۱۳۹۴ بهمن ۲۱, چهارشنبه

سیاوش کسرائی زیر ذره بین تحریف (2)


  سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)  

ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد  

پیشکش به 


هوشنگ ابتهاج (سایه)   

باور نمی ‌کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم

·        معنی تحت اللفظی:
·        دل من مرگ خود را، که بی شک و تردید فرا خواهد رسید، باور نمی کند.  

·        این ظاهرا واپسین شعر شاعر توده و حزب توده است.
·        از همین بیت اول این شعر، ژرف اندیشی سیاوش نمودار می گرد:
·        در این بیت شعر، مفهوم نوینی به نام «عدم تمکین به یقین» تشکیل می یابد.
·        این مفهوم «عدم تمکین به یقین» شاید مفهوم خاص سیاوش باشد و کسی قبل از او آن را توسعه نداده باشد.

·        عدم تمکین به یقین (مرگ حتمی)  اما به چه معنی است؟

1

باور نمی ‌کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم

·        این بیت شعر سیاوش، آدمی را بی اختیار به یاد دده گورگود ـ نیای آذری ها ـ می اندازد که اگر حافظه خطا نکند، با مرگ در می آویزد و سودای غلبه بر عفریت مرگ را در سر دارد.

·        این بیت شعر سیاوش نیز سرشار از باروت طغیان است.

·        او در این بیت شعر در سنت اساطیر، عدم تمکین به عفریت مرگ را، مقاومت در برابر قوای طبیعی را اعلام می دارد و ضمنا دیالک تیک طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعه، انسان) را به خواننده و شنونده شعر می آموزد.

·        سیاوش می داند که هر پیدایشی (تولدی) را رشدی و هر رشدی را زوالی هست.
·        تریاد پیدایش ـ رشد ـ زوال قانون بی چون و چرای هستی است.
·        سیاوش اما نه حکیمشاعری عادی، بلکه انقلابی است و نهادش زادگاه آتشفشان ها ست.    

2
تا همدم من است نفس ‌های زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی‌ کنم

·        معنی تحت اللفظی:
·        تا زمانی که توان تنفس دارم، حتی لحظه ای خیال مرگ را به خاطر خود خطور نخواهم داد.

·        سیاوش در این بیت شعر هم محتوای معنوی بیت اول را از صراحت توضیحی می گذراند و هم میان شعرای توده و شعرای طبقات اجتماعی دیگر مرزبندی ایده ئولوژیکی ـ اتیکی (اخلاقی) می کند:
·        سیاوش ـ بر خلاف شعرای فاشیسم و فوندامنتالیسم ـ نقش تعیین کننده را در دیالک تیک مرگ و زندگی از آن زندگی می داند.

·        این مشت محکمی بر پوزه ی تئوری تجلیل از مرگ است.
·        این مشت محکمی بر پوزه نیهلیسم، آوانتوریسم، فاشیسم، فوندامنتالیسم و ایراسیونالیسم است.

·        فقط کسی می تواند این موضع اتیکی ـ ایده ئولوژیکی را با این صراحت و سرسختی و اعتماد و اطمینان نمایندگی کند که توده ای باشد و از سرچشمه مارکسیسم ـ لنینیسم سیر دل آشامیده باشد.
·        این موضع اتیکی ـ ایده ئولوژیکی سیاوش موضع مارکسیستی ـ لنینیستی یونیورسال بی چون و چرا ست.

3
آخر چگونه گل، خس و خاشاک می ‌شود؟
آخر چگونه این همه رؤیای نونهال
نگشوده گل، هنوز
ننشسته در بهار
می ‌پژمرد به جان من و خاک می ‌شود؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        چگونه می توان بدان تمکین کرد که گل به خس و خاشاک استحاله یابد؟
·        چگونه می توان پذیرفت که اینهمه رؤیای تازه زاد در جان من قبل از نشستن به گل، قبل از شکفتن در بهار، بپژمرد و خاک شود؟

·        کمتر شاعری می توان در مقیاس جهانی حتی پیدا کرد، که در لحظات آخر عمر خویش اندیشه  هومانیستی ـ اوپتیمیستی عظیمی از این دست را به زیور شعر بیاراید.

·        این بند شعر، محتوای اوتو بیوگرافیکی دارد.
·        سخن شاعر توده و حزب توده از خویشتن خویش است.
·        خویشتنی له شده در منگنه رزم طبقاتی.
·        خویشتنی خرد و خمیر و خراب.

·        سیاوش ولی علیرغم اینها همه، دارنده روحی سرشار از رؤیای نونهال است که باید به گل بنشیند و در بهار بشکفد.
·        چنین روحی فقط می تواند روح حکیمی توده ای باشد.

·        اگر تصور و تصویری که خاطره گویان از سیاوش عرضه می کنند، اعتبار ضرور (و نه تصادفی، لحظه ای، گذرا) داشته باشد، باید سراینده این شعر واپسین نیز شاعری دیگر باشد و نه سیاوش.
·        این هنوز تمامی مواد منفجره انقلابی نهفته در جان شاعر نیست:

4
در من چه وعده‌ ها ست
در من چه هجرها ست
در من چه دست ‌ها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می‌ شود؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        در درون من، وعده ها و فراق ها ست.
·        در درون من چه دست ها که روز و شب به دعا بلند اند.
·        اینها چه می شوند؟

·        شاعر این بند شعر، سرشار از نیروی جوانی، زندگی، رویندگی و بالندگی است.
·        سیاوش را به این دلیل، می توان شاعری همیشه جوان نامید.
·        این تسمیه، نه هارت و پورتی توخالی، بلکه حقیقتی عینی است.
·        سیاوش از قول همسنگرش شلتوکی می گفت:
·        «ما همان 25 ساله ها هستیم.»

·        سردار حزب ـ رضا شلتوکی ـ احتمالا به هنگام بازداشت توسط رژیم شاه، 25 سال بیشتر نداشته است و پس از تحمل حدود 25 سال دیگر از قفس شاه «آزاد» شده بود تا در جهنم شیخ جان فدای رهایش اجتماعی کند و در جای خالی خویش در دل یاران، خار اندوهی خونین بنشاند.
  
5
آخر چگونه این همه عشاق بی ‌شمار
آواره از دیار
یک روز بی ‌صدا
در کوره راه ‌ها، همه خاموش می ‌شوند؟

·        سیاوش در این بند شعر، از خطه اوتوبیوگرافی به خطه بیوگرافی عبور می کند.
·        یاران آواره در دیار غربت را در آیینه خویشتن خویش تصور و تصویر می کند.
·        تصور و تصویری رئالیستی و مشابه خویشتن:
·        آوارگی و خاموشی بی صدا در کوره راه های زندگی.

6
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بام‌ ها و کنار دریچه‌ ها
چشم انتظار یار، سیه‌ پوش می‌شوند؟

·        سیاوش به همان سان در حماسه آرش، نیمه دیگر جامعه را تصور و تصویر می کند که «گردن بند ها در مشت می فشارند و برای آرش دعا می کنند»، در این شعر واپسین نیز جدائی تراژیک آنان از جوانان را، انتظار بی ثمر شان را و سیاه پوشی نهائی شان را به تشریح می نشیند.

·        در شعر سیاوش هومانیسم دست در دست با ناتورالیسم می رود.
·        کمونیسم چیزی جز همامیزی هومانیسم و ناتورالیسم نیست.

7
باور نمی ‌کنم که عشق نهان می ‌شود به گور
بی ‌آنکه سر کشد گل عصیانی‌ اش ز خاک

·        معنی تحت اللفظی:
·        باور نمی کنم که عشق به گور سپرده شود، قبل از آنکه گل عصیانی اش از خاک سر برکشد.

·        منظور سیاوش از این بیت، تراژدی توده ای ها ست که با دلی سرشار از عشق به خلق نابود می شوند و ایدئال شان جامه رئال در بر نمی کند.
·        اندوه سرشته به عصیان شاعر از این بابت است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر