۱۳۹۴ بهمن ۲۶, دوشنبه

شعری از یوسف صدیق (گیلراد) (40)


همسایه و باد در یک نگاه
«ابتذال شکل فکر نشده واقعیت است.»
رامین جهانبگلو
(۱۰ تیرماه ۱۳۸۹)   
سرچشمه:
اخبار روز    

 
·        همسایه‌ ی متجدد من، فکرش را در تنبان شعر ‌گم کرده است
·        و بی‌ هوا، کلمات نشسته (شسته نشده)  را به ساحت کاغذ پرتاب می ‌‌کند.

·        خواننده می ‌‌باید میان چرک و تجدد، حقیقت را دریابد.
·        تابوها را در تابوت بگذارد و بی‌ امان چماق وقاحت را بر دهان حماقت بکوبد.

·        همسایه‌ ی هوشمند من  «هنگ» را پیش از «فر» می‌‌نویسد
·        تا پشت جبهه‌ ی «فرهنگ» را تقویت کند.

·        خواننده می ‌‌باید با ابتذال سخن، « تعفن بیداد» (شاملو)  را نشانه بگیرد
·        و در ستایش «فرهنگ» میان معرکه‌ ی «معر»، دنبال «شعر» بگردد.

·        همسایه‌ ی هنرمند من  گاهی‌ می ‌‌رقصد.
·        با بال‌هایش به قصد با‌له،
·        سماع (رقص عرفا) می ‌‌رقصد و ناسزاگویان سرگیجه می‌‌ گیرد.

·        با‌د هم گاهی می ‌‌رقصد.
·        با‌دی که ـ بی‌ گسست ـ زبان بریده ‌ی کلمات را می ‌‌لیسد.
·        با‌دی که پیش پای من امروز، شست پای رهگذری را به لاله‌ ی گوشش چسباند.
·        با‌دی‌ که زوزه کشان همسایه ‌ام را به رقص دعوت کرد.

·        بیننده می ‌‌باید همراه همسایه و با‌د، «عارفانه» برقصد
·        و پاره‌ های روحش را به اشباح سرگردان در ویرانه‌ ها پیشکش کند.  

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر