شیمیائی، فیزیکی، بیولوژیکی، بیوشیمیائی، فلسفی و غیره می توان به شناخت ماهیت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی تا حدودی پی برد.
• شناخت تجربی صرف، محض، بی غل و غش هم وجود ندارد.
• هر شناخت تجربی با حمایت شناخت تئوریکی و یا نظری (کتاب) توأم است.
• دیالک تیک تجربی ـ نظری ناگسستنی است.

6
تا انقلاب ٥٧ من ممنوع الخروج بودم و تمام اطلاعاتم از كشورهاي جهان
از جمله شوروي از طريق كتاب هايي بود كه مطالعه مي كردم .

• ما نمی دانیم که سیاوش از تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی به چه میزانی خبر داشته است.
• در این جمله اما ـ در بهترین حالت ـ کفه حسی / تجربی سنگین تر از کفه عقلی / نظری جا زده می شود.
• بنا بر این سخن، شناخت ظاهر چیزها بر شناخت ماهیت آنها تقدم و ارجحیت دارد.
• چون با شناخت حسی و تجربی ـ در تحلیل نهائی ـ فقط می توان با نمود و ظاهر چیزها در حد بخور و نمیری آشنا شد و نه با ماهیت و ذات آنها.

7
 
• با اقدام حزب کمونیست شوروی به اجرای طرح اقتصادی جدید (نپ)، قشر مرفهی در کشور شوراها تشکیل شد که در قمارخانه ها ثروت کلانی را به قمار می زدند و برای معشوقه های شان البسه گرانقیمت می خریدند.
• ظاهر چیزها حاکی از آن بوده که انقلاب اکتبر شکست خورده است.
• با طناب همین شناخت تجربی بود که دهها هزار کارگر کارت عضویت خود در حزب کمونیست را علنا به آتش کشیدند و از سپاه خویش خارج شدند.
• بعد نتیجه اش را دیدیم.
• انقلاب اکتبر نه تنها شکست نخورد، بلکه قوی تر و قوی تر گشت و لرزه بر ارکان سرمایه داری در افکند.

• اگر این سخن از سیاوش باشد، بدان معنی است که سیاوش دیالک تیک پدیده و ماهیت و یا ظاهر و ذات را وارونه می سازد و نقش تعیین کننده را از آن پدیده و ظاهر قلمداد می کند.

8
انقلاب ٥٧

• از مفهوم «انقلاب 57» همین وارونه سازی دیالک تیک پدیده و ماهیت عربده می کشد:
• در این مفهوم، پیروزی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی در سال 57 نتیجه انقلاب اجتماعی قلمداد می شود:
• فاجعه 57 بظاهر شبیه انقلاب اجتماعی است.
• توده وارد عمل می شود و با دادن دهها هزار قربانی، سلطنت پهلوی را سرنگون می سازد و اعجوبه های عجق ـ وجق را از اعماق تاریخ بدر می کشد و سوار بر امواج خون خویش به اریکه قدرت می رساند.

• این اما فقط نمود قضیه است و نه ماهیت آن.
• این فقط ظاهر قضیه است و نه ذات آن.
 
9
 
 انقلاب ٥٧

• ماهیت هر حرکت و جنبش اجتماعی را هژمونی (سرکردگی) طبقاتی آن تعیین می کند و نه حجم خونی که از اندام خلق ریخته است.
• و نه شعارهای خر رنگ کنی که داده شده است.
• و نه صبحانه و ناهار و شام اجامر جماران.
• ماهیت جنبش 57، فئودالی بوده است.
• این پدیده را رستاوراسیون می نامند که پس از انقلاب بورژوائی فرانسه نیز رخ داده و 30 سال حکومت کرده است و خون هگل را کثیف کرده است.
 
• خمینی و اجامر فئودالی، فاشیستی و فوندامنتالیستی با گربه چف و یلسین و پوتین قابل مقایسه اند و نه با روبسپیر و روسو و لنین.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر