۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (35)


تحلیلی از شین میم شین

شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم

·        معنی تحت اللفظی:
·        شراب تلخ صوفی افکن مرا از ریشه خواهد کند.
·        ساقی، لب بر لبم بنه و جانم را بستان!

1
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد

·        خواجه در این مصراع، صوفی را به عنوان مظهر مقاومت در برابر می و مستی قلمداد می کند.
·        شاید منظور خواجه  فقدان عشق و عطوفت و حساسیت و لطافت روحی و روانی در صوفی باشد.
·        صوفی همیشه به مثابه آنتی پود خواجه مطرح می شود:
·        صوفی فاقد همه صفات مشخصه خواجه است.

2
 لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم

·        خواجه در این مصراع، میان عشق (سکس) و مرگ رابطه برقرار می کند.
·        این ایده و استنباط که «عشق (سکس)  خواهر مرگ است» (احمد شاملو) از سوی اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان ایده ئولوژیکی طبقات اجتماعی واپسین نمایندگی می شود.

·        در خیلی از فیلم هائی که هالی وود و دیگر مراکز هنری امپریالیستی تولید کرده اند، قهرمانان زن و نر فیلم ها یا در اوج عملیات سکس («عشق ورزی»)، خود را بدست خود می کشند و یا در اوج ارگاسم خنجر در ستون فقرات همدیگر فرو می کنند تا ارگاسم شان تکمیل شود و یا کس دیگری یکی از شرکت کنندگان در عملیات سکس را در اوج ارگاسم زن و یا مرد خفه می کند تا طرف مقابل کیف خر کند.   

چو هر خاکی که باد آورد، فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم

·        معنی تحت اللفظی:
·        باد به ازای آوردن حتی خاک از تو انعام گرفت.
·        یادی هم از من بکن که نوکر قدیم تو هستم.  

·        خواجه این غزل را خطاب به سلطان چلقوزی سروده است و از او بطور غیر مستقیم به ازای غزلش انعام می طلبد.

·        سؤالی که ما را به خود مشغول می دارد، این است که منابع غلامان خواجه کدام اند؟

·        خواجه غلامان (و کنیزان) خود را احتمالا به عنوان انعام از خوانین و سلاطین دریافت می کند.

نه هر کاو نقش نظمی زد، کلامش دلپذیر افتد
تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم

·        معنی تحت اللفظی:
·        هر کس که نظمی سرهم بندی کند، سخنش دلنشین نمی گردد.
·        فقط منم که شاهین چالاک برای صید تذرو بی همتا دارم.

·        خواجه در این بیت، خود را سلطان سخن می داند.
·        او سخن خود را به شاهین تیز پروازی تشبیه می کند و دل شنونده شریف را به تذرو طرفه.

·        منگرائی، اگوئیسم، قرار دادن خود در کانون کاینات، مطلق کردن من خویش از مشخصات اصلی همه نمایندگان همه طبقات اجتماعی واپسین مرتجع است.

مراجعه کنید به سیری در جهان بینی شاملو، دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (195)   
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


 مانی (216 ـ 276 میلادی)
مانیگرائی با اذن شاپور (240 ـ 270 میلادی) در جنوب غربی ایران و بابل اشاعه می یابد.
بهرامشاه به تحریک روحانیت زرتشتی، مانی را دستگیر می کند.
مانی 60 ساله در زندان می میرد.
آموزش دوئالیستی مانی:
آموزش مانی بر دو طبیعت (دو جوهر، دو اصل) و سه دوران مبتنی است.
دوران اول، زمان جدائی دو طبیعت یاد شده است.
دوران دوم، زمان آمیزش دو طبیعت یاد شده است.
دوران سوم، زمان جدائی قطعی و نهائی دو طبیعت یاد شده است.

اگر باور نمی ‌داری، رو از صورتگر چین پرس
که مانی نسخه می‌ خواهد ز نوک کلک مشکینم

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر به بی همتائی من در سخن پردازی باور نداری، برو و از نقاش چین بپرس.
·        نقاش چین که مانی نام دارد و از نوک نی قلم سیاه من نسخه برمی دارد.

·        خواجه در صورتگری، در تصور و تصویر پدیده ها خود را برتر از صورتگر معروف چین ـ مانی ـ می داند.
·        همین خط فکری و ایده ئولوژیکی خواجه را جلال آل احمد بطور مستور و احمد شاملو بطرز علنی نمایندگی می کنند و خیلی های دیگر نیز به همین سان.
·        منگرائی مشخصه بارز همه نمایندگان ایده ئولوژی های ضد پرولتری و ارتجاعی است.

وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد
غلام آصف ثانی جلال الحق و الدینم

·        معنی تحت اللفظی:
·        هر کس که نمی تواند از عهده ی وفاداری و دفاع از حق بر آید.
·        وفاداری و دفاع از حق فقط کسب و کار من است که غلام سلطان جلال الدین و جلال الحق هستم.

1
·        از منگرائی تا نوکر مآبی راه درازی نیست.

·        منگرائی همیشه با نوکرمآبی همنفس و همراه است.
·        فاشیسم و فوندامنتالیسم عرصه تجسم همین دیالک تیک منگرائی و وابستگی است.

2
·        منگرائی کمترین ربطی به شخصیت مندی و خودمختاری ندارد.
·        اگرچه بظاهر شبیه آن آندو ست.
·        برای اینکه منگرائی (اگوئیسم) قتلگاه خرد و خودمختاری است.
·        چون خرد و خودمختاری همیشه با هومانیسم و همبستگی توأم اند.
·        منگرائی اما وابستگی به «از من بهتران» را در بطن خود نهفته دارد. 

رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم

·        معنی تحت اللفظی:
·        رموز مستی و رندی را از من بشنو و نه از واعظ.
·        برای اینکه من همنشین جام و قدح و ماه و پروینم.

·        این بیت خواجه تأییدی بر ادعای ما ست:
·        برتری خواجه بر مانی و شعرای «نظم»  پرداز، نه ناشی از درونمایه خود خواجه، بلکه ناشی از همنشینی او با جام و قدح و ماه و پروین و یا اشرافیت بنده دار و فئودال است.
·        به همین دلیل هم خواجه تیمور لنگ را «سلیمان زمان» تصور می کند.
·        سلیمان کسی بوده که زبان جانوران را حتی بلد بوده است.
·        وقتی از همنفسی و همراهی منگرائی با نوکر مآبی و وابستگی سخن می رود، به همین دلیل عینی و تجربی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر