سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ
وین)
ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد
پیشکش
به هوشنگ ابتهاج
(سایه)
·
مستندی از جمشید برزگر راجع به سیاوش کسرائی تهیه، تنظیم،
معرفی و منتشر شده که قابل تأمل است:
1
·
یکی از عناوین این مستند، «در جستجوی خورشید» است.
·
جستجوگر خورشید احتمالا سیاوش کسرائی است.
·
در این عنوان رد پائی از نادر ابراهیمی به چشم می خورد.
2
·
این مستند، ضمنا با عنوان «انقلابی در تهران، تبعیدی در
مسکو» معرفی شده است.
3
·
این مستند را بی بی 30، با عنوان «روایتی از شعری با دو
قلب» معرفی کرده است.
·
اگر بی بی 30 می گفت، «روایتی از شاعری با دو قلب»،
مقبول تر می افتاد تا «روایتی از شعری با دو قلب».
·
باید در روند تحلیل متن منتشر شده از جمشید برزگر به محتوای
این عناوین کم و بیش پی ببریم.
·
ما این نوشته را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم تا هم
با جهان بینی جمشید برزگر آشنا شویم و هم با جهان بی سر و سامان صاحبمرده.
4
بیست سال پیش، در ۱۹ بهمن ماه سال ۱۳۷۴،
سفر دور و دراز و پر پیچ و خم شاعری به پایان
رسید
که
مرگ را باور نمی کرد و زندگی را زیبا می دانست
و آن را همچون آتشگهی دیرنده پابرجا می دید.
شاید وقتی که سرود:
«باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا
همدم من است نفس های زندگی
من
با خیال مرگ دمی سر نمی کنم»
هنوز
امیدوار بود که به میهنش بازگردد،
روزهای ابری و سرد را پشت سر بگذارد و دیگر
بار زیر آسمانی آبی نفس بکشد
که آفتابش نوید فرداهای روشن می داد.
این امید برآورده نشد
همچون امید بزرگ تری که در تمام زندگی دلبسته اش
بود
و
وقتی که آن را نقش بر آب دید، در خود شکست و فرو ریخت
و
بغض های بی پایانش را با تنهایی اش در هم آمیخت.
·
این اولین مطلبی است که ما از جمشید برزگر می خوانیم.
·
در این فراز از نوشته او ناسیونالیسم سیاوش برجسته می شود
تا انترناسیونالیسم او کمرنگ شود.
·
این اندیشه در سراسر مستند جمشید برزگر برجسته می شود.
·
می توان گفت که جمشید برزگر و بعضی از مدعیان، دیالک تیک
ملی و بین المللی را، دیالک تیک میهن و جهان را، در بیوگرافی سیاوش کسرائی وارونه
می کنند.
·
در نتیجه نقش تعیین کننده از آن ملی و میهن قلمداد می
شود.
·
سؤال ولی این است که چرا و به چه دلیل؟
·
چه منافع طبقاتی در ورای این وارونه سازی کمین کرده است؟
5
شاید وقتی که سرود:
«باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا
همدم من است نفس های زندگی
من
با خیال مرگ دمی سر نمی کنم»
هنوز
امیدوار بود که به میهنش بازگردد
·
یکی از تهمت های دیر آشنا که به حزب توده و توده ای ها
زده می شود، بی وطنی آنها ست.
·
احسان طبری حتی به این تهمت واکنش نشان داده است:
بی
وطن نیستم، ای شریران
وطنی
هست، مرا نامش، ایران
·
اکنون جمشید برزگر و مدعیان به اعاده حیثیت اصیل ترین
شاعر توده و حزب توده کمر بسته اند.
·
سیاوش کسرائی به عنوان عاشق سینه چاک ایران جا زده می
شود که در غربت تبعید فکر و ذکری و اشک و آهی جز میهن نداشته است.
·
چی شده است؟
6
شاید وقتی که سرود:
«باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا
همدم من است نفس های زندگی
من
با خیال مرگ دمی سر نمی کنم»
هنوز
امیدوار بود که به میهنش بازگردد
·
در این تصور و تصویر از سیاوش کسرائی، دیالک تیک
ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم وارونه می شود.
·
در بهترین حالت، نقش تعیین کننده از آن ناسیونالیسم
جازده می شود.
·
در بدترین حالت، دیالک تیک ناسیونالیسم و
انتزناسیونالیسم به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ تحریف می شود.
·
بدین طریق و با این ترفند ایده ئولوژیکی، سیاوش کسرائی توده
ای به سنجابی بورژوائی استحاله می یابد.
·
حریفان البته می دانند که به این سادگی ها نمی توان بیوگرافی
توده ای سیاوش کسرائی را تحریف کرد.
·
چون سنجابی که شعر ویتنامی دیگر برای ارنستو چه گوارا
نمی سراید.
7
هنوز امیدوار بود که به میهنش بازگردد،
روزهای ابری و سرد را پشت سر بگذارد و دیگر
بار زیر آسمانی آبی نفس بکشد که آفتابش نوید فرداهای روشن می داد.
·
جمشید برزگر ضمنا و به طرزی مستور، هوای میهن را ایدئالیزه
می کند و هوای ابری اروپا را تحقیر.
·
اگر این حرف را او صد سال قبل می گفت، شاید اعتبار می
داشت.
·
چون آسمان آبی دیری است که در میهن او حکم کیمیا دارد و
خلایق در حسرت آن آه می کشند.
·
جالب تر اما اوپتیمیسم (خوش بینی) ناسیونالیستی غلیظ
جمشید برزگر است که آفتاب میهن را به فونکسیون نوید دهی از فردا های روشن مجهز می
سازد.
·
در عرض سی سال بخش اعظم ثروت زیر زمینی کشور بر باد رفته
است و اجامر جمهوری عجق ـ وجق اخیرا با عربستان سعودی در زمینه کاهش سرسام آور قیمت
نفت، مسابقه گذاشته اند.
·
شاید 30 سال دیگر آفتاب روشن تری بر برهوتی بی همه چیز
به نام عیران بتابد و بی بی 3 و بی بی 30 کیف خر کنند.
8
شاید وقتی که سرود:
«باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا
همدم من است نفس های زندگی
من
با خیال مرگ دمی سر نمی کنم»
·
محتوای این شعر سیاوش اما بی شک از قراری دیگر است.
·
ما برای کسب یقین به تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی این
شعر خطر می کنیم:
باور
نمی کند دل من مرگ خویش را
نه
نه من این یقین را باور نمی کنم
تا
همدم من است نفس های زندگی
من
با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر
چگونه گل،
خس و خاشاک می شود؟
آخر
چگونه این همه رؤیای نونهال
نگشوده
گل، هنوز
ننشسته
در بهار
می
پژمرد به جان من و خاک می شود؟
در
من چه وعده ها ست
در
من چه هجرها ست
در
من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
اینها
چه میشود؟
آخر
چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره
از دیار
یک
روز بی صدا
در
کوره راه ها، همه خاموش میشوند؟
باور
کنم که دخترکان سفید بخت
بی
وصل و نامراد
بالای
بام ها و کنار دریچه ها
چشم
انتظار یار، سیه پوش میشوند؟
باور
نمی کنم که عشق نهان می شود به گور
بی
آنکه سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
باور
کنم که دل
روزی
نمی تپد؟
نفرین
برین دروغ ، دروغ هراسناک
پُل
می کشد به ساحل آینده، شعر من
تا
رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام
من به بوسه لب ها و دست ها
پرواز
می کند
باشد
که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک
ره نظر کننند
در
کاوش پیاپی لب ها و دست ها ست
کاین
نقش آدمی
بر
لوحه زمان
جاوید
می شود
این
ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک
روز بی گمان
سر
می زند جایی و خورشید می شود
تا
دوست داری ام
تا
دوست دارمت
تا
اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا
هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی
مرگ می تواند
نام
مرا بروبد از یاد روزگار؟
بسیار
گل که از کف من برده است باد.
اما
من غمین
گل
های یاد کس را پرپر نمی کنم
من
مرگ هیچ عزیزی را
باور
نمی کنم
می
ریزد عاقبت
یک
روز برگ من
یک
روز چشم من هم در خواب می شود
ز این
خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما
درون باغ
همواره
عطر باور من در هوا پُر است
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر