۱۳۹۳ مهر ۹, چهارشنبه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (44)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین

شکر گفتی گفتنت، شکر تو را گفتیم
لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم

راه می بندی و می خندی به ره پویان
در کجا هستی، کجا، تا در تو ره جوییم؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        گفتی شکرت را بگوییم، ما هم شکر تو را گفتیم.
·        ولی تا کی باد شکرگزار تو باشیم؟
·        جلوی راه رهنوردان سد می شوی و مورد تمسخرشان قرار می دهد.
·        کجا هستی تا راهی در تو بجوییم؟  

1
شکر گفتی گفتنت، شکر تو را گفتیم
لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم


·        مصراع اول این بیت فروغ، معیوب است.
·        اگرچه منظور او روشن است:
·        چون محتوای این بیت، آیه ای از قرآن است:  

ای اولاد داود، شکرگزار من باشید.
بیشک تعداد انگشت شماری از بندگان من، شکرگزار من اند.

·        فروغ جوان محتوای مضحک این آیه را به نقد می کشد:
·        خدائی که به قول خودش میلیون ها جن و ملک و مور و ملخ شب و روز شکرش را می گویند، مرتب از بنی بشر شکرگزاری می طلبد و غر می زند.

·        آنچه فروغ جوان به سبب سطح نازل دانش نظری اش نمی داند، فونکسیون ایده ئولوژیکی این آیه قرآن است:

2
·        شکرگزاری به درگاه خدا و نماز و روزه و غیره تمرین مکرر شکر گزاری  به بارگاه طبقه حاکمه بنده دار است.
·        خدای محمد هم در تحلیل نهائی، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران زمینی است.
·        همه صفات مثبت و منفی هم که در قرآن به خدا نسبت داده می شوند، همان صفات اربابان بنده دار است.
·        شکرگزاری به درگاه خدا در تئولوژی اسلامی و هر دین دیگر بی دلیل نیست:
·        خدا رزاق است.
·        در قاموس تئولوژی خدا برای هر حشره حتی روزی مقرر کرده است و نمی گذارد که حشره ای از فرط گرسنگی و تشنگی بمیرد.

·        سعدی در باب اول بوستان و بعد گلستان و احتمالا هر اثر دیگرش همین مسئله را پیشاپیش خاطرنشان می شود:
·        به هر نفس هر نفسکشی، بنا بر تئوری ریاضی دقیق سعدی، دو شکر واجب است:
·        شکری برای دم
·        شکری هم برای باز دم.

3
شکر گفتی گفتنت، شکر تو را گفتیم
لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم

·        توده های مردم پس از تمرین شکرگزاری نسبت به خدای آسمانی، عادت می کنند و بعد به «نیروی عادت» (احسان طبری)  بطور اوتوماتیک به شکرگزاری اربابان زمینی   می پردازند، اربابانی که در تحلیل نهائی ظل الله اند.
·        سایه های خود خدا و یا به قول فروغ، «سایه های سایه های» خدا هستند.
·        خدا چه بسا روزی توده ها را بواسطه اربابان بنده دار زمینی می رساند.
·        بدین طریق و ترفند در آن واحد دو یوغ بر گرده توده مولد و زحمتکش نهاده می شود:

الف
·        یوغ ایده ئولوژیکی در فرم موازین شرعی و هنجارهای اخلاقی

ب
·        یوغ مادی و طبقاتی در فرم بستن عهد و پیمان با اربابان بنده دار و وفای به عهد و پیمان منعقده.

4
شکر گفتی گفتنت، شکر تو را گفتیم
لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم

·        بدین طریق توده مولد و زحمتکش به بنده (برده، رهی، زر خرید، غلام، کلفت و کنیز)  مضاعف بدل می شود:
·        بنده مادی و بنده معنوی
·        بنده طبقاتی و بنده ایده ئولوژیکی  

5
شکر گفتی گفتنت، شکر تو را گفتیم
لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم

·        طنز تلخ قضیه هم همین جا ست:
·        اربابان بنده دار و بنده ها هیچکدام ارباب و بنده مادر زاد نبوده اند.
·        اربابان بنده دار قبلا آخوند بوده اند و در معابد فونکسیون حفظ و توزیع وسایل تولید و آتش را به عهده داشته اند.
·        پس از توسعه نیروهای مولده و تولید مازاد نیاز، مازاد را در معابد ذخیره کرده اند تا اینکه آخوندها به نمایندگی از سوی خدای کذائی هم آتش و هم وسایل تولید و هم مازاد تولید را تحت مالکیت خصوصی خود در آورده اند و مابقی را سلب مالکیت بر وسایل تولید و بعد سلب آدمیت کرده اند و بر گرده شان نشسته اند.
·        بدین طریق و ترفند جامعه اشتراکی آغازین به جهنم برده داری بدل شده است.
·        آنگاه نه تنها شیره جسم و جان اکثریت مولد و زحمتکش را مکیده اند، بلکه روح آنها را هم به بند خرافات کشیده اند و زن و بچه های شان را بسان سیب و سیب زمینی خرید و فروش کرده اند.
·        ضمنا بخش ناچیز و بخور و نمیری را هم جلوی آنها انداخته اند و شکرگزاری طلب کرده اند.

6
شکر گفتی گفتنت، شکر تو را گفتیم
لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم

راه می بندی و می خندی به ره پویان
در کجا هستی، کجا، تا در تو ره جوییم؟

·        فروغ جوان که به این حقایق مسلم واقف نبوده، شکرکزاری را ابلهانه تلقی می کند و زیر علامت سؤال می برد.
·        ضمنا محال بودن شناخت خدای لامکان را مطرح می سازد.
·        چون چیزی را می توان شناخت که باشد و شرط بودن هر چیز در جائی بودن آن چیز است.
·        هر چیز در داربست زمان و مکان وجود دارد و نه در ورای زمان و مکان.
·        سؤال بحق فروغ جوان هم همین است:
·        تو که هیچ کجا نیستی چگونه می توان تو را شناخت؟

7

راه می بندی و می خندی به ره پویان
در کجا هستی، کجا، تا در تو ره جوییم؟

·        این جفنگ تئولوژیکی که خدای لامکان و لازمانی وجود دارد، از سوی شاعر خردستیزی به نام احمد شاملو هم در فرم های مختلف البته در باره خود و حواریونش ادعا شده است:

الف
تو را در آن سوی مرزهای تنت دوست می دارم.

·        مرزهای تن هر کس و هر چیز یعنی مادیت آن چیز.
·        یعنی چارچوب مکانی آن کس و آن چیز.
·        هیچ کودنی ادعا نمی کند که چیزی را در ورای مادیتش دوست دارد.
·        چون چیزی در ورای مادیتش وجود ندارد که دوست داشته شود و یا دشمن داشته شود.

ب
ما در بیرون از زمان ایستاده ایم

·        همان احمد شاملو اینجا وجود خود و امثال خود را در ورای زمان اعلام می دارد.
·        در خارج از چارچوب زمان بودن هم به معنی انکار مادیت آن چیز است.
·        چون هر چیز مادی فقط و فقط در چارچوب زمانی و مکانی وجود دارد و نمی تواند در بیرون از زمان و یا مکان و یا در بیرون از هر دو وجود داشته باشد.

·        تفکر ایدئالیستی و تفکر مذهبی هم همین است.
·        اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب ایدئالیستی در فلسفه بورژوائی واپسین است.

·        مراجعه کنید به فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم، اگزیستانسیالیسم کاتولیکی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

ت
·        کسانی که ذره ای عقل و فهم و فراست در کله داشته اند، به شاعر خردستیز پر هارت و پورت گفته اند که مفهوم «بیرون  از زمان بودن»، جفنگ اندر جفنگ است.
·        احمد شاملو هم تصمیم گرفته که تصحیح کند، ولی از فرط نادانی، بدترش کرده و نوشته:

ما بیرون از تاریخ ایستاده ایم.

·        طرف نمی داند که تاریخ در داربست زمان و مکان جاری است و نه در ورای زمان و مکان.
·        نتیجه این شده که شاعر و حواریونش هم بیرون از زمان ایستاده باشند و هم بیرون از مکان.
·        هنر نزد عیرانیان است و بس.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر