احسان طبری
(1295 ـ 1368)
تحلیلی از شین میم شین
بشر
احسان
طبری
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک
عبدالرضا
دلاور
·
گفتمش:
·
«منكر آنى كه بشر
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
·
منكرى آنكه بشر پيش رود
سوى اوجى به ره خويش رود؟
سوى اوجى به ره خويش رود؟
·
نيست تاريخ چو تكرار قديم
ما به «نو» بسته و دلبسته شديم
ما به «نو» بسته و دلبسته شديم
·
و اين سمندى است كه خودپو نشود
·
تا به مهميز، نرانى، ندود
·
مزدك ما سخنى نيكو گفت:
«نور با رزم، به نصرت شد جفت»
«نور با رزم، به نصرت شد جفت»
·
تا تلاش من و تدبير تو نيست
ديو ادبار به نخجير تو نيست
ديو ادبار به نخجير تو نيست
·
روح ما حاصل پيرامُن ما ست
·
تا كهن هست به جا، نقص بجا ست
·
ور محيط دگرى زاده شود
روح ها روشن و آزاده شود
روح ها روشن و آزاده شود
·
همه جا بهره ی ما درد و عزاست
فطرت برده بدين درد رضا ست
فطرت برده بدين درد رضا ست
·
چون تو با اينهمه آسيب، خوشى؟
بار اين رزم نخواهى بكشى.
بار اين رزم نخواهى بكشى.
·
بنده خام نداند بندى (برده، وابسته) است
·
ميوه ی بى هدفى، خرسندى است
·
ليك انسان كه جسور است و عنود
دمى از رزم نخواهد آسود
دمى از رزم نخواهد آسود
·
شهر مقصود اگر دور بود
ور طريقش همه ناسور بود
ور طريقش همه ناسور بود
·
قدمى هم به رهش مغتنم است
ننگ برآنكه به زندان «دَم» است!
ننگ برآنكه به زندان «دَم» است!
·
ننگ بر آنكه در اين جنگل شر
·
گرگ گرديده چو گرگان دگر
·
من نه، پندارپرستم، نى گيج
حق شود چيره، ولى با تدريج
حق شود چيره، ولى با تدريج
·
گفت زرتشت كه در شام بلند
چون خروسان ـ به نوا ـ بانگ كنند
چون خروسان ـ به نوا ـ بانگ كنند
·
چشم آنان كه فرابين باشد
·
ناظر روز نوآئين باشد
·
بهل (بگذار)، اين شيوه كوته نگرى
در نوا شو، چو خروس سحرى»
در نوا شو، چو خروس سحرى»
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
این شعر، بلحاظ محتوای تئوریکی ـ ایده
ئولوژیکی ـ اتیکی اش، بهترین شعر از احسان طبری است که ما تا کنون خوانده ایم.
·
تحلیل این شعر بهانه ای جهت آشنائی
با جهان بینی پیر پرولتاریا ست.
·
پیر پرولتاریا را ارتجاع فئودالی ـ
فوندامنتالیستی ـ روحانی، نه تنها بلحاظ فیزیکی زجرکش و نابود کرده، بلکه علاوه بر
آن، بلحاظ فکری، اتیکی و ایده ئولوژیکی مسخ کرده است و همه روزه بی شرمانه مسخ می
کند و از او برای اشاعه خرافه های خود بهره برداری می کند.
·
قاعده همیشه بر این است که وقتی
ستم از حد بگذرد، امر ـ حتی ـ بر خود ستمکش مشتبه می شود، چه رسد به این و آن که
از دور دست بر آتش دارند.
بشر
·
بشر عنوان این شعر احسان طبری است.
·
اما منظور او از بشر چیست؟
·
برای کشف منظور او باید این شعر
تحلیل شود.
·
چون در عنوان هر مطلب، چکیده
محتوای ماهوی آن، تبلور می یابد.
·
کریستالیزه می شود.
1
گفتمش:
«منكر
آنى كه بشر
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
پرسیدم:
·
«منکر آن هستی که بشر در مبارزه بر ضد شر، به
فتوحاتی نایل آمده است؟»
·
در همین بیت اول شعر، منظور شاعر
از مفهوم «بشر» روشن می شود.
·
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه
می رسیم؟
2
گفتمش:
«منكر
آنى كه بشر
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
·
دلیل ما این است که طبری در این
بیت، بشر را به مثابه رزمنده ای تصور و تصویر می کند.
·
این اما به چه معنی است؟
3
گفتمش:
«منكر
آنى كه بشر
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
·
این بدان معنی است که طبری، دیالک
تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک بشر ـ شر بسط و تعمیم می دهد.
·
سوبژکتیویته در تاریخ (جامعه، جهان)
یکی از کشفیات تعیین کننده مارکس است.
·
سوبژکتیویته در تاریخ بدان معنی
است که تاریخ بی سوبژکت نیست.
·
سوبژکتیویته قایل شدن به تاریخ، به
معنی مرزبندی میان طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعه) است.
·
باد و باران، سیل و توفان، زلزله و
آتشفشان در طبیعت اول، بی سوبژکت اند.
·
بود و نبود انسان در وزش باد و
بارش باران نقشی ندارد.
·
جامعه بشری (طبیعت دوم) اما سوبژکت
مند است.
·
بدون کرد و کار بشر در جامعه آب از
آب حتی تکان نمی خورد.
·
هر رخداد مثبت و منفی در جامعه،
بواسطه سوبژکت، جامه عمل می پوشد و می تواند جامه عمل پوشد.
·
یعنی خود به خودی، خودپو،
اوتوماتیک نیست.
·
مراجعه کنید به سوبژکت در تاریخ در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
4
گفتمش:
«منكر
آنى كه بشر
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
·
طبری بشر را به عنوان فاتح دژهای
شر قلمداد می کند.
·
ایراد بینشی این سخن در نگاه سرسری این است که بشر
به صورت انتزاعی مطرح می شود.
·
در نگاه سرسری و تهی از دقت، چنین
جلوه می کند که بشر به صورت چیزی ماورای اجتماعی و ماورای طبقاتی تصور و تصویر می
شود.
·
ولی اگر اندکی دقت شود، معلوم می
شود که بشر مورد نظر شاعر، نه بشری انتزاعی، کلی، بی طرف، بلکه بشری مشخص، طبقاتی،
جانبدار و سنگرمند است.
·
بشر طبری در این شعر، شرستیز است.
·
در سنگر خیر است.
·
طرفدار کوشای سعادت اخیار و پیشرفت
جامعه و جهان است.
·
به عبارت فلسفی، سوبژکت مثبت تاریخ
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر