۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

پابند


پابند
محمد زهری
از مجموعه برای هر ستاره
(تهران ـ ۸ آبان ۱۳۳۲)


عطار
نیست معلوم ام (مرا معلوم نیست) ز دور روزگار
کز چه می گریم، چو باران، زار زار

گفتم:
«اگر پری بگشایم،
بر دشت های گمشده پرواز می کنم
پست و فراز را ز بر، سایه می زنم
بر اوج کوه، گردش شهباز می کنم»


اما چو پر بگشودم
پروازگاه من، قفس من بود.

گفتم:
«اگر لبی بگشایم
گوش فلک ز گفته، پر آواز می کنم
چون طبل سختکوفته، فریاد می زنم
چون نی ز دل خروشم و اعجاز می کنم»


اما چو لب بگشودم
آواز های من، نَفَس من بود.

کنج قفس نشستم و در خلوت سکوت
غمگین گریستم.


این درد می کُشد که ندانم در این قفس
پابند کیستم؟
خامش ز چیستم؟

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر