۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

سیاوش کسرائی زیر ذره بین تحریف (8)


 سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد

پیشکش
به 
 
هوشنگ ابتهاج (سایه)
از همان آغاز
همان قدر که جذب نیما شد،
شیفته حزب توده و مرامش هم شد
گویی در جانش همزمان دو قلب می تپید.
نه، توانست و نه، می توانست در آن عصر و زمانه،
این دو را چنان در هم آمیزد که
یا یکی شوند
یا موزون و همنوا با هم بتپند.

1
سیاوش کسرائی از همان آغاز بلوغ فکری، مجذوب دو چیز می شود:
اولا مجذوب نیما یوشیج می شود.
ثانیا مجذوب حزب توده و مرام حزب توده می شود.

• اگر جمشید برزگر به تحلیل های سیاوش از اشعار نیما یوشیج نظری سرسری حتی می انداخت، متوجه می شد که سیاوش میان مرام حزب توده و مرام نیما یوشیج تفاوت ماهوی نمی بیند.

• مراجعه کنید به شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
اثری از حسین رزاقی
 
اولا مجذوب نیما یوشیج می شود.

• علاوه بر این، سیاوش مجذوب نیما نمی شود.
• سیاوش از همان آغاز، غول آسا تر از آن است که مجذوب کسی شود.
• سیاوش در نهایت بی ادعائی زیارتگاه بوده است و نه زایر.
• اگر کسی اشعار سیاوش را بررسی کند، متوجه این نکته می شود.
• اگر نیما هم نبود، سیاوش داربست شعر سنتی را درهم می شکست و سبک نوینی پی می ریخت.
• سیاوش سبک نیمائی را می پسندد و به خدمت می گیرد.
• سبک نیمائی فرم تبیین اندیشه است، نه خود اندیشه.
• سیاوش به احتمال قوی سبک نیمائی را توسعه داده و تکامل بخشیده است.
• کسانی در این زمینه مطالبی نوشته اند.
• سبک برای ما تعیین کننده نیست.
• تعیین کننده اندیشه است که در فرم ها و سبک های متنوع تبیین می یابد.

3
ثانیا مجذوب حزب توده و مرام حزب توده می شود.

• سیاوش نه مجذوب حزب توده می شود و نه مجذوب مرام حزب توده.
• وجود طبقاتی ـ توده ای خود سیاوش تجسم مادی هم حزب توده و هم مرام حزب توده بوده است.
• ایراد روشنفکران غیر پرولتری این است که آنها از درک توده ای های حقیقی، حزب توده و مرام کذائی حزب توده عاجزند.

• چرا و به چه دلیل؟

4
اثری از حسین رزاقی
 
ثانیا مجذوب حزب توده و مرام حزب توده می شود.

• دلیل عجز این حضرات، دلیلی طبقاتی ـ معرفتی ـ نظری است.
• آنها همه از دم، دچار فرمالیسم معرفتی اند.
• یعنی دیالک تیک فرم (سبک نیما، اسکلت حزب توده) و محتوا (ایده ئولوژی طبقاتی ـ توده ای) را وارونه می سازند.
• در نتیجه، فرم را مطلق می کنند و محتوا را فراموش.

• در این سخن جمشید برزگر، اسکلت حزب توده مطلق می شود و ماهیت طبقاتی ـ توده ای حزب توده، فراموش.
• جسم حزب توده مطلق می شود و روح (شعور) طبقاتی ـ توده ای آن، فراموش.
• نامیرائی حزب توده هم درست در نامیرائی روح (شعور) طبقاتی ـ توده ای (ایده ئولوژی) حزب توده است.

5
 
ثانیا مجذوب حزب توده و مرام حزب توده می شود.

• آنچه جمشید برزگر (و نه فقط او) مرام حزب توده تصور می کند، نه مذهب و مرام و عقیده و مسلک رایج در طول تاریخ، بلکه روح طبقاتی ـ توده ای است.
• ایده ئولوژی است.
• ایده ئولوژی ئی است که همزمان علم است.
• علمی است که بر پراتیک (تجربه، عمل، آزمون، آزمایش) تکیه دارد و با علوم منفرد پیوند ناگسستنی و تنگاتنگ دارد.

• سیاوش ـ حتی اگر حزب توده وجود نمی داشت ـ این روح و شعور طبقاتی ـ توده ای را خود به تنهائی توسعه می داد.

• شعر سیاوش و بویژه محمد زهری، عرصه نشخوار اندیشه اندیشیده شده از سوی این و آن نیست.
• شعر سیاوش و بویژه محمد زهری، عرصه خوداندیشی است.
• عرصه توسعه و تکامل اندیشه (علم) است.
• سیاوش در اکثر اشعارش به این حقیقت امر اشاره کرده است.

• ما به یکی از آنها اشاره می کنیم:

ررزم ما

رزم ما، همان نبرد اولين ما ست
رزم ما، همان نبرد آخرین ما ست:
جنگ رنجبر به ضد گنجبر

جبهه را دگر مکن!
من به جبهه های آزموده می روم

رنگ های تازه آمده است
نقش های تازه، نغمه های نو
نو پذیر و تازه جو شدی، دریغ!

تو به سوی آنچه دل ز تو ربوده، می روی
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم

می شناسی ام اگر نگه کنی:
من برادر توام

راه کج مکن ز من، به هرزه رو ترش مکن
باز گرد و بنگرم!
من به سوی آنچه بوده، پاک بوده، می روم

می روی به خانه، فاتحانه، شادمان
می روی به بستر، ای رفيق
می روی به خواب
شب خوشت.
من به وعده گاه دیدگان ناغنوده می روم

هر کسی به راه خویش می رود
من به راه توده می روم!

پایان

• ما برای اثبات صحت استنباط خود از حزب توده و سیاوش این شعر سیاوش را مورد تأمل و تحلیل قرار می دهیم:

6
رزم ما، همان نبرد اولين ما ست
رزم ما، همان نبرد آخرین ما ست:
جنگ رنجبر به ضد گنجبر

• معنی تحت اللفظی:
• رزم ما عبارت است از جنگ رنجبر بر ضد گنجبر.
• اولین نبرد ما هم همین بوده است، آخرین نبرد ما هم همین خواهد بود.

7
رزم ما، همان نبرد اولين ما ست
رزم ما، همان نبرد آخرین ما ست:
جنگ رنجبر به ضد گنجبر

• این بدان معنی است که سیاوش سرباز سپاه رزم طبقاتی توده مولد و زحمتکش است.
• این بدان معنی است که سیاوش در سنگر رنجبران است و نه در سنگر گنجبران.
• این بدان معنی است که سیاوش در سنگر توده های مولد و زحمتکش است و نه در سنگر اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی و خرده بورژوازی.

• این ضمنا به معنی مرزبندی طبقاتی دقیق میان توده ای ها و اعضای طبقات اجتماعی دیگر است.
• در این بند آغازین این شعر و سرود، از ماهیت طبقاتی ـ توده ای رزم حزب توده پرده برداشته می شود.

• سیاوش ضمنا بر ثبات و همیشه همانی این ماهیت طبقاتی اشاره دارد.
• سیاوش، یاران سیاوش و حزب توده سودائی جز شرکت و هدایت رزم رنجبر بر ضد گنجبر در دل نداشته اند.
• هم سیاوش را، هم هر توده ای راستین را و هم حزب توده را باید از این منظر بررسی کرد.

8
رزم ما، همان نبرد اولين ما ست
رزم ما، همان نبرد آخرین ما ست:
جنگ رنجبر به ضد گنجبر

• رنج و اندوه و خشم و پرخاش سیاوش در غربت، نه به خاطر تعیین محل کار برای مهاجرین مهندس، بلکه به این دلیل بوده که سیاوش به غیاب این ماهیت طبقاتی ـ توده ای در اعضای قلابی حزب توده پی می برد.
• به غیاب ایمان علمی و انقلابی در اعضای قلابی حزب توده، پی برده است.

• سیاوش به احتمال قوی، نسبت به ماهیت توده ای های پس از کودتای 28 مرداد، دچار توهم بوده است.
• سیاوش قیاس به نفس کرده است.
 
• سیاوش خیال کرده که همه مثل خود او و امثال نادر و انگشت شمارش در حزب توده اند.
 
• وقوف به این توهم و خوشخیالی، روح سلحشور سیاوش را بسان خوره از درون خورده است.
• رنج و اندوه و درد اصلی سیاوش نه از علی خاوری، بلکه از مهاجرین چه بسا ضد توده ای بوده است که خود را عضو حزب توده جا زده بودند.

• چرا ما به این نتیجه می رسیم؟

9
 
• سیاوش مدت ها بکرات به حوزه های حزبی در مهاجرت سر زده است و در این حوزه ها علی خاوری را ستوده است.
• حتی ایدئالیزه کرده است.
• یعنی به عرش اعلی برده است.

• به قول حریفی که در یکی از این حوزه ها شرکت داشته، سیاوش علی خاوری را به مدال و یا کارت عضویت گلوله خورده بلشویک ها در مقاومت و مبارزه ضد فاشیستی تشبیه کرده است.
• به پولاد آبدیده تشبیه کرده است.

• در این حوزه ها اما کسی برای اعتبار و اوتوریته سیاوش و خاوری و این و آن تره خرد نکرده است.

• در چنین جو و شرایطی کسی نمی تواند بهتر از علی خاوری به احیای صوری و فرمال حزب «توده» نایل آید.
 
• یعنی حتی خود سیاوش نمی توانست حزب توده حقیقی قبل از کودتای 28 مرداد را احیا کند.

• حزب توده در این زمان حداقل از دو نقطه نظر تضعیف شده است:

الف
• از سوئی سیاست کیانوری و شرکاء در کوره تجربه بی اعتبار گشته و نتیجتا اعتبار تئوریکی رهبری حزب توده بر باد رفته است.
• به همین دلیل، هزاران سؤال بر لب ها بوده است که رهبری بی سواد جدید و حتی خود سیاوش، عاجز از پاسخ به آنها بوده است.

ب
 
• از سوی دیگر گربه چف و شرکاء در مدت چند سال، تبر بر ریشه های جسم و روح حزب کمونیست و دولت شوروی فرود آورده اند و جامعه را در همدستی با امپریالیسم دستخوش بحران همه جانبه ساخته اند.
 
• فرخ نگهدار حتی در این شرایط چپه شده، چه رسد به توده ای های مهندس و پزشک و کارمند و غیره که حتی در خواب، با فقر و فاقه و ریاضت و ذلت آشنا نشده اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر