پنج پاره ی یک میلاد
سرچشمه:
اخبار امروز
پاره ی سوم
·
می دانم که مرا با دست های خود به گور خواهی سپرد
·
جسد من از هم اکنون بر شانه های کوچک تو سنگینی می کند.
·
انگشتان بیقرارت که امروز حمایلِ شیشه های شیر تو ست
·
فردا دسته ی بیلِ دفن مرا خواهند فشرد.
·
ناله هایت که این بار از دردِ عرق سوزِ پا برمی خیزد
·
در گوش من به شیونِ روزی می ماند که در سوگ من خواهی
گریست
·
و فواره ی آبت که این چنین غافلگیرانه از نرگی کوچکت
پاشیده می شود
·
و سراپای مرا خیس می کند
·
در چشم من به آب کوزه ای می ماند که بر گور من خواهی
ریخت.
·
نمی خواهم خود را به مرگ واگذارم
·
ولی یکدم به چشمان نافذ این کودک بنگرید،
·
آیا همو نیست که در یک بعد از ظهر گرم تابستان
·
بر خاک من خیره خواهد شد؟
·
من بوی این شیر تازه را با بوی خاکِ نوگشوده اشتباه می کنم
·
کنف را با کفن
·
و ننو را با تابوت.
·
با اینهمه شاید پس از مرگ، زندگی کنم
·
از همین راه بازگردم
·
و هر جمعه عصر به عادتِ پدر
·
که به سر خاکِ پدر بزرگ می رفت
·
در تنِ این پسر به سر خاک خود بیایم.
·
پس چرا اکنون گوش به زندگی نبندم؟
·
تو سراپا دهانی
·
و ترنمِ شیر خوردنت زیباترین سرودِ زندگی است.
·
هر قطره ای که فرو می بری
·
با نَفَسی جواب می دهی
·
و در میانه ی هر بطری
·
گریزگاهی می جویی،
·
تا لثه های خسته و زبان بیقرارت را
·
آسایشی دهی.
·
ایکاش انگشت کوچکی بودم
·
در دهانِ خواهش های ساده ی تو.
·
ایکاش لبخندی بودم
·
بر لب های شکفته از رضایت تو.
·
پاهایت انتهای آرزومندی من است
·
و دست هایت چفته ی بی شکستِ اعتمادها.
·
هر شب که به صدای تو از خواب می جهم
·
تا شیشه ی شیرت را گرم کنم،
·
بیداری خود را در تو می یابم.
·
این شیشه ها بیهوده پُر و خالی نمی شوند.
·
صدای نفس های تو گواهی می دهند.
·
ای مرگ، گوش کن،
·
من انتقام خود را از تو
·
این چنین می گیرم.
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر