۱۳۹۴ بهمن ۲۲, پنجشنبه

سیاوش کسرائی از دید آن و این (3)

 
سیاوش کسرائی
( 1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد

پیشکش به
 سیاوش کسرائی

مانلی کسرائی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک مانلی
 
در جوابم گفت:
هميشه اين طور رسم بوده كه وقتي كسي شكست مي خورد
و يا مي بازد همه اطرافيان و دور و بر مي گويند:
ديدي؟
ما كه گفتيم
ما كه مي دونستيم.

• این طرز رفتار اطرافیان افراد مبارز علل مختلف دارد:

1

• این طرز رفتار قبل از همه علت عاطفی دارد.
• زن و مرد دهقان زحمتکش با تمام وجودشان می دانند که کشور شورا ها، کعبه آمال توده ها ست و توده ای ها خادم صادق خلق اند.
• آنها ضمنا خود فرزند توده ای شان را در دامان خود پرورده اند.

• ولی با مشاهده بازداشت فرزند و شکنجه و آزار و حبس او عذاب می کشند.
• غول های غریزی ـ ژنه تیکی ـ عاطفی ـ درونی عمیق، بی تاب شان می سازند.
• به همین دلیل برخورد دیالک تیکی شگفت انگیزی با فرزند خود دارند:

2
• این دیالک تیک رفتاری را سیاوش در اشعارش منعکس کرده است:
 
مثال:
در شعر آرش کمانگیر

هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند

• ترجمه تحت اللفظی:
• مرا هزاران چشم گویا و لب خاموش، چاوش امید خویش می دانند، ولی هزاران دست لرزان و دل پرجوش همان ها، مرا گاهی می گیرند و گاهی پیش می رانند.
 
• این همان دیالک تیک رفتاری است که اطرافیان افراد مبارز دارند:
• آنها از سوئی عشق به کعبه شورا ها را و حزب توده را در دل و جان و روح و روان فرزند و قوم و خویش خویش نشا می زنند و از سوی دیگر به حکم قوای غریزی ـ عاطفی مانع پیگیری او در مبارزه می شوند.

3
«هميشه اين طور رسم بوده كه وقتي كسي شكست مي خورد
و يا مي بازد همه اطرافيان و دور و بر مي گويند:
ديدي؟
ما كه گفتيم
ما كه مي دونستيم.

• دلیل دیگر این طرز رفتار اطرافیان، دلیلی معرفتی (شناخت) است.
 
• ایران فقط بلحاظ علمی و فنی و صنعتی عقب مانده نیست.
 
• در این سامان بی سامان، پاوپریسم (فقر و ذلت مطلق) فلسفی حاکم است.
 
• سیطره درازمدت فئودالیسم با ایده ئولوژی مذهبی، ساختار فکری این ملت را تخریب کرده است.
 
• برای ملت ایران، داوری قطعی راجع به نظری، به معنی دگماتیسم (جزمگرائی) است.
• در قاموس این جماعت، باید به عوض تفکر، تفحص، تشکیل نظر و ابراز نظر قطعی و یقین مند، «من و من» کرد، هارت و پورت، جفنگ، چرند و پرند تحویل خود و دیگران داد.

• به زعم این جماعت، باید شعری، مقاله ای، کتابی را خواند، اما نه برای تأمل بر روی آن، نه برای نقد دیالک تیکی آن، نه برای آموزش متد و اندیشه موجود در آن، بلکه برای پوز دادن، برای اتلاف وقت، برای فضلفروشی.

4
• به همین دلیل در این سامان بی سامان، از خرد تا کلان، همه علامه اند، بی آنکه کمترین خبری از تفکر داشته باشند.
• همه ناصح و اندرزگو هستند، بی آنکه حرف دهن خود را حتی بفهمند.
• به همین دلیل، همه از دم، پوزیتیویستی «می اندیشند»:

الف
• اگر فرد مبارز پیروز شد، فوری او را تأیید و حمایت می کنند.
• بی اعتنا به اینکه این فرد مبارز طرفدار حقیقت و خرد و خلق و پیشرفت اجتماعی است و یا دشمن سرسخت حقیقت و خرد و خلق و پیشرفت اجتماعی است.

ب
• اگر فرد مبارز شکست خورد، فوری از او فاصله می گیرند.
• در خانه خود را به رویش می بندند و هزاران دلیل «منطقی» و مصلحتی برای عدم حمایت خود از او اختراع می کنند.
• یکی از آن دلایل «منطقی» و مصلحتی، متهم کردن او به نادانی و علامه دهر قلمداد کردن ضمنی خود است که فرقی با خر ندارد.

4
و هر كسي كه از راه مي رسد هزار و يك انتقاد مي كند
و همه حق دارند (حق به جانب اند)
چرا كه تو بازنده و شكست خورده اي.
اما از فرد پيروز انتقاد نمي شود.»

• سیاوش در این سخن (البته اگر مانلی فونکسیون ضبط صورت داشته باشد)، حزب توده را و نتیجتا خود را به دو صفت متصف می کند:
«بازنده» و «شکست خورده»

• این دو صفت اما به چه معنی اند؟ 
 
5
 
چرا كه تو بازنده و شكست خورده اي.

• از دید سیاوش، حزب توده در قماری شرکت کرده و باخته است.
• ذلت حاصله (سرکوب و اختناق و شکنجه و رسوائی و اعدام و تبعید توده ای ها) نتیجه باخت در قماری است.

نمی توان به سیاوش (و یا مانلی) در این زمینه حق نداد:
• نورالدین کیانوری تا آنجا که ما بر پایه ارزیابی آثار او قادر به قضاوت هستیم، بلحاظ خرد (فلسفه) بغایت فقیر بوده است.
 
• این حکم می تواند در باره همسر او و دیگر یاران او هم صادق باشد.
 
• احسان طبری گنجینه ای از دانش مرده در اختیار دارد.
 
• سکنه کشور عه «هورا» هم ـ همه از دم ـ مشتری بی چون و چرای دانش مرده اند.
 
• احسان طبری ماتریالیسم مرده و بی روح و بی خون را نمایندگی می کند و نه ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی را.
• از تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی شاید فقط بطور صوری و سطحی خبر داشته باشد.
رهبری حزب توده خوداندیش نبوده است.

6
چرا كه تو بازنده و شكست خورده اي.

• سواد نظری خود سیاوش بمراتب بیشتر از احسان طبری، به آذین، بهزادی، جوانشیر، مهرگان و غیره بوده است.
آنهم از همان آغاز عرض اندام با شعر غول آسای آرش کمانگیر.
 
• اگر حزب توده سیاوش جوان را به آلمان دموکراتیک و یا حتی آلمان فدرال و یا اطریش می فرستاد، برتولت برشتی از او تشکیل می شد.
• ژرف اندیش تر از سیاوش فقط می تواند محمد زهری باشد.

7
چرا كه تو بازنده و شكست خورده اي.

• این تصور و تصویر سیاوش و یا مانلی از سیر و سرگذشت حزب توده تصور و تصویری رئالیستی و راسیونالیستی است.
• حزب توده تحت رهبری نورالدین کیانوری (و نه فقط کیانوری) در قماری شرکت کرده و دار و ندار حزب توده را باخته است.
• حزب توده اکنون فقط می تواند از ریشه بروید.
• یعنی از صفر شروع به رشد کند تا حزب حقیقی و شایسته توده گردد.

8
چرا كه تو بازنده و شكست خورده اي.

• صفت دوم که سیاوش و یا مانلی به حزب توده نسبت می دهد، شکست خورده است:

الف
• این از سوئی بدان معنی است که حزب توده در اوپوزیسیون رژیم اجامر ارتجاعی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی بوده، بر ضد آن، مبارزه کرده و شکست خورده است.

ب
• این از سوی دیگر، بدان معنی است که حزب توده می توانست پیروز شود.

9
چرا كه تو بازنده و شكست خورده اي.

• این ارزیابی سیاوش و یا مانلی، ارزیابی ایرئالیستی و ایراسیونالیستی (واقع بینی ستیز و خردستیز) است:

الف
 
• حزب توده به نمایندگی به آذین فقط در هفته های اول پیروزی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی موضع انقلابی گرفت و از «دیکتاتوری نعلین» در دانشکده حقوق دانشگاه تهران هشدار داد.
• این موضعگیری به آذین دال بر شخصیت و شم انقلابی او بوده است و یکی از خدمات فراموش نشدنی حزب توده به جامعه محسوب می شود.
 
• به آذین در این موقع، هشیارتر و تیزبین تر از سیاوش کسرائی بوده است که احتمالا با ضد انقلاب ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی (مثلا آخوند عوامفریبی به نام آیت الله طالقانی و غیره) نزدیکی داشته است.

ب
• حزب توده بعدها به حمایت احتمالا  بی قید و شرط از ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی می پردازد.

• از این رو، صفت شکست خورده، نادقیق و نادرست است.
 
پیش شرط شکست، شرکت در مبارزه است.
• پیش شرط شکست اتخاذ موضع ضد رژیم است و نه حمایت بی چون و چرا و کورکورانه و خردستیزانه از رژیم.

10
• به احتمال قوی، یکی از دلایل مهم درهم شکستگی فیزیکی ـ فکری و پسیکولوژیکی سیاوش (و نه فقط سیاوش و نه فقط در تبعید، بلکه در جامعه و در زندان و شکنجه گاه)، همین پدیده بوده است.
 
• سیاوش احتمالا علیرغم بحران روحی و معیشتی در تبعید، به این حقیقت امر تلخ وقوف پاسیو داشته است.
• یعنی هنوز آن وقوف بالقوه را فعلیت نبخشیده و از صراحت طبقاتی و تئوریکی نگذرانده بوده است.

11
 
چرا كه تو بازنده و شكست خورده اي.

• تفاوت اصلی سیاوش با خاوری همین جا ست:
• خاوری احتمالا از همان آغاز در در اوپوزیسیون مضاعف بوده است:

الف
• خاوری هم در اوپوزیسیون با اجامر جمهوری عجق ـ وجق بوده است.

ب
• و هم در اوپوزیسیون با حزب توده تحت رهبری نورالدین کیانوری بوده است.

12
خاوری شاید به همین دلیل از کشور خارج شده است.
 
• تعیین کیفیت رابطه خاوری با رهبری حزب توده اما دشوار است.
چون خاوری در جریان سرکوب حزب توده از خارج از کشور واکنش نشان می دهد و به مکاتبه با گربه نره و غیره می پردازد.
 
• خاوری در این سنگر با اسکندری و صفری و غیره هم فرق دارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر