تحلیلی از
گاف سنگزاد
صمد بهرنگی
فقر چیزی را «نداشتن» است.
ولی آن چیز، پول نیست.
طلا و غذا هم نیست.
فقر گرسنگی نیست
·
این طرز تبیین صمد بهرنگی آدمی را به
یاد نمایندگان تئولوژی منفی (فقه منفی) می اندازد.
·
فقهای منفی نمی دانستند که خدا
چیست و کیست و یا می دانستند و نمی خواستند، به خلایق بگویند.
·
به همین دلیل مثل صمد، سر شنونده
را با آنچه که خدا نیست، شیره می مالیدند:
·
خدا این نیست.
·
خدا آن نیست.
2
فقر گرسنگی نیست
·
صمد و نه فقط صمد، نمی داند که واژه
چیست.
·
صمد از این بابت و نه فقط از این
بابت، فرقی با عوام الناس بی سواد ندارد.
·
صمد واژه ها و کلمات را بسان عوام
الناس با باد هوا، با چیزهای توخالی و بی محتوا یکسان تصور می کند.
·
به همین دلیل واژه های بنظر خودش
توخالی را بطرزی مکانیکی پشت سرهم ردیف می کند:
فقر چیزی را «نداشتن» است.
ولی آن چیز، پول نیست.
طلا و غذا هم نیست.
فقر گرسنگی نیست
3
·
صمد به هویت منحصر به فرد واژه ها
واقف نیست.
·
هر کدام از واژه ها هویت خاص خود
را دارد.
·
پول، چیزی است.
·
چیز منحصر به فردی است.
·
پول هویت خاص خود را دارد.
·
پول به عنوان واژه، محتوای مفهومی
خاص خود را دارد.
·
طلا و غذا و گرسنگی هم به همین
سان.
·
هر کودکی حتی می داند که فقر پول و
طلا و غذا و سیری و گرسنگی و تشنگی و غیره نیست.
4
·
ما برای روشن شدن قضیه برای اجنه، واژه
طلا را مورد تأمل قرار می دهیم:
·
طلا یک واژه عربی است.
·
فارسی آن می شود، زر
·
انگلیسی اش می شود گلد.
·
ترکی اش می شود قیزیل
5
·
همه این واژه ها (زر و طلا و گلد و
قیزیل) محتوای واحدی دارند.
·
این محتوای معنوی را مفهوم می
نامند:
·
می توان گفت که دیالک تیک فرم و
محتوا به شکل دیالک تیک واژه و مفهوم بسط و تعمیم یافته است.
·
مفهومی که واژه های «زر و طلا و
گلد و قیزیل و غیره» حاوی انند، اما چگونه تشکیل شده است؟
6
·
طرز تشکیل مفاهیم را تجرید (انتزاع) می گویند.
·
آدم ها بکرات، سکه زرین، گنبد زرین،
گردنبند زرین، النگوی زرین، دندان زرین، شمش زر و غیره را می بینند و همه مشخصات
خاص آنها را جدا می کنند (انتزاع) و کنار می نهند.
·
نهایتا چیزی مجرد (انتزاعی) به
عنوان وجه مشترک سکه، گنبد، گردنبند، النگو، دندان و شمش باقی می ماند.
·
این وجه مشترک همه آنها را مفهوم می
مانند که نامگذاری می شود.
7
·
هر مفهومی به محض تشکیل شدن در ذهن،
البسه کلام می پوشد.
·
کلمه و یا واژه می شود.
·
مفهومی یافت نمی شود که واژه نباشد
و یا مجموعه ای از واژه ها نباشد.
·
به همین دلیل از دیالک تیک واژه و مفهوم
سخن می رود.
·
واژه، ظرف است و مفهوم، مظروف آن
ظرف.
·
همانطور که شیر را می توان در لیوان،
استکان، کوزه، سطل و غیره نگه داشت، به همان سان هم می توان مفهوم معینی را در واژه
های زبان های مختلف تبیین داشت:
·
دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک
تیک واژه و مفهوم، همین دیالک تیک مفهوم «طلا» و واژه های زر و طلا و گلد و قیزیل
است.
8
·
صمد بیشک نه از سیر و سرگذشت واژه خبر
دارد، نه از مفهوم، نه از روند و روال تجرید و نه از این دیالک تیک
·
به همین دلیل قادر به تبیین نظر خویش
نیست.
·
صمد عوام واره و در مواردی عقب
مانده تر از عوام الناس است.
·
روده درازی هم نشانه عوام وارگی
است.
·
روده درازی نشانه بارز بیگانگی با
تفکر مفهومی است.
8
فقر گرسنگی نیست
·
درست است.
·
فقر گرسنگی نیست.
·
برای اینکه مفهوم گرسنگی نتیجه
تجرید چیزهای دیگری است.
·
به همان سان که مفهوم فقر نتیجه
تجرید چیزهای دیگری است.
·
به همان سان که مفاهیم طلا و غذا نتایج تجرید چیزهای دیگر
هستند.
9
فقر همان گرد و خاکی است
که بر کتاب های فروش نرفته ی کتابفروشی
می نشیند.
·
علامه پس از به تنگ آوردن مخاطب، بالاخره
معنی فقر را گفت:
·
فقر که قرار بود «چیزی را نداشتن» باشد، به درجه گرد و غبار نشسته بر کتب
به فروش نرفته، ارتقا یافت.
·
هدف بهرنگ از این جفنگ همان هدف احمد
و آل احمد از جفنگیات خویش است.
·
مفهوم مناسب برای این طرز تفکر
و رفتار، هارت و پورتیسم است.
·
مراجعه کنید به تحلیل غرب زدگی جلال
آل احمد و اشعار و آثار احمد شاملو و جفنگیات شریعتی و غیره در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
10
·
انتقاد صمد بهرنگ در این جفنگ، این
است که مردم کتاب نمی خوانند.
·
به همین دلیل صمد برای دهاتی ها
کتاب می برد.
·
پوز دادن با کتابخانه سیار جا زدن خود.
·
پوز دادن، افاده فروختن، «کرشمه ای
در تجلی جاودانه بودن» (احمد بامداد بی سواد) کسب و کار نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین
است.
·
صمد با پوز کتابخانه سیار بودن خود
تازه صد بار بهتر از رفقای رنگارنگش است که با تپانچه بر کمر داشتن خویش و یا «همه
واژه های جهان در اختیار داشتن خویش» (احمد بامداد بی سواد) پوز به زمین و زمان
داده اند.
11
فقر همان گرد و خاکی است
که بر کتاب های فروش نرفته ی کتابفروشی
می نشیند.
·
آنچه صمد و نه فقط صمد گرفتار در
تارعنکبوتی فرمالیسم، نمی داند، این حقیقت امر تلخ تر از زهر است که کتاب فی نفسه
ارزشمند نیست.
·
بگذریم از این حقیقت امر روشن تر
از آفتاب که خود صمد اصلا «اهل» کتاب نبوده است.
·
چه بسا کتاب ها که به درد آتش می
خورند تا به درد خواندن.
·
به فروش نرفتن این جور کتاب ها چه بسا بهتر از
به فروش رفتن آنها ست.
·
رفقای با عمامه و بی عمامه جلال و
احمد و صمد و غیره در این سی و اندی سال، میلیون ها کتاب از بیت المال خلق ترجمه، تألیف،
منتشر و توزیع کرده اند که اسباب سقوط فکری و فرهنگی خلق به قهقرا بوده است.
·
محتوای بخش اعظم این کتب از مزخرفات
و خرافات رنگارنگ تشکیل شده است.
·
این کتب، همان کتبی اند که کسروی
هر هفته بطور سمبلیک، به آتش می کشید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر