۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (169)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان با ب اول، ص  34 ـ 38) 
تحلیلی از شین میم شین  

حافظ
زلـف او دام است و خالش، دانـه آن دام و مـن
بر امید دانـه ‌ای افـتاده ‌ام در دام دوسـت
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        زلف دوست، دام است و خال او، دانه ی آن دام.
·        من هم به امید دانه در دام او افتاده ام.

·        امید در این بیت خواجه، نه امید به معنی علمی و واقعی کلمه، بلکه به معنی طمع و آرزو ست.
·        عاشق کذایی به طمع و یا در آرزوی دستیابی به خال دوست کذایی به دام عشق او افتاده است.

·        این اما ضمنا به چه معنی است؟

1  
·        این روند و روال قبل از همه بدان معنی است که عاشق تا درجه جانور سقوط کرده است.
·        درست به همان سان که پرنده به طمع دانه در دام می افتد، بنی آدم هم به طمع خال و یا در آرزوی دستیابی به خال به دام عشق دوست کذایی می افتد.

2  
·        این ضمنا به معنی سلب آدمیت از بنی آدم است.
·        در طرز تفکر خواجه، تفاوت و تضاد آدم و جانور از بین می رود.

·        این اما به چه معنی است؟

3  
·        این بدان معنی است که بنی آدم خرد زدایی می شود.
·        یعنی در بهترین حالت بسان جانوران به فرمان غریزه عمل می کند و نه به فرمان عقل.

·        این اما به چه معنی است؟   


4  
·        این بدان معنی است که دیالک تیک غریزه و عقل در فلسفه خواجه تخریب می شود.
·        عقل به دور انداخته می شود و غریزه یکه تاز میدان می گردد.
·        این به معنی تبلیغ خریت و خردستیزی (ایراسیونالیسم) است که کسب و کار اصلی خواجه است.

امید در شـب زلفـت به روز عمر نبسـتـم
طـمـع بـه دور دهانـت ز کام دل بـبریدم
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        در ظلمات زلف تو از روشنای زندگی قطع امید کردم.
·        خیال کامیابی دل از دور دهانت را هم از سر بدر راندم.  

·        امید در این بیت خواجه چیزی سوبژکتیو است.
·        خواجه چنان محو رنگ موی یار می شود که فکر زندگی را از کله بدر می کند.
·        اگرچه به دسترس ناپذیری یار هم مطمئن است.
·        امید در قاموس خواجه سلب عینیت می شود.
·        اگر زلف یار سیاه نبود و یا اگر خواجه چشمش به زلف یار نیفتاده بود، امید کذایی به ادامه حیات به جای خود می ماند.
·        ولی دیدن زلف سیاه یار همان و قطع امید از حیات همان.
·        این اصلا امید نیست.
·        امید باید اوبژکتیو (عینی)، دلیل مند و قانونمند باشد و نه سوبژکتیو و بی دلیل و پادرهوا.

مرا امید وصال تو زنده می ‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        من در هر لحظه، دور از تو از مرگ بیمناکم.
·        تنها چیزی که مرا زنده نگه می دارد، امید به وصل تو ست.

·        امید در این بیت خواجه، بیشتر آرزو و انتظار است تا امید.
·        چون چنین امیدی فاقد عینیت و قانونمندی است.
·        اگر سوبژکت (مخاطب خواجه) برنگردد، امید خواجه هم برباد می رود.
·        تعیین کننده سوبژکت است.
·        تعیین کننده و تصمیمگیر مخاطب خواجه است.
·        چنین انتظاری به انتظار مسیح موعود و یا امام موعود می ماند که پس از 2000 سال و یا 1000 هنوز هم نیامده اند.
·        این به همه چیز شبیه است، به غیر از امید.
·        امید سکنه کویر به بارش باران قانونمندتر و معنامندتر از امید خواجه خردستیز است.

زاهد اگر بـه حور و قـصور اسـت امیدوار
ما را شرابخانـه، قـصور اسـت و یار حور
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        فرق ما با زاهد این است که او امید به کاخ بهشت و حوریان بهشتی دارد و ما به شرابخانه و یار.    
  
·        امید در قاموس خواجه در بهترین حالت، چیزی در حد انتظار آرزو ست.
·        خواه انتظار و آرزوی واهی زاهد به رفتن به بهشت و وصل با حور
·        خواه انتظار و آرزوی خواجه در رفتن به میکده و وصل با ساقی و شاهد و غیره.

·        اگر شاهد و ساقی بیمار باشند و یا با عیاش دیگری مشغول باشند و یا اگر در میخانه بسته باشد، امید و یا به عبارت دقیقتر، آرزوی خواجه هم بر باد می رود.
·        چنین امیدی نه اوبژکتیو و نه قانونمند، بلکه سوبژکتیو و پادرهوا ست.
·        اصلا امید نیست.
·        انتظار و آرزو ست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر