نشریه دنیا شماره 4
زمستان 1345))
زمان را گنج ها در آستین است!
تحلیلی از شین
میم شین
·
سعدی در حکایت فوق الذکر برای تعریف مفهوم «آزادگی» که
از مفاهیم اجتماعی و اخلاقی است، از چیزی طبیعی (سرو) سوء استفاده سوبژکتیو و بی
ربط می کند.
·
بدین طریق هر انگل تن پروری علیرغم اینکه مولد چیزی
نیست، بشرط سر حال و شاداب بودن، آزاده تلقی می شود و برتر از مولدین جا زده می
شود.
1
به هر چه می گذرد، دل منه، که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت زدست بر آید، چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
به چیزی دل مبند.
·
برای اینکه خلیفه بغداد خواهد مرد
و دجله چه بسا سال ها پس از مرگ خلیفه جریان خواهد یافت.
·
اگر ثرتمندی، بسان نخل بخشنده باش.
·
اگر تهیدستی، بسان سرو آزاد
باشد.
2
به هر چه می گذرد، دل منه، که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
·
سعدی در این بیت، یکی دیگر از
عناصر طبیعی را، یعنی دجله را با عالی ترین عضو طبقه حاکمه، یعنی خلیفه مورد
مقایسه قرار می دهد تا نتیجه سوبژکتیو (دلبخواهی و مصلحتی) خود را از آن استخراج
کند و به خورد خلایق دهد.
·
در منطق تق و لق سعدی، چون عمر
دجله بیشتر از عمر خلیفه است، پس به مال و منال و مقام و دار و ندار، باید بی
اعتنا بود.
·
اگر سعدی به جای دجله، جویباری را
در نظر می گرفت، می توانست، به نتیجه مطلقا دیگری برسد.
·
چون عمر جویبار شاید ده دقیقه
نباشد.
·
قطع بارش باران همان و قبض روح
جویباران همان.
3
گرت زدست بر آید، چو نخل باش کریم
·
سعدی در این مصراع شعر برای ابلاغ رهنمود اخلاقی ـ
طبقاتی ـ فئودالی خویش یکی دیگر از چیزهای طبیعی (نخل) را کریم تلقی می کند و از
آن سرمشقی برای آدم ها سرهمبندی می کند:
·
یعنی سعدی عناصر طبیعی را سوسیالیزه و هومانیزه (انسان
واره) می کند.
·
هشتصد سال بعد از سعدی و به تقلید از او، سهراب سپهری از
رایگانی واهی شاخه بید و سایه نارون برای کلاغ و الاغ سخن می گوید.
·
اگر بی خبری سعدی از فلسفه خرما تولید کردن نخل قابل
گذشت باشد، بی خبری سهراب سپهری و امثال او در آستانه قرن بیست و یکم از چند و چون
داد و ستد هدفمند در طبیعت شرم انگیز است.
·
در هیچ کجای هستی، داد بی ستدی، داد و ستد نمی شود.
4
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد.
·
همان سروی که در حکایت فوق الذکر،
نماد اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی مفتخور و انگل و بی ثمر بود، که دست به
سیاه و سفید در تولید نمی زد، اکنون به عنوان نماد دراویش قلمداد می شود که دست
شان خالی است، ولی علیرغم تهیدستی و امرار معاش از طریق گدائی، باید آزاد و سربلند
و خودمختار باشند.
5
·
این آزادگی قلابی گدایان، یکی از
ترفند های ایده ئولوژیکی سعدی و بویژه حافظ است.
·
حافظ سیر دل، مار خورده و افعی شده
است.
·
آن سان که غزل های غول آسا در مدح
دراویش می سراید و هر چه هندوانه دم دست می یابد، زیر بغل آنها می چپاند.
·
آماج ایده ئولوژیکی سعدی و بویژه
حافظ، دعوت بی خانمانان به گدائی است.
·
برای چه و به چه دلیل؟
5
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
·
معنی تحت اللفظی:
·
ساقی (طبقه حاکمه) در جام عدالت می
بده تا گدا ها (توده های مولد و زحمتکش) کاسه
صبرشان لبریز نشود و انقلاب نکنند.
·
گدا واژه ای است که حافظ آن را با
مفهوم توده های مولد و زحمتکش پر می کند.
·
دیالک تیک عجیب و غریبی سعدی و
حافظ در این زمینه دارند.
4
·
سعدی هم در بوستان و هم یک سال بعد
در گلستان بابی را به دارویش (گدایان) اختصاص می دهد.
·
ضد دیالک تیکی دراویش در فلسفه
اجتماعی سعدی، سلاطین اند.
·
حافظ از سوئی گدا و گدائی را به
عرش اعلی می برد و از سوی دیگر، بدون آنکه به روی خود آورد، به عنوان فحش واژه به
خدمت می گیرد:
تو بندگی ـ چو گدایان ـ به شرط مزد مکن
که دوست، خود روش بنده پروری داند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو بسان گدایان ( کارگران)، برای
کار با ارباب، قرار داد کاری مبند.
·
تو بسان بنده باش، بدون عقد قرار
داد کاری؛ بدون تعیین ساعات کار، شرایط کار و میزان دستمزد، کار محوله را انجام بده.
·
برای اینکه ارباب خودش طرز رفتار
با بنده را می داند.
·
در فلسفه اجتماعی حافظ، کارگر با
گدا یکسان تلقی می شود و بدتر از بنده و کنیز و غلام.
·
این همان گدائی است که در شعر
دراویش به عرش اعلی برده می شود و حتی از خسروان برتر جا زده می شود.
·
منافع طبقاتی چه بلاهائی بر سر آدم
ها می آورند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر