۱۳۹۴ بهمن ۲۶, دوشنبه

سیری در شعری از شیخ شبستر (30)


ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار
  
در این ره اولیا باز از پس و پیش
نشانی داده ‌اند از منزل خویش

به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        معنی تحت اللفظی:
·        اولیاء پس از کسب وقوف محدود به خود، راجع به عارف و معروف سخن گفتند.

·        شیخ شبستر در این بیت شعر، از تئوری شناخت خود پرده برمی دارد:

1
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        شیخ در این بیت، اولا یکی از مهمترین مقولات فلسفی را مطرح می سازد، مقوله «حد» را.
·        حد عبارت است از وحدت دیالک تیکی کمیت و کیفیت.
·        «حد» به عنوان مقوله فلسفی برای اولین بار توسط هگل مورد استفاده قرار می گیرد.
·        هگل «حد» را به معنی وحدت دیالک تیکی «کمیت» و «کیفیت» بکار می برد.
·        هر کیفیتی بطور کمی تعیین می شود.
·        تغییر تعین کمی هر چیز و هر سیستم تا درجه معینی، تغییری در کیفیت آن چیز و آن سیستم نمی دهد.
·        حد بیانگر درجه حداکثر و یا حداقل تغییرات کمی است، که منجر به تغییر کیفی نمی شوند.

مثال
درجه صفر و درجه صد سانتیگراد در مورد آب

الف
·        تغییر کمی افزایش یابنده ی دمای آب تا حد عینی آن (صد درجه سانتیگراد) تغییری در مایعیت آب نمی دهد.

ب
·        به همین سان نیز تغییر کمی کاهش یابنده ی دمای آب تا حد عینی آن (صفر درجه سانتیگراد) تغییری در مایعیت آب نمی دهد.      

·        اما به محض این که تغییر کمی از این درجه عدول کند (از حداکثر فراتر و از حداقل پایین تر رود) تغییر کیفی وقوع می یابد.

·        مراجعه کنید به حد، کمیت و کیفیت، کلنجار مفهومی ستاره  و سار در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        زمانی که دانش اولیاء به حد عینی معینی رسید، یعنی زمانی که افزایش تدریجی دانش و آگاهی آنها از حد کمی معینی گذشت و در نتیجه موجب تحولات معرفتی کیفی در آنها شد، آنگاه در باره عارف و معروف سخن می گویند.

·        مقوله فلسفی «حد» در فلسفه سعدی و حافظ هم مطرح می شود.

·        مراجعه کنید به تحلیل آثار و اشعار سعدی و حافظ  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        شیخ در این بیت ضمنا دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت را، دیالک تیک شناسنده و موضوع شناخت را به شکل دیالک تیک اولیا و عارف و معروف بسط و تعمیم می دهد.
·        این دیالک تیک یکی از مهمترین دیالک تیک های تئوری شناخت ماتریالیستی و ایدئالیستی است:

الف
تئوری شناخت ماتریالیستی

·        بنا بر تئوری شناخت ماتریالیستی (مارکسیستی ـ لنینیستی)  نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت شناخت (عارف و معروف) و سوبژکت شناخت (اولیاء)، از آن اوبژکت شناخت (عارف و معروف) است.
·        چون به عنوان مثال، خریت خر ـ قبل از همه ـ در خود خر است و نه در خرفروش و خرخر و خرسوار و خرشناس (اولیاء)  

ب
تئوری شناخت ایدئالیستی

·        بنا بر تئوری شناخت ایدئالیستی، نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت شناخت (عارف و معروف) و سوبژکت شناخت (اولیاء)، از آن سوبژکت شناخت (اولیاء) است.

·        شیخ شبستر نیز تئوری شناخت ایدئالیستی را نمایندگی می کند.
·        به همین دلیل به جای بررسی عینی موضوع شناخت (عارف و معروف) به  بلوغ معرفتی سوبژکت شناخت (اولیاء) می پردازد.   
·        شیخ دیالک تیک یاد شده را عملا وارونه می سازد و نقش تعیین کننده از آن سوبژکت شناخت (اولیاء) قلمداد می کند.
·        بنظر هر ساده لوحی هم چنین می رسد.

4
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        خیلی ها خیال می کنند که مغز چشمه اندیشه است و هر کس زور بزند، از مغزش اندیشه می تراود.
·        به همین دلیل مرتب بر جماعت جاهل می تازند و خود را علامه دهر می پندارند.

·        مغز اما در واقع، نه چشمه اندیشه، بلکه ارگان اندیشیدن است.
·        به همان سان که قلب نه انبار خون و یا چشمه خون، بلکه ارگان پمپاژ خون است.
·        به همان سان که پا نه چشمه رفتن و در رفتن، بلکه ارگان رفتن و در رفتن است.

·        برای شناخت سیب به عنوان مثال، باید روی آن کار کرد:
·        باید آن را مثلا با چاقو پوست گرفت تا معلوم شود که در زیر پوست چه خبر است.
·        باید آن را بو کرد، مزمزه کرد، خورد.
·        در بهترین حالت باید آن را در آزمایشگاه شیمیائی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
·        زادگاه دانش هم همین پراتیک (کار، آزمایش و غیره) است.

·        طبیعت هیچ چیزی را به رایگان در اختیار کسی قرار نمی دهد.

·        برای شناخت طبیعت (جماد و نبات و جانور و جامعه و انسان) باید مشقت شناخت را به جان خرید.

5
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        شیخ خیال می کند، پیش شرط «سخن گفتن در معروف و عارف»، یعنی پیش شرط قضاوت راجع به موضوع شناخت و سوبژکت شناخت (انسان)، بلوغ معرفتی اولیاء الله است.

·        اگر اولیاء، زندگی نکرده باشند، یعنی اگر تجربه نیندوخته باشند، هرگز نمی تواند به شناخت چیزی نایل اید.
·        شناخت فقط در سایه تجزیه و تحلیل تجارب زنده زندگی خود و همنوعان خود میسر می شود و نه با بلوغ معرفتی ـ الهی.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر