۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (92)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

من کـه هستم؟
همان قریه هستم
کــز بسـی شب گـذشتم، گذشتم
در شب عشق من، سایه ها ریخت
تیــره شد شــامم و تیــره گشتم

در نخستین شبـم دختــری بـــود
مست و دیــوانه و سنگ در دست
شیشه ی قلـب مـن پیش او مــانـد
او به سنگ جفـا، شیشه بشکست

·        معنی تحت اللفظی:
·        در اولین شب از شب های بیشمار عشق که ، شاعر به مثابه  قرینه قریه، از آنها گذشته، دختری مست و دیوانه و سنگ به دست بود که آبگینه ی دل به او داده و او آن را به سنگ ستم شکسته است.

·        این وصف اولین شب عشق شاعر است.
·        اولین عشق شاعر زنی مست و دیوانه و سنگ به دست بوده است.

·        در این بند شعر، ضمنا دیالک تیک شب و شاعر، به اشکال دیالک تیک زن و مرد، دیالک تیک عاشق و معشوق، دیالک تیک آبگینه دل و سنگ دیوانه بسط و تعمیم می یابد.


در شب دیگــرم، قصـه ای بــود
قصــه ای بـا زنـی آشنــا بــود
او به همــراه من بــود و لیکـن
از دل مــن، دل او جــدا بـــود.

·        معنی تحت اللفظی:
·        در شب دیگر از شب های بیشمار عشق، معشوق شاعر، زنی آشنا بوده که همراه او بوده، بی آنکه همدل او باشد.

·        در این بند شعر شاعر نیز دیالک تیک زن و مرد بسط و تعمیم می یابد، ولی به شکل دیالک تیک همراه و همدل.


·        معشوق شاعر ظاهرا با او ست، ولی ذاتا با کسی دیگر است، چه بسا کسی مجهول، مجرد (انتزاعی)، نامعلوم و موهوم.

·        این پدیده حتی در فیلم های هالی وود، مثلا به نقشبازی جین فوندا، مطرح می شود:
·        زن به هنگام همبوسی و یا عشقبازی با مرد، مرتب و مخفیانه به ساعت نگاه می کند تا برای دیدار با بیگانه دیر نکند.

....
....
....
....

·        محمد زهری در این بند نقطه چین شده شعر، از وصف شب عشق سوم و چهارم و غیره فاکتور می گیرد و به شب آخر می رسد:

در شـب آخـــــر، اینــک نشستم
در تـــــــلاش دم واپـسیـن  ام (هستم)
خنـده بـر روی مـن کرده، تابوت
بــرگ مـرگ ام (هستم)،
ســـزای زمین ام
(در خور زمین هستم، سزاوار تدفین هستم)

·        معنی تحت اللفظی:
·        شاعر اکنون به آخرین شب عشق رسیده است، آخرین شب عشق شاعر ضمنا آخرین لحظه حیات شاعر است.
·        تابوت حاضر و آماده است.
·        شاعر برگ مرگ است.
·        سزاوار دفن در زمین است.

1
·        مفهوم «برگ مرگ» احتمالا یکی از  مفاهیم خودساخته محمد زهری است.
·        اگر منظور از برگ، توشه باشد، می توان گفت که تصور و تصویر توشه ملک الموت با آن در رابطه است.
·        برگی که ملک الموت از درخت زندگی می چیند و می برد.

2
·        این بند شعر ضمنا حاکی از آن است که زندگی شاعر در رزم گذشته است.
·        در رزمی که بزم او بوده است.

·        به عبارت دیگر، حیات شاعر، دیالک تیکی از رزم و بزم بوده است.
·        دیالک تیکی که اقطاب آن مرتب به یکدیگر بدل شده اند.
·        دیالک تیکی که تمیز اقطاب آن از یکدیگر، تمیز بزم از رزم فوق العاده دشوار است.

3
·        تنها کسی می تواند به درک اشعار شعرای توده و حزب توده   نایل آید که بسان خود آنها تک تک سلول های ضمیرش توده ای باشد:

·        توده ای به دو معنی:

الف
·        سگ سرسپرده توده های مولد و زحمتکش باشد.

ب
·        عضو ارگانیک حزب توده باشد.

4

·        در این صورت زندگی او دیالک تیکی از رزم و بزم خواهد بود.
·        هر موفقیتی ـ چه ناچیز و چه چشمگیر ـ در رزم، بزمی برای او خواهد بود و هر پایکوبی و می نوشی و هماغوشی در بزم، رزم او.

·        در اشعار سیاوش کسرائی ـ به عنوان توده ای کلاسیک ـ مثلا حماسه آرش، این طرز تفکر و زیست، این سنت توده ای از صراحت روشن می گذرد:

دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ،
دل این جام پر از کین پر از خون را
دل این بی تاب خشم آهنگ،
که تا نوشم به نام فتح تان در بزم
که تا کوبم به جام قلب تان در رزم
که جام کینه از سنگ است
 به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است.

·        اتفاقا همین دیالک تیک سبو و سنگ در همین شعر محمد زهری نیز توسعه می یابد:

در نخستین شبـم دختــری بـــود
مست و دیــوانه و سنگ در دست
شیشه ی قلـب مـن پیش او مــانـد
او به سنگ جفـا، شیشه بشکست

·        دیالک تیک سبو و سنگ در شعر آرش، اکنون به شکل دیالک تیک شیشه و سنگ بسط و تعمیم می یابد و درهمامیزی دیالک تیکی رزم وبزم نیز.
·        آن سان که تمیز شب عشق (شب بزم)  محمد زهری از شب رزم او امکان ناپذیر می گردد.

5
·        طرز تفکر و طرز زیست توده ای های آغازین خود حدیث دیگری است و باید مستقلا با محاسن و معایب شان مورد حلاجی دیالک تیکی قرار گیرد.

·        همبود توده ای آغازین، همبودی حیرت انگیز بوده است.
·        همبودی ساده و در عین حال، فوق العاده بغرنج و ثقیل الفهم.
·        همبودی عمیقا عاطفی و ضمنا ایده ئولوژیکی.
·        همبودی عمیقا ملی و ضمنا بین المللی (ناسیونالیستی ـ انترناسیونالیستی)  
·        همبودی از جنس شعر و شعور و شعار.
·        همبودی از جنس عاطفه و احساس و عشق و اشک و اندیشه.

·        پدیده بلشویکی نادر و کمیاب و کیمیا که احتمالا در کوره جنگ بزرگ میهنی بر ضد فاشیسم قوام یافته بود.   


ای زن آخـــرین، آخـــرین شب
بسته ام چشم خود را بر این در
بـر فشــان بــال زرّیــن مو را
روز روئـــــی (روی روز آسائی)  ز روزن بــرآور

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای آخرین زن، ای آخرین شب، چشمم به در است.
·        بال زرین مو را بر افشان و روز سیمایی از روزن نشانم ده!
·         
·        اکنون درک  مفاهیم معینی از این شعر تا حدودی تسهیل می شود:

1
ای زن آخـــرین، آخـــرین شب

·        خواننده اندیشنده اکنون می فهمد که در این شعر شاعر زن با شب مترادف است.
·        به همین دلیل آخرین شب عشق، ضمنا آخرین زن شاعر هم است.

2
بسته ام چشم خود را بر این در
بـر فشــان بــال زرّیــن مو را
روز روئـــــی (روی روز آسائی)  ز روزن بــرآور

·        در این بند واپسین شعر، واپسین آرزوی شاعر نیز تبیین می یابد:
·        پایان شب تیره و رونمائی عروس روز رویی از روزن روشن صبح.

·        حالا نظری به جمله کیانوش می افکنیم:  

محمود کیانوش
و گـاه بـا لاشـه ی عـابری‌ در‌ زیـر آوار‌ می ‌ماند.

·        او احتمالا با توجه به واژه تابوت در این شعر، نتیجه گرفته که محمد زهری مرگ عابر را در خود زیسته است.
·        خواهیم دید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر