۱۳۹۴ اسفند ۹, یکشنبه

سیری در شعری از احسان طبری (3)


نشریه دنیا شماره 4   
زمستان  1345))
زمان را گنج ها در آستین است!
تحلیلی از شین میم شین

·        سعدی در حکایت فوق الذکر برای تعریف مفهوم «آزادگی» که از مفاهیم اجتماعی و اخلاقی است، از چیزی طبیعی (سرو) سوء استفاده سوبژکتیو و بی ربط می کند.
·        بدین طریق هر انگل تن پروری علیرغم اینکه مولد چیزی نیست، بشرط سر حال و شاداب بودن، آزاده تلقی می شود و برتر از مولدین جا زده می شود.

1
به هر چه می گذرد، دل منه، که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد

گرت زدست بر آید، چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        به چیزی دل مبند.
·        برای اینکه خلیفه بغداد خواهد مرد و دجله چه بسا سال ها پس از مرگ خلیفه جریان خواهد یافت.
·        اگر ثرتمندی، بسان نخل بخشنده باش.
·        اگر تهیدستی، بسان سرو آزاد باشد. 

2
به هر چه می گذرد، دل منه، که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد

·        سعدی در این بیت، یکی دیگر از عناصر طبیعی را، یعنی دجله را با عالی ترین عضو طبقه حاکمه، یعنی خلیفه مورد مقایسه قرار می دهد تا نتیجه سوبژکتیو (دلبخواهی و مصلحتی) خود را از آن استخراج کند و به خورد خلایق دهد.
·        در منطق تق و لق سعدی، چون عمر دجله بیشتر از عمر خلیفه است، پس به مال و منال و مقام و دار و ندار، باید بی اعتنا بود.
·        اگر سعدی به جای دجله، جویباری را در نظر می گرفت، می توانست، به نتیجه مطلقا دیگری برسد.
·        چون عمر جویبار شاید ده دقیقه نباشد.
·        قطع بارش باران همان و قبض روح جویباران همان.

3
گرت زدست بر آید، چو نخل باش کریم

·        سعدی در این مصراع شعر برای ابلاغ رهنمود اخلاقی ـ طبقاتی ـ فئودالی خویش یکی دیگر از چیزهای طبیعی (نخل) را کریم تلقی می کند و از آن سرمشقی برای آدم ها سرهمبندی می کند:
·        یعنی سعدی عناصر طبیعی را سوسیالیزه و هومانیزه (انسان واره) می کند.

·        هشتصد سال بعد از سعدی و به تقلید از او، سهراب سپهری از رایگانی واهی شاخه بید و سایه نارون برای کلاغ و الاغ سخن می گوید.
·        اگر بی خبری سعدی از فلسفه خرما تولید کردن نخل قابل گذشت باشد، بی خبری سهراب سپهری و امثال او در آستانه قرن بیست و یکم از چند و چون داد و ستد هدفمند در طبیعت شرم انگیز است.
·        در هیچ کجای هستی، داد بی ستدی، داد و ستد نمی شود.

4
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد.

·        همان سروی که در حکایت فوق الذکر، نماد اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی مفتخور و انگل و بی ثمر بود، که دست به سیاه و سفید در تولید نمی زد، اکنون به عنوان نماد دراویش قلمداد می شود که دست شان خالی است، ولی علیرغم تهیدستی و امرار معاش از طریق گدائی، باید آزاد و سربلند و خودمختار باشند.

5
·        این آزادگی قلابی گدایان، یکی از ترفند های ایده ئولوژیکی سعدی و بویژه حافظ است.
·        حافظ سیر دل، مار خورده و افعی شده است.
·        آن سان که غزل های غول آسا در مدح دراویش می سراید و هر چه هندوانه دم دست می یابد، زیر بغل آنها می چپاند.
·        آماج ایده ئولوژیکی سعدی و بویژه حافظ، دعوت بی خانمانان به گدائی است.

·        برای چه و به چه دلیل؟ 

5
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند

·        معنی تحت اللفظی:
·        ساقی (طبقه حاکمه) در جام عدالت می بده تا گدا ها (توده های مولد و زحمتکش)  کاسه صبرشان لبریز نشود و انقلاب نکنند.

·        گدا واژه ای است که حافظ آن را با مفهوم توده های مولد و زحمتکش پر می کند.

·        دیالک تیک عجیب و غریبی سعدی و حافظ در این زمینه دارند.

4

·        سعدی هم در بوستان و هم یک سال بعد در گلستان بابی را به دارویش (گدایان) اختصاص می دهد.
·        ضد دیالک تیکی دراویش در فلسفه اجتماعی سعدی، سلاطین اند. 
·        حافظ از سوئی گدا و گدائی را به عرش اعلی می برد و از سوی دیگر، بدون آنکه به روی خود آورد، به عنوان فحش واژه به خدمت می گیرد:

تو بندگی ـ چو گدایان ـ به شرط مزد مکن
که دوست، خود روش بنده پروری داند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو بسان گدایان ( کارگران)، برای کار با ارباب، قرار داد کاری مبند.
·        تو بسان بنده باش، بدون عقد قرار داد کاری؛ بدون تعیین ساعات کار، شرایط کار و میزان دستمزد،  کار محوله را انجام بده.
·        برای اینکه ارباب خودش طرز رفتار با بنده را می داند.

·        در فلسفه اجتماعی حافظ، کارگر با گدا یکسان تلقی می شود و بدتر از بنده و کنیز و غلام.
·        این همان گدائی است که در شعر دراویش به عرش اعلی برده می شود و حتی از خسروان برتر جا زده می شود.

·        منافع طبقاتی چه بلاهائی بر سر آدم ها می آورند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر