۱۳۹۴ اسفند ۷, جمعه

سیری در شعری از میرزا علی معجز (48 )


میرزا علی معجز
(1252 ـ 1313)
(1873 ـ 1934)
رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری

ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار
  

یازدیلار بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»
صاحب وجدان اولان، همنوعینی خوار ایسته مز
بیر پریشان حال گورجک، بیقرار اولسون گرک

·        معنی تحت اللفظی:

·        این مصراع شعر را بر سنگ قبر نامرادی نوشته اند:
·        «کسی که مغلوب نفس خویش گردد، باید زیر خاک رود و خوار شود.»
·        کسی که وجدان داشته باشد، ذلت همنوع خویش را تاب نمی آورد.
·        بلکه با مشاهده ذلت همنوع خویش، روانش به آشوب کشیده می شود.

1
یازدیلار بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»

·        معجز در این بیت شعر، سیر و سرنوشت کسی را بازگو می کند که مغلوب هوا و هوس خویش گشته و در نتیجه مرده است.

·        مفهوم «مغلوب نفس خویش گشتن»، مفهوم عامی است که خواننده و شنونده شعر باید آن را به انحای مختلف بسط و تعمیم   دهد.

·        برای درک منظور شاعر روشنگری به شناخت افزار دیالک تیکی معینی نیاز داریم.
·        شناخت افزاری که این مفهوم، یکی از فرم های بسط و تعمیم قطبی از آن دیالک تیک باشد.

·        این شناخت افزار دیالک تیکی اما کدام است؟  

2
یازدیلار بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»

·        شناخت افزار دیالک تیکی مورد نظر می تواند دیالک تیک غربزه و عقل باشد.
·        مغلوب نفس گشتن، به معنی پیروی از غول غریزه و زیر پا نهادن عقل اندیشنده است.
·        معجز در واقع، دیالک تیک غریزه و عقل را به شکل دیالک تیک نفس و عقل بسط و تعمیم می دهد و تبعیت از عقل اندیشنده را توصیه می کند.
·        در قاموس شاعر روشنگری، کسی که از عقل اندیشنده تبعیت نکند، برایش بسیار گران تمام می شود.

·        این اما به چه معنی است؟

3
یازدیلار بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»

·        این بدان معنی است که معجز شاعری خردگرا ست و نه خردستیز.
·        معجز می خواهد که اعضای جامعه با پیروی از خرد اندیشنده، ترک توحش کنند و آدم شوند.
·        از دید معجز، پیروی لگام گسیخته از غریزه در شأن انسان نیست.
·        توهین به آدمیت آدم ها ست.

4
صاحب وجدان اولان، همنوعینی خوار ایسته مز

·        معجز در این بیت شعر، دیالک تیک فرد و جامعه را به شکل دیالک تیک انسان و همنوعان بسط و تعمیم می دهد و از همبستگی اعضای جامعه و جهان و بطور کلی از هومانیسم به دفاع برمی خیزد:
·        در قاموس شاعر روشنگری، انسان با وجدان، یعنی انسان شعورمند باید فردی همنوعدوست و هومانیست باشد.
·        پیش شرط هومانیسم و همبستگی در قاموس معجز، همدردی با همنوعان و تن زدن از ذلت همنوعان است.

5

بیر پریشان حال گورجک، بیقرار اولسون گرک

·        محتوای این مصراع شعر، همان محتوای بیت معروف سعدی است:

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر عضوی از اعضای اندام به هر دلیلی به درد آید، بقیه اعضای اندام نیز به درد می آیند.

·        معجز هم بسان سعدی، جامعه و جهان را به اندامی تشبیه می کند که میان آنها پیوند عضوی (ارگانیک) برقرار است.
·        هومانیسم و همبستگی هم همین است.
·        معجز در واقع محتوای هومانیستی همین بیت شعر معروف سعدی را در بیتی تکرار می کند:

صاحب وجدان اولان، همنوعینی خوار ایسته مز
بیر پریشان حال گورجک، بیقرار اولسون گرک

·        کسی که وجدان داشته باشد، ذلت همنوع خویش را تاب نمی آورد.
·        بلکه با مشاهده ذلت همنوع خویش، روانش به آشوب کشیده می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر