۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

سیری در ترانه ای از احمد عاشورپور (2)


 آفتاب خیزان
 
 شعر از
 جهانگیر سرتیپ پور

آواز از ا
حمد عاشور پور

تحلیلی از 
شین میم شین

·        این اولین ترانه خلقی (فولکلوریک) است که ما از گیلان مورد تأمل قرار می دهیم.

·        دلیل اول آن شاید دلنشینی خارق العاده آن باشد.

·        چون ما بارها این ترانه را گوش داده ایم و علیرغم آن نتوانسته ایم از آن به آسانی دل برکنیم.

·        دلیل دوم آن شاید عشق و علاقه عاطفی ژرف ما نسبت به احمد عاشورپور (آشورپور) و پیوند ایده ئولوژیکی ما با او باشد.  

·        اخیرا ترانه ای از رشید بهبودوف نیز شنیده ایم.

·        اگر محتوا و مضمون شعری این دو ترانه را مورد مقایسه قرار دهیم، می توانیم به این نتیجه برسیم که محتوای شعری ترانه های خلقی گیلان فوق العاده غنی تر از مضمون شعری ترانه های آذربایجان است.

·        البته داوری و ارزیابی مبتنی بر مقایسه یک ترانه از هر کدام درست نیست.   

·        شعر این ترانه در هر صورت هم بلحاظ فرم و ساختار و هم بلحاظ محتوا و مضمون چشمگیر است:

سحرگه، او بود و من، مست و مستانه
دور از چشمان یگانه و بیگانه
رفتیم تا دامن کوه، شانه به شانه

·        معنی تحت اللفظی:
·        صبحگاهان، او، مست و من، مستانه ـ دور از چشم یگانه و بیگانه، شانه به شانه ـ تا دامنه کوه رفتیم.  

1
·        شاعر در این بند شعر، شاید برای اولین بار، دیالک تیک یگانه و بیگانه را توسعه و تشکیل می دهد.
·        در ادبیات کلاسیک قرون وسطائی ما، دوئالیسم آشنا و بیگانه و  هر از گاهی دیالک تیک آشنا و بیگانه وجود داشته است.

2
·        دوئالیسم آشنا و بیگانه بسط و تعمیم همان دوئالیسم تئولوژیکی خیر و شر و یا هابیل و قابیل بوده است.
·        خواجه شیراز این دوئالیسم را ضمنا به شکل دوئالیسم دوست و دشمن نیز بسط و تعمیم داده است:
·        مثلا در بیت معروف زیر:

آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است:
با دوستان، مروت
 با دشمنان،  مدارا

·        اما منظور شاعر از یگانه چیست؟

3
سحرگه، او بود و من، مست و مستانه
دور از چشمان یگانه و بیگانه
رفتیم تا دامن کوه، شانه به شانه

·        دیالک تیک یگانه و بیگانه در این شعر، به احتمال قوی، بسط و تعمیم همان دیالک تیک آشنا و بیگانه است.
·        چون یگانه را می توان با تخفیفاتی به معنی همدل، همراه، همدست، همرزم، همسنگر، همفکر، هماندیش، همکار، هماموز و غیره هم معنی کرد.
·        یگانه در این صورت هم بلحاظ کمی و هم بلحاظ کیفی، غنی تر از آشنا می گردد.

4
·        دوئالیسم آشنا و بیگانه در ادبیات و فلسفه قرون وسطی به احتمال قوی، بر اساس معیار جغرافیایی تشکیل یافته است:
·        دوئالیسم آشنا و بیگانه بوی ایده ئولوژی فئودالی را با خود دارد:
·        آشنا کسی است که در قلمرو ارباب فئودالی سکونت داشته باشد و بیگانه کسی است که در خارج از این قلمرو باشد.
·        یعنی در قلمرو ارباب فئودال دیگری باشد.

5
·        دیالک تیک یگانه و بیگانه در این بند شعر، اما احتمالا بر اساس هومانیسم و همبستگی پرولتری ـ  توده ای تشکیل می یابد.

·        در این دیالک تیک ضمن حراست از نوعیت، تساوی و اخوت  بشریت، یگانگی طبقاتی، ایده ئولوژیکی، احساسی و عاطفی نیز برجسته می شود.

·        به عبارت دیگر، دیالک تیک بشریت به شکل دیالک تیک یگانه و بیگانه بسط و تعمیم می یابد.

·        این فرم بسط و تعمیم دیالک تیک بشریت، ماورای جامعه طبقاتی است و عطر جامعه برابران را به مشام آدمی می آورد.

6
سحرگه، او بود و من، مست و مستانه
دور از چشمان یگانه و بیگانه
رفتیم تا دامن کوه، شانه به شانه

·        شاید شالوده ی ساختاری دیالک تیک یگانه وبیگانه در این بند شعر حاوی و حامل طنزی شاداب و شیرین باشد، اگر منظور از یگانه، خدای بی همتا باشد:
·        شاعر در این صورت، همبائی عاری از حضور بیگانه را مورد تأکید مؤکد قرار می دهد:
·        همبائی دو دلداده حتی عاری از حضور خدا بوده است.

·        یگانگی دو گانه
·        ذوب دو دلداده در یکدیگر. 

·        در این صورت دیالک تیک عاشق و معشوق نفی می شود و وحدت مطلق آندو حکمفرما می گردد.
·        ایده ای از عرفان و پانته ئیسم.
·        اصل وحدت وجود.
·        همه خدایی. 

·        یگانگی مطلق به ازای پایان بیگانگی، دوگانگی و سه گانگی.
·        هویت (یکسانی) طبیعت و انسان و خدا، ضمن نفی طبیعت و انسان و خدا.
·        نیهلیسم (هیچ وارگی)  طبیعت و انسان و خدا.

7
روی سبزه، پای چشمه، نزد دلبر
خوش نشستم رو به خاور
بنهادیم چهره بر هم

·        راوی در دامنه کوه، روی سبزه، پای چشمه، در کنار دلبر، رو به خاور می نشیند و چهره بر چهره همدیگر می نهند.
·        توصیف دو دلداده در محیط زیست بدین طریق پایان می یابد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر