۱۳۹۴ بهمن ۲۴, شنبه

سیاوش کسرائی از دید آن و این (4)

 
سیاوش کسرائی
( 1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد

پیشکش به
 سیاوش کسرائی

مانلی کسرائی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک مانلی
 
بعد گفت:
«تو كه خودت زندگي ما رو مي بيني.
نه حساب بانكي دارم، نه كاخي و نه قصري.
زندگي ما هم هميشه با حقوق من و بيشتر با سوزن زدن مادرت گذشته.
اينجا هم كه رهبري حزب
حقوقي رو كه ما از صليب سرخ مي گرفتيم
قطع كرد و اگر تو و بي بي و اشرف نبوديد
معلوم نبود چه وضعي پيدا مي كرديم.»

• این فراز از خاطره مانلی را باید نخست تجزیه و بعد تحلیل کرد:

1
بعد گفت:
«تو كه خودت زندگي ما رو مي بيني.
نه حساب بانكي دارم، نه كاخي و نه قصري.
زندگي ما هم هميشه با حقوق من و بيشتر با سوزن زدن مادرت گذشته.

• معنی تحت اللفظی:
• خانواده سیاوش کسرائی، زندگی بخور ـ نمیری داشته است.
• در زندگی آنها اثری از رفاه و ریخت و پاش و حیف و میل نبوده است.
• ممر در آمد زندگی شان حقوق پدر و حرفه (خیاطی) مادر بوده است.

• از تار و پود این سبک و استیل زندگی، سرسپردگی عمیق به توده و حزب توده آشکار می گردد.

2

• یکی از سرداران توده و حزب توده به نام سرهنگ کبیری، لحظاتی قبل از اعدام، وصیت نامه ای می نویسد که در روزنامه های اجامر عجق ـ وجق منتشر می شود.
• این وصیت نامه بظاهر تکاندهنده و حیرت انگیز، ولی در واقع طبیعی و قانونمند و قاعده مند است:
• سرهنگ عالیرتبه ارتش شاه و شیخ، چیزی جز چندرغازی برای به میراث نهادن به یتیمان خویش ندارد.

3
 
بعد گفت:
«تو كه خودت زندگي ما رو مي بيني.
نه حساب بانكي دارم، نه كاخي و نه قصري.
زندگي ما هم هميشه با حقوق من و بيشتر با سوزن زدن مادرت گذشته.

• پس از شکست انقلاب سفید خر تو خر عجیبی در بازار کتاب رواج پیدا کرده بود.
• کتبی که به آذین با هزار زجر و زحمت ترجمه کرده بود، توسط اجامری بطور غیر قانونی، بدون دادن صناری به مترجم چاپ شده بود و در کوچه و برزن حراج می شد.

• به آذین ـ بزرگ ترین شخصیت ادبی و هنری و سیاسی این جهنمدره ـ در پیاده روهای جلوی دانش ـ کاه تهران راه افتاده بود و سعی می کرد از دسترنج خود دفاع کند.
• خرده بورژوا های مذهبی و لائیک در نهایت خریت و بی خیالی او را تماشا می کردند و مورد استهزاء قرار می دادند.

• خود همین تلاش به آذین از وضع مالی وخیم خانواده او پرده بر می دارد.
• این بدان معنی است که پارساتر از توده ای ها و حزب توده ای ها درا ین جامعه ی وارونه یافت نمی شود.
• به همین دلیل حریفی این بشردوستان ژنده پوش را مرتاضان طراز نوین نامیده است.
• در دیگر جوامع جهان به دشواری می توان اینهمه مرتاض انقلابی پیدا کرد، که در دامان توده و حزب توده پرورش یافته است.
• ارنستو چه گوارا حتی به گرد این گردان توده نمی رسد، چه رسد به بقیه.

4
اينجا هم كه رهبري حزب
حقوقي رو كه ما از صليب سرخ مي گرفتيم
قطع كرد و اگر تو و بي بي و اشرف نبوديد
معلوم نبود چه وضعي پيدا مي كرديم.»

• اگر چنین بوده باشد، باید گفت که حزب توده جدید التأسیس، بزرگ ترین توده ای روی زمین را بی شرمانه به گرسنگی محکوم می کند.
• این روی دیگر همان مدال حزب توده است که مرتاض طراز نوین می پرورد.
• دیالک تیک عجیب و غریبی است.

• از همین برخورد آنتی هومانیستی می توان به تشتت فکری و اتیکی و به تخریب پسیکولوژیکی رهبری حزب جدید التأسیس «توده» پی برد.
• چنین کسانی در بهترین حالت می توانند، نوک بینی خود را ببینند و نه گامی فراتر از آن را.

• چنین حزبی فقط می تواند طویله باشد و نه حزب توده.
• چون شالوده اساسی حزب توده، هومانیسم (بشردوستی) است.
• تار و پود روح توده ای باید به هومانیسم سرشته باشد.
• چنین کسانی حتی حق توده ای نامیدن خود را ندارند، چه رسد به حق احیا و تشکیل حزب توده و نمایندگی توده.

5
اينجا هم كه رهبري حزب
حقوقي رو كه ما از صليب سرخ مي گرفتيم
قطع كرد و اگر تو و بي بي و اشرف نبوديد
معلوم نبود چه وضعي پيدا مي كرديم.»

• سیاوش کسرائی در هر صورت در منگنه عذاب فیزیکی ـ فکری ـ ایده ئولوژیکی ـ پسیکولوژیکی قرار داشته است.
• چه پاداشی به هنگام نیاز و ذلت از همسنگران خویش دریافت کرده است.
• تنها نتیجه ای که از این تجربه می توان گرفت، این است که بگوییم:
• بدترین دشمن توده و توده ای و در تحلیل نهائی، بدترین دشمن حزب توده، حزب توده است.

• این اما به چه معنی است؟

6
اينجا هم كه رهبري حزب
حقوقي رو كه ما از صليب سرخ مي گرفتيم
قطع كرد و اگر تو و بي بي و اشرف نبوديد
معلوم نبود چه وضعي پيدا مي كرديم.»

• این بدان معنی است که حزب توده تجسم ایرئالیسم و ایراسیونالیسم است.
• یعنی همبا واقع بینی و هم با خردگرائی بیگانه است.
• به همین دلیل هم خردستیز است و هم خودستیز.
• این بدان می ماند که یکی روی شاخه درختی بنشیند و همان شاخه را به اره بندد.

• سؤال این است که چرا حزب توده به چنین روزی افتاده است؟

7
• قبل از پاسخ به این پرسش، باید یاد آور شد که فقط حزب توده چنین نیست:

الف
• در سازمان تروریستی ـ شیعی مجاهدین «خلق» انشعابی رخ می دهد.
• گروهی به الحاد می رسند و خود را مجاهدین خلق میملام نام می دهند.
• بحث هابرمسی عاری از سلطه بی ثمر می ماند و بخشی از این گروهک تن به الحاد نمی دهند.

• چه باید کرد؟

قحط راه حل که نیست.
• بهترین راه، جامه عمل پوشاندن به دگم قرآن کریم موسوم به «قتل الموذی ـ قبل عن یوذی» است.
 
• همان سازمان مجاهدین خلق میملام که ظاهرا ملحد گشته، مجری جزم قرآن کریم می گردد و بسان عزرائیل برادران مجاهد خود را قبض روح می کند.

ب
• چریک های فدائی «خلق» پس روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی در کردستان با یکدیگر اختلاف نظر پیدا می کنند و برای حل متمدنانه اختلاف نظر از ساز و برگ نارنجک انداز و مسلسل و تیر و تفنگ بهره برمی گیرند.

خلاصه بعد از تصفيۀ الف رحيم، حيدر و مهدی سامع
از سچفخا (اقليت)،
سازمان در بست در اختيار
جناح توکل، زهری و
مستورۀ احمد زاده
(خواهر چريک فدايی خلق رفيق مسعود احمد زاده)
قرار گرفت.
تا اينجای کار همه چيز بظاهر روبراه و يکدست پيش می رفت.
تا اينکه اختلافات و جنگ و دعواهای درون تشکيلاتی اقليت
در 4 بهمن 1364 در گاپيلون عراق (واقع در کردستان)
سر باز کرد
و سچفخا (اقليت) را با يک فاجعۀ هولناک روبرو ساخت.

در غروب 4 بهمن 1364
نيروهای اقليت با تفنگ و نارنجک انداز به جان هم افتادند
و ضمن کشتن 5 نفر و زخمی نمودن عده ای ديگر،
به دو جناح
کميتۀ اجرايی
برهبری عباس توکل، حسين زهری و مستورۀ احمد زاده
و
شوراي عالی
به ليدری
مصطفی مدنی، حماد شيبانی، يدی شيشوانی، مسعود فتحی (فريد)
منشعب شد.

• مراجعه کنید به چاله ها و چالش ها (1) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


8
اينجا هم كه رهبري حزب
حقوقي رو كه ما از صليب سرخ مي گرفتيم
قطع كرد و اگر تو و بي بي و اشرف نبوديد
معلوم نبود چه وضعي پيدا مي كرديم.»

• باز هم صد رحمت به رهبری حزب «توده» جدید که تن سیاوش را از شر سر خلاص نکرده است و فقط او را به گرسنگی در دیار غربت محکوم کرده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر