جمعبندی از
میمحا نجار
سار
·
می توانی تئوری
وحدت وجود عرفان را توضیح دهی؟
·
خودم البته می دانم، ولی دلم می خواهد ببینیم که دانش من
با دانش تو چه تفاوتی دارد.
ستاره
·
راستش را می خواهی بدانی؟
·
هیچکس اندیشه حاضر و آماده ی تلنبار شده در کله ندارد.
·
اندیشه در روند هماندیشی ـ چه با خویشتن خویش و چه با
حریفی مثلا در میدان رزم ایده ئولوژیکی ـ اندیشیده می شود.
سار
·
اگر چنین است، پس فرق اینشتین با من چیست؟
ستاره
·
فرق انسان ها در کیفیت سلول های مغز آنها ست.
·
مغز که چشمه اندیشه نیست.
·
مغز ارگان تفکر است.
·
مغز عضوی است که فونکسیونش اندیشیدن است.
·
مغز عضو اندیشنده ی اندام است.
·
درست به همان سان که زبان عضو گوینده اندام است.
·
پا عضو رونده و در رونده اندام است.
·
تفاوت مغز انسان ها در پرورش مغز است.
·
درست به همان سان که تفاوت رفتار و یا گفتار و یا روش و کرد
و کار در پرورش و تربیت و تمرین پا و زبان و دست است.
·
اندیشیدن را بسان راه رفتن و یا کار کردن باید تمرین کرد
تا سلول های مغز بهتر کار کنند.
سار
·
تو چنان محو تئوری تمرین هستی که انگار ژنه تیک در
ورزیدگی سلول های مثلا مغز نقشی ندارد.
ستاره
·
چرا.
·
نظر من حاوی این جنبه نیز است.
·
ژنه تیک که از آسمان نازل نمی شود.
·
تمرین فکری و غیره اجداد افراد بتدریج در ژن های شان ثبت
و ضبط و حفظ می شود و به نسل های بعدی هم ـ کم و بیش ـ منتقل می شود.
سار
·
همین دیگه.
·
تو میگی:
·
«کم و بیش»
·
تو با این مفهوم «کم و بیش»، نسبیتی را وارد ژنه تیک می
کنی.
ستاره
·
نسبیت عینی است.
·
یعنی من هم نباشم، حی و حاضر است.
·
به همین دلیل هر کس فرزندان بلحاظ توان تفکر و غیره مطلقا
متفاوتی دارد.
·
یکی از فرزندان او علامه بیولوژی است و دیگری در حرفه
دیگری صاحب هنر و صاحب نظر است.
سار
·
خیلی خوب.
·
وحدت وجود را قرار بود توضیح دهی.
ستاره
·
برای توضیح وحدت وجود عرفان باید اول وجود را توضیح داد.
·
وجود چیست؟
سار
·
وجود همان واقعیت عینی است.
·
رئالیته اوبژکتیو است که مستقل از ما و میل و هوس و
اراده ما وجود دارد.
ستاره
·
درست است.
·
پس خودت ادامه بده تا به سؤال خودت جواب دهی.
سار
·
من بعضی چیزهای آشپز خانه را در نظر می گیرم:
·
کاسه سفالی
·
قوری سفالی
·
فنجان و نعلبکی
·
کشک ساب
·
دیزی سفالی
·
خمره
·
و غیره را
ستاره
·
اینها چیستند؟
سار
·
از تجرید چنین چیزهائی مفهوم وجود و یا ماده و یا واقعیت
عینی و یا جهان مادی تشکیل شده است.
ستاره
·
فرق اینها چیست؟
سار
·
اینها همگی از گل رس و یا خاک تشکیل شده اند.
·
ماهیت و یا ذات همه اینها یکی است.
·
فقط پدیده، نمود و یا ظاهر اینها متفاوت است.
ستاره
·
تو چگونه می توانی اثبات کنی که ذات و ماهیت و محتوای
همه اینها یکی است.
·
یعنی ماهیتا و ذاتا یک چیز هستند؟
سار
·
امتحان این چیزها آسان است.
·
اگر همه را آسیاب کنی و یا بکوبی، تفاوت فی مابین از بین
می رود و همه به غبار و یا خاک تبدیل می شوند.
·
این خاک عمدتا از عنصر شیمیائی سسلیسیوم تشکیل می یابد.
·
ضمنا حاوی مقادیر بسیار ناچیزی از عناصر دیگر مثلا سرب و
آلومینیوم و مس و آهن و غیره است.
ستاره
·
می توان گفت که همه این اشیاء، تجسم (جسمیت یابی) دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک ظاهر و
ذات و یا دیالک تیک پدیده و ماهیت اند.
·
ماهیت و ذات همه اینها همان عنصر سیلییوم است.
·
فرم و ساختار و نمود و پدیده و ظاهر اینها اما متفاوت
است.
·
یکی قوری است و دیگری نعلبکی
·
یکی فنجان است و دیگر لولهنگ
·
یکی خمره است و دیگر کاسه
·
می توان گفت که همه اینها ماهیتا برابرند.
·
یعنی هیچکدام ممتاز تر و شریفتر و ارجمندتر از دیگری
نیست.
·
تنها تفاوتی که با هم دارند، فونکسیون آنها ست:
·
این چیزها تفاوت فونکسیونال با هم دارند.
·
یکی برای خوردن چای است (فنجان، نعلبکی)
·
دیگری برای تهیه چای (قوری)
·
آن دیگری برای نگهداری ترشی و شراب و قورمه (خمره)
·
همه ماهیتا یکسان اند
سار
·
آره.
·
حق با تو ست.
·
آدم ها هم همین اند.
·
دیالک تیکی از نمود و بود اند.
·
دیالک تیکی از پدیده و ماهیت اند.
·
دیالک تیکی از ظاهر و ذات اند.
·
ماهیتا برابرند.
·
اگر بمیرند به عناصر و مواد شیمیائی یکسانی تبدیل می شوند:
·
یعنی به آب و فسفر و کربن و گوگرد و آهن و سرب و مس و اکسیژن
و هیدروژن و غیره تجزیه می شوند.
ستاره
·
آره.
·
حق با تو ست.
·
آدم ها ماهیتا برابرند و درست به همین دلیل کسی ممتازتر
از دیگری نیست.
·
امتیازات همه از دم کشکی و جعلی و تحمیلی اند.
·
تفاوت آدم ها هم در فونکسیون هایی است که به عهده دارند.
·
این فونکسیون های متفاوت در جامعه با چه مفهومی تبیین می
یابند؟
سار
·
با مفهوم تقسیم کار.
·
یکی باربر است، دیگری پیشه ور
·
یکی کارگر است، دیگری پیله ور
·
یکی معمار است، دیگری نجار
·
یکی معلم است، دیگری مهندس
·
همه آدم ها ـ در تحلیل نهائی ـ یکسان اند.
·
تفاوت ها فرمال، صوری و فونکسیونال اند و نه ماهوی و نه
ذاتی.
ستاره
·
خوب اگر قوری و یا کاسه و یا بشقابی بنشیند و زار بزند
که چرا صنعتگر از او گلدانی نساخته، به او چه باید گفت؟
سار
·
هیچی نباید گفت.
·
فقط باید گلدانی برداشت و بر سرش کوبید تا آدم شود و
بفهمد که تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا، محتوا ست و نه فرم.
·
تعیین کننده در دیالک تیک ظاهر و ذات، ذات است و نه ظاهر.
·
تعیین کننده در دیالک تیک صورت و سیرت (سعدی)، سیرت است
و نه صورت.
صورت
زیبای ظاهر، هیچ نیست
تا
توانی سیرت زیبا بیار
ستاره
·
آره.
·
حق با تو ست.
·
اما طبیعت هم طناز است.
·
اگر کسی خیلی خر باشد و به اصل برابری انسان ها ـ علیرغم
تفاوت های فرمال و فونکسیونال و ظاهری شان ـ تمکین نکند، طبیعت با بی رحمی تمام نشانش می
دهد.
سار
·
چطور؟
ستاره
·
همین اشرف پهلوی که چنان پیر گشت که کسی داوطلبانه نزدیکش
نشد، روزی زیبا روئی بوده است.
·
برژیت باردو، که دو دهه آخر عمرش را در تنهائی مطلق بسر
برد و چهره پیر خود را بر کسی نشان نداد، روزی سمبل سکس و زیبائی بود.
·
طبیعت با طنز پر ترفند خود اثبات می کند که تفاوت های
ظاهری تعیین کننده نیستند.
·
پروین اعتصامی و ژاله اصفهانی همچنان و هنوز زنده اند،
چون اشعار شان از سینه ای به سینه ای و افکار شان از ذهنی به ذهنی می روند و به
همنوعان انرژی و نیروی زندگی و پیکار می بخشند.
·
و گرنه خیلی ها بلحاظ ظاهر زیبا تر از آنها بوده اند و
پیش از آنکه بمیرند، مرده اند.
·
وحدت وجود یعنی یکسانی مادی همه چیز و همه کس.
·
عرفان اما وحدت وجود کذائی اش را در نیهلیسم (هیچی و پوچی،
نیستی) خلاصه می کند.
·
عرفان وحدت وجود کذائی اش را در عدم می جوید.
·
نه در وجود.
·
دلیل خردستیزی عرفان هم همین است.
·
عرفان فرمی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) است.
·
به همین دلیل مورد حمایت ددان درنده امپریالیستی، فاشیستی
و فوندامنتالیستی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر