۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (86)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمود کیانوش 

گـاه از انسانی می ‌گفت که شکسته ‌بالترین مرغ بـود
و گـاه از سوارانی کـه دسـت دعـای هیچکس‌ همراه شان‌ نبود.
گاه از زخـم، خون دیگری می‌ چکید
و گاه با دختری قالیباف در پشت کارگاه می‌ مرد.
گاه با زایرانی چشم امید بـه مـعجزه بسته،
گرفتار راهزنان کماندار کافرکیش می‌شد
و گـاه بـا لاشـه ی عـابری‌ در‌ زیـر آوار‌ می ‌ماند.

·        محمد زهری در آئینه محمود کیانوش به شاعری فاقد افق فکری و محروم از سمتگیری طبقاتی و ایده ئولوژیکی روشن تنزل می یابد که اسیر بی اختیار تصادف کور است:
·        گاهی از آن می گوید و گه از این.

·        محمد زهری در آئینه محمود کیانوش، شاعر کلافه ی مفلوک فلک زده ی گرفتار در تار عنکبوتی تردید و دو دلی، پریشان اندیشی و پریسانگویی است.  

·        محمود کیانوش اما نه دلیلی بر ادعای خود دارد و نه تلاشی در جهت کشف و ارائه دلیل به خرج می دهد.
·        تنها کاری که از دست محمود کیانوش بر می آید، دستچین کردن جملاتی از اشعار مختلف شاعر  و تکرار طوطی وار آنها ست:
·        آدم بی اختیار یاد انشاء های مدارس ایران می افتد که بطور مکانیکی سرهم بندی می شدند و غیر از اندیشه و زحمت اندیشدین همه چیز داشته اند.

2
گاه از زخـم، خون دیگری می‌ چکید
و گاه با دختری قالیباف در پشت کارگاه می‌ مرد.

·        منظور از مفهوم «چکیدن خون دیگری از زخم» چیست؟

·        ضمنا توصیف شرایط عقب مانده تولید کالا چرا باید به معنی مردن شاعر با مولد باشد؟
·        مگر هنرمند از هر نوع جز انعکاس استه تیکی ـ هنری واقعیت عینی کسب و کاری دارد؟

3
گاه با زایرانی چشم امید بـه مـعجزه بسته،
گرفتار راهزنان کماندار کافرکیش می ‌شد

·        محمود کیانوش این ادعای خود را از شعر محمد زهری تحت عنوان «زایران شهید» استخراج کرده است.
·        ما برای کشف صحت و سقم ادعای او به تحلیل این شعر می پردازیم:

محمد زهری
زایران شهید
(تهران ـ فروردین ۱۳۴۰)
از مجموعه برای هر ستاره

·        چاوشان، هشدار می دادند:
·        «های، راه کاروان کور است
·        تنگه در دست کمانداران کافرکیش مغرور است.»

·        کاروان درمان٘د
·        اسب های رام، رم کردند
·        آرزوی تپهٔ گنبد نما بگسیخت
·        از همه شوق زیارت، با دل و جان، وحشتی آویخت
·        حسرت بوسیدن آن آستان پاک، در دل ریخت
·        زایران در انتظار کافران ماندند
·        وردِ زنهار و امان خواندند.

·        چاوشان، امید می دادند:
·        «های، باکی نیست
·        آفتاب معجزش در واپسین دم، باز خواهد تافت
·        هر که معصوم است، آخر در ضریحش، بار خواهد یافت»

·        جویبار خون به راه افتاد
·        نبض باز ایستاد
·        این چه آیین بود؟

·        یا نبود اندر گروه زایران، معصوم
·        یا ـ خداوندا، زبانم لال ـ
·        آن حدیث معجزش حرفی دروغین بود.

پایان

4
·        برداشت محمود کیانوش از این شعر محمد زهری به شرح زیر است:

گاه با زایرانی چشم امید بـه مـعجزه بسته،
گرفتار راهزنان کماندار کافرکیش می ‌شد.

·        بزعم او، محمد زهری کمترین تفاوتی با زایران شهید نداشته است:

الف
گاه با زایرانی چشم امید بـه مـعجزه بسته

·        محمد زهری بسان آنان چشم امید به معجزه بسته بود.
·        این بدان معنی است که محمد زهری فاقد توان تفکر و محروم از لیاقت خوداندیشی بوده است.
·        باید ببینیم که قضیه آیا واقعا از این قرار بوده است؟

ب
گرفتار راهزنان کماندار کافرکیش می ‌شد

·        ضمنا محمد  زهری به دلیل چشم امید به معجزه بستن، بسان زایرین شهید، گرفتار رهزنان کماندار کافرکیش شده است.
·        اشکال کار کیانوش اما اینجا ست که بر خلاف زایران شهید، نه تنها مویی از سر محمد زهری کوتاه نشده، بلکه حتی زنده مانده و شعری در رثای یاران سروده است.

5
 زایران شهید
(تهران ـ فروردین ۱۳۴۰)

·        محمد زهری، شعر مورد نظر محمود کیانوش را در سال 1340 سروده است.

·        همانطور که در بخش های قبلی این تحلیل اشاره شد، در سال های دهه اول پس از کودتای 28 مرداد، مبارزه حزب توده تشدید می شود و تعدادی بیشماری از اعضای آن به اسارت طبقه حاکمه در می آیند.
·        آصف رزمدیده، صابر محمد زاده، علی خاوری، پرویز حکمتجو و و غیره از آن جمله بوده اند. 

·        شعر موسوم به «زایران شهید» اگر در رابطه با فعالیت حزب توده در سال های قبل از کودتا نباشد، در رابطه با این فاجعه سروده شده است و با توجه به این دو فاجعه قابل درک و توضیح است: 

6
زایران شهید

·        سؤال این است که منظور شاعر از  مفاهیم «زایر» و «زیارتگاه» چیست؟  

7
·        بدون داشتن اطلاعات عینی از این دو فاجعه، تحلیل این شعر دشوار خواهد بود.
·        ولی شاید در روند تحلیل آن، بتوان به منظور شاعر از واژه های زایر و زیارتگاه پی برد:


8
چاوشان، هشدار می دادند:
«های، راه کاروان کور است
تنگه در دست کمانداران کافرکیش مغرور است.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        پیشروان کاروان هشدار می دادند که کاروان از کوره راه می گذرد و تنگه تحت نظر دشمن است.

·        محمد زهری در این بند شعر چندین دیالک تیک بسیار مهم را بسط و تعمیم می دهد:  

الف

·        او اولا دیالک تیک چاوش و کاروان را به خدمت می گیرد.
·        دیالک تیک چاوش و کاروان بسط و تعمیم دیالک تیک پیشقراول و سپاه است.
·        پیشقراول به واحد کوچک، متحرک و رزمنده ی جان برکف سپاه رزم اطلاق می شود که روزها و یا حتی هفته ها قبل از شروع نبرد، وارد خاک دشمن می شود و از وضع قوای دشمن ارزیابی عینی به عمل می آورد.
·        اگر لازم بود، حتی دست به عملیات نظامی می زند تا به نقاط قوت و ضعف دشمن پی ببرد.

ب
چاوشان، هشدار می دادند:
«های، راه کاروان کور است
تنگه در دست کمانداران کافرکیش مغرور است.»

·        محمد زهری ضمنا دیالک تیک کاروان و راه را به خدمت می گیرد.
·        دیالک تیک کاروان و راه بسط و تعمیم دیالک تیک رهرو و راه است.

ت
·        محمد زهری ثالثا دیالک تیک راه و کوره راه را به خدمت می گیرد.
·        نوآورانه طرز تشکیل واژه مرکب کوره راه از سوی او ست:

راه کاروان کور است

·        راه بدین طریق و ترفند، انیمالیزه، انسترومنتالیزه، پرسونالیزه و انسان واره می شود:
·        به راه کور و بینا طبقه بندی می شود.
·        تخیل و تصور نهفته در این ترکیب، فوق العاده غنی و غول آسا ست:

1
راه کاروان کور است

·        راه به اشتری، استری، اسبی و یا حمالی بینا تشبیه می شود و کوره را به اشتری، استری، اسبی و یا حمالی کور.

2
راه کاروان کور است

·        راه به اوتومبیلی و یا قطاری راننده مند، به کشتی و ناوی ناخدامند، به هلی کوپتری و یا هواپیمایی خلبان مند تشبیه می شود و کوره راه به اوتومبیلی و یا قطاری بی راننده، به کشتی و ناوی بی ناخدا، به هلی کوپتر و یا هواپیمایی بی خلبان.

پ
تنگه در دست کمانداران کافرکیش مغرور است.

·        تنگه و یا کوره راه ضمنا به مثابه حلقه واسط میان مبدأ و مقصد تصور و تصویر می شود.
·        آن سان که تحت نظر دشمن بودن تنگه ویا کوره راه به معنی مهلکه می گردد.

ث
·        راه اصولا وسیله گذار از مبدأ به مقصد است.
·        راه همان فونکسیون را در مسافرت بازی می کند که هر وسیله تولید و توزیع دیگر.
·        مثلا مداد وسیله ای است که میان سوبژکت و اوبژکت رابطه برقرار می کند:
·        به مدد مداد، ذهن با عین، اندیشه با ورق کاغذ رابطه برقرار می کند.
·        به مدد پتک و سندان، سوبژکت با اوبژکت، آهنگر با آهن رابطه برقرار می کند.
·        راه هم به همین سان، وسیله رابطه برقرار کردن میان مبدأ و مقصد است.
·        کوره راه به همین دلیل، وسیله نامناسب برای برقراری این رابطه است.
·        کوره راه با آماج و هدف سفر و مسافرت همخوانی ندارد، ناهمخوان است.
·        کوره راه دام است.
·        مهلکه است.
·        چاوشان نیز به همین دلیل هشدار می دهند تا کاروان به جای طی کردن کوره راه، تغییر مسیر دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر