۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (21)

 
(320 ـ 398)
(942 ـ 1020)
تحلیلی از 
شین میم شین

بخش چهارم
گفتار اندر آفرینش مردم

چو ز این بگذری، مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید

·        معنی تحت اللفظی:
·        پس از پیدایش جانوران، نوبت به پیدایش انسان رسید، انسانی که کلید گشایش قید و بندهای یاد شده گشت.

·        کدام قید و بند ها؟  

1
·        برای پاسخ به این پرسش، سری به ابیات قبلی می زنیم.
·        شاید پاسخی در آن بیابیم:  

چو دانا، توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر

·        منظور حکیم از این بیت را می توان اکنون دریافت:
·        چون خداوند جان و خرد، توانا و دانا بود، از این رو، به آفرینش نبات و جانور راضی نشد، بلکه هر هنر دیگری را هم که داشت، نمودار ساخت.
·        هنر بعدی او آفرینش انسان بود.

2
·        در فلسفه فردوسی آفرینش (به عبارت دقیقتر، تولید: آفرینش  چیز از ناچیز)، نوعی هنرنمائی بوده است.

·        این اما به چه معنی است؟  

3
·        این بدان معنی است که حکیم طوس میان تولید و هنر و نتیجتا میان مولد و هنرمند، علامت تساوی می گذارد.

4
·        این ضمنا مرزبندی پیشاپیش با شیخ شیراز در رابطه با مفهوم هنر است.
·        سعدی هنر را به عنوان تبصره ای برای خروج از بن بست نظری اش توسعه می دهد:
·        بنا بر دگم بنیاد نیک و بد، پسر نوح باید جزو نیکان باشد.
·        ولی نبوده است.
·        زن لوط هم قاعدتا می بایستی جزو نیکان باشد.
·        او هم بنا بر تصریحات قرآن کریم، نبوده است.
·        سگ اصحاب کهف هم می بایستی کثیف و پلید و بد باشد.
·        ولی نبوده و حتی به انسان بدل شده است.

5
·        این پدیده ها دگماتیک فئودالی ـ مذهبی سعدی را به بن بست می کشند.
·        سعدی هنرمندی و بی هنری افراد را به مثابه تبصره ای وارد دگماتیک فئودالی ـ روحانی ـ مذهبی خود می سازد و دلیل بد شدن کسانی علیرغم داشتن بنیاد نیک و نیک شدن کسانی علیرغم داشتن بنیاد بد را در بی هنری و یا هنرمندی آنها می داند.
·        چون سگ اصحاب کهف هنرمند بوده، به ترفند پیروی از نیکان، تغییر ماهیت داده و نیک شده است.

6
 نداند بد و نیک فرجام کار
نخواهد از او، بندگی کردگار

·        فردوسی خلاصه بودن زندگی در خور و خواب و بی خبری جانوران از نیک بد فرجام کار را نوعی قید و بند می داند.
·        به همین دلیل، انسان را کلیدی بر این قید و بندها محسوب می دارد:

چو ز این بگذری، مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید

·        این اما به چه معنی و به چه دلیل است؟  

7
·        دلیل کلید وارگی انسان، به احتمال قوی خردگرائی و خردمندی او ست.
·        به عبارت دیگر دانائی و توانائی او ست.
·        به عبارت دقیقتر، خدا وارگی او ست.

8
·        با توجه به این نکات به انسان وارگی خدای فردوسی و یا خدا وارگی انسان او می توان پی برد.
·        این مرزبندی دیگر فردوسی با تئولوژی است که دوئالیسم انسان و خدا را نمایندگی می کند.
·        تئولوژی ـ برخلاف فردوسی  ـ انسان را عبد و برده و بنده و انگل و ذلیل و هیچکاره و هیچ واره محسوب می دارد.
·        تئولوژی دوئالیسم عبد و معبود را به شکل دوئالیسم انسان و خدا بسط و تعمیم می دهد.
·        تئولوژی به مردم محل سگ حتی نمی گذارد.

9

·        به همین دلیل می توان فردوسی را پیشاهنگ هومانیسم در جهان محسوب داشت:
·        هومانیسم یعنی قرار دادن انسان در کانون جهان.
·        انسان وارگی خدا و یا خدا وارگی انسان و دانائی و توانائی هر دو بر هومانیسم فردوسی دلالت دارند.
·        این تفاوت و تضاد آشکار فلسفه فردوسی با تئولوژی است.

9
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند

·        معنی تحت اللفظی:
·        انسان بسان سرو بلند، سر برافراشت و قادر به تکلم و تفکر بود.  

الف
سرش راست بر شد چو سرو بلند

·        فردوسی در این مصراع، اولا تفاوت نمودین جانور و انسان را تبیین می دارد:
·        جانور سر به زیر است، در حالیکه انسان سربلند است.

ب
·        سر بلندی را فردوسی به دو معنی بکار می برد:

1
·        اولا به عنوان معیار عینی برای تمیز انسان از حیوان.  

2
·        ثانیا به عنوان فضیلت اخلاقی انسان

·        سربلندی و یا سر افرازی صفت انسان ایدئال فردوسی است.

·        به احتمال قوی تار و پود شاهنامه ضمنا از همین فضیلت انسانی تشکیل خواهد یافت.

·        فردوسی مخالف سرسخت خواری مردم و خوارسازی مردم بوده است.

·        فردوسی طرفدار سرسخت سربلندی انسان بوده است.
·        به همین دلیل پیشاهنگ هومانیسم در 1000 سال پیش بوده است.
·        یادش به یاد باد.

ت
به گفتار خوب و خرد کاربند

·        فردوسی در این مصراع، دو مشخصه ماهوی انسان را تبیین می دارد که هر دو ضمنا معیار تمیز انسان از حیوان محسوب می شوند:

1
·        انسان در فلسفه فردوسی اول مجهز به زبان است.
·        موجودی متکلم است.

2
·        انسان علاوه بر توان تکلم، خرد کاربند است.
·        یعنی قادر به کاربست خرد است.
·        قادر به جامه عمل پوشاندن  به خرد در افکار و گفتار و کردار خویش است.
 
·        انسان در قاموس فردوسی، خردگرا و خردمند و خردکاربند است.



·        صدها سال بعد از مرگ حکیم طوس، ایمانوئل کانت همین مقوله فردوسی را توسعه خواهد داد و کتابی راجع بدان تحت عنوان « خرد عملی» خواهد نوشت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر