۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (90)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

قــریه بس رفتــه در راه تــاریک
تـا کـه تـن شسته در نهـر شبگیر
از نسیـــم سحـــر، رخ دمیــــده
از سپیــده، به جــان بسته تصویر

لیکـن از پشت کـــوه سحـرگــاه
ســر نـزد چهـر مهـری زر انـدود
شب گـــذشت و شبی دیگــر آمد
روز هـر شب، شبـی تیـره تر بود

·        معنی تحت اللفظی:
·        اما علیرغم همه  تلاش و تقلای قریه، از پشت کوه سحرگاه، چهره خورشید زرینی سر نزد.
·        شب سپری شد و شبی دیگر سر رسید، ولی روز هر شب، تیره تر از خود آن شب بود.

1
لیکـن از پشت کـــوه سحـرگــاه
ســر نـزد چهـر مهـری زر انـدود

·        شاعر در این بیت، از سویی، سحرگاه را به کوه تشبیه می کند، یعنی بدان شیئیت و یا مادیت می بخشد.
·        سحرگاه را چیز واره تصور و تصویر می کند.

·        شاعر از سوی دیگر، خورشید را هومانیزه می کند، پرسونالیزه می کند، انسان واره تصور و تصویر می کند.
·        انسانی که سیمای زرین دارد و باید بنا بر قوانین و قانونمندی های عینی از پشت کوه سحرگاه برون آید.

·        در اساطیر و یا افسانه های تالش و ملل و اقوام دیگر نیز خورشید زن واره تصور و تصویر می شود، فمینیزه می شود.

2

·         تراژدی جامعه شاعر اما عدم طلوع این زیبا روی زرین است.

·        احسان طبری هم بنا بر تجارب تاریخی جامعه ما بر آن بوده که توسعه و تکامل اجتماعی در این دیار کند پا و پر تلفات بوده است.

·        نور الدین کیانوری ـ که از درک ماتریالیستی تاریخ اطلاع چندانی نداشته ـ برای این روند و روال، دلیل جغرافیایی (ژئوپولیتیکی) عرضه می کرد.

·        خیلی از علمای بورژوائی واپسین نیز برای رشد خروشان علم و فن در یونان باستان، موقعیت جغرافیایی یونان را و دشواری حمله اجانب بدان دیار را مطلق می کنند.

·        این عوامل را که ضمنا فاقد نقش نیستند، ماتریالیسم تاریخی بیش از 150 سال پیش به چالش کشیده و رد کرده است.

·        برای درک و توضیح مسائل جامعه بشری بطور کلی، یعنی بی اعتنا به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکم،  باید دو دیالک تیک بنیادی ماتریالیستی ـ تاریخی زیر به خدمت گرفته شوند:   

الف
·        دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی (ساختار، زیربنای اقتصادی)  

ب
·        دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی، ساختار جامعه) و روبنای ایده ئولوژیکی   

3
شب گـــذشت و شبی دیگــر آمد
روز هـر شب، شبـی تیـره تر بود

·        شاعر در این بیت از سقوط هراس انگیز جامعه پرده برمی دارد:
·        در این بیت، انتقاد اجتماعی با انتقاد از خود توأم می گردد:
·        با توجه به سیر تاریخی جامعه نمی توان به شاعر توده و حزب توده حق نداد:
·        تمدن بزرگی گام به گام تخریب شده و با توحشی مهیب گام به گام جایگزین شده است و فاجعه کماکان ادامه دارد.

·        این وضع فجیع ولی نمی تواند و نباید ادامه یابد.

·        برای گسست از این پیوست منفی باید ـ قبل از همه ـ به علل مادی و فکری و فرهنگی این سقوط تراژیک، این «شبی بدتر بودن هر روز هر شب» پی برد.

4

·        دیالک تیک نوش و نیش و شهد و شرنگ بودن شعر محمد زهری از همین قرار است:

·        شاعر توده و حزب توده، خروس بیدارنده است و نه طاووس آرامنده  و نه عروس خواباننده.

·        حق با کیانوش است، وقتی که به محمد زهری صفت طبیب می دهد.

·        چون شعر محمد زهری واقعا هم دیالک تیکی از سوزن و نوازش است.
·        دیالک تیکی از نیش و نوش است.
·        دیالک تیکی از شهد و شرنگ است.

5
ســایه بر ســایه افـزوده می شد
بـــر مـــداری ز آغــاز و  انجــام
مـــی رمیـــد انتظـــــار رخ روز
دمبـــدم تیــره مـی شد دل جـام

·        معنی تحت اللفظی:
·        بر مداری از آغاز تا انجام، سایه بر سایه اضافه می شد.
·        انتظار زیارت روی روز رنگ می باخت و دل جام ـ دم به دم ـ تیره تر می شد.

6






·        شاعر در این بند شعر با استفاده از مفهوم «مدار»، از تکرار تراژیک فجایع  پرده بر می دارد:

·        این همان سیر نزولی تراژیک است که فقط در تحلیل نهائی بالنده است:
·        یعنی بطور بخور و نمیر رو به ترقی بوده است.

·        یعنی سیری کند و رقت بار و دردناک و بلحاظ مادی و انسانی و فکری و فرهنگی، پرتلفات و خسارت آمیز بوده است.
·        پر خاوران بوده است.

7

تـــا شب آخــرین، روی ایــن راه
قــریه مُـرد و نگـاهش به ره ماند
بـــوم بیگـــانـه ای بـر مــزارش
نـوحــه ی آرزو مــرده را خـواند.

·        در واپسین شب قریه ـ سر انجام ـ در این راه (مدار) مرد و نگاهش به راه ماند.
·        آنگاه بوم بیگانه ای مرثیه آرزو مرده ها را بر سر گور او خواند.

7
·        نتیجه نهایی این روند و روال غم انگیز، مرگ قریه با آرزوی مرده ی رهایی در دل است.

·        شاید منظور شاعر از مفهوم «تیره گشتن دل جام» هم همین مرگ آرزو در دل بوده است.

·        چون جنازه بطور کلی رفته رفته تیره و تیره تر می شود.

·        ضمنا دل در ادبیات کلاسیک ما چه بسا به جامی لبالب از خون تشبیه می شود.

مـــی رمیـــد انتظـــــار رخ روز
دمبـــدم تیــره مـی شد دل جـام

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر