۱۳۹۳ مهر ۲۴, پنجشنبه

سیری در شعری از نیاز یعقوبشاهی (14) (بخش آخر)


با بودا
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین میم شین

با كاروان بسياران،
رو در سفر نهادند،
از دوزخ شكنجه گذشتند
آنگاه،
باران زهر را تاب آوردند
بر زخم ها، گشوده دهان، همچو لاله ها.

·        معنی تحت اللفظی:
·        آنها با کاروان بسیاران سفر کردند، از دوزخ عذاب گذشتند و بسان لاله ها با دهان گشوده، باران زهر را نوشیدند و تاب آوردند.

·        سوبژکت های مورد نظر شاعر، که کرگدن نبوده اند و به راز ستاره ها وقوف داشته اند و مهر را میوه همراهی و رنج را میوه مهر و مرگ را میوه آگاهی دانسته اند، با بسیاران قدم در راه نهاده اند و زجر و عذاب را تاب آورده اند.

1
با كاروان بسياران،
رو در سفر نهادند،
از دوزخ شكنجه گذشتند
آنگاه،
باران زهر را تاب آوردند
بر زخم ها، گشوده دهان، همچو لاله ها.

·        در آئینه این شعر ـ اگر هم در نهایت انتزاعیت و کلیت ـ   جامعه شاعر کم و بیش انعکاس می یابد.
·        شاعر بسان مورخی تجربه نسلی را به تبیین شاعرانه می نشیند.
·        شاعر به احتمال قوی شرنگ رنجی را از جام جان خویش در جامه شعر می پوشاند و روانه ی کوچه و خیابان می سازد.
·        از ماهیت طبقاتی دوزخ سخنی نیست و از افروزندگان آتش دوزخ و مأمورین معذور و نامعذور عذاب هم به همین سان.

2
·        فرق فلسفه با هنر همین جا ست:
·        فلسفه (خرد اندیشنده) دست به ریشه می برد و از عالم عام شروع به تحلیل می کند و از حقیقت عینی حتی الامکان پرده برمی دارد.
·        هنر اما در خطه خاص سیر می کند و بریده ای از متنی را در شولای حریری خیال عرضه می دارد.
·        به آذین هم خاطرات خود را از دوزخ نوشته است که ما هنوز نخوانده ایم و نخواهیم خواند.
·        به آذین هم از دوزخ عذاب گذشته است و احتمالا زیر و رو شده است.
·        دیالک تیک عذاب هم همین است که هم سوبژکت عذاب را تخریب می کند و هم اوبژکت عذاب را.
·        هم سوبژکت عذاب را آدمیت زدائی می کند و هم اوبژکت عذاب را.
·        این حکم آهنین نوعیت انسان است.
·        همنوع ستیزی در عین حال خودستیزی است.
·        از هر منظر هم که بنگریم، چه از منظر عذاب دهنده و چه از منظر عذاب شونده، تخریب در دستور روز است.
·        در جو زجر فقط تخریب جسم و روح صورت می گیرد و نه تقویت و تحکیم و تعمیر و تکمیل و توسعه جسم و روح.

3
با كاروان بسياران،
رو در سفر نهادند،
از دوزخ شكنجه گذشتند
آنگاه،
باران زهر را تاب آوردند
بر زخم ها، گشوده دهان، همچو لاله ها.

·        این دیالک تیک تخریب شاید هرگز بطور رئالیستی تشریح نگشته باشد.
·        نه روند و روال تخریب جسمی و روحی مأمورین عذاب تشریح رئالیستی شده است و نه روند و روال تخریب قربانیان عذاب.
·        دلیل این خلأ آن است که سوبژکت تشریح وجود نداشته است.
·        چون در روند عذاب، هم سوبژکت عذاب آدمیت زدائی می شود و هم اوبژکت عذاب.


·        احسان طبری اشعاری در زندان سروده است که در این زمینه احتمالا استثناء است.
·        او در این اشعار روند تخریب جسمی و روحی و روانی قربانی عذاب را تصویر کرده است.
·        روند مسخ آدمی را.

·        سایت «توده ای ها» بخشی از این اشعار را منتشر کرده بود.
·        دریغ که دیگر وجود ندارند.
·        تحلیل این اشعار می تواند برای درک دیالک تیک عذاب از منظر قربانی عذاب، کمک بزرگی باشد.



·        سیاوش کسرائی به مثابه ناظری دردمند، گوشه ای از این دیالک تیک عذاب را در شعر بلندی تحت عنوان «طلوعی با خورشید های خاموش» بطرز رئالیستی تراژیک تکاندهنده ای بازتاب داده است:

 نمد در گلوگاه
و خنجر
در استخوان قناری نهادند.

میوه های رنگین رنج
ـ  گاز زده
اهانت دیده
  و لهیده ـ
 به بازار کالا افتادند.

آنان، يكان يكان
از پا درآمدند، اما هرگز
از راه مهر بازنگشتند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        آنها تک تک از پا در آمدند، ولی بر مهر پشت نکردند.  

1
آنان، يكان يكان
از پا درآمدند، اما هرگز
از راه مهر بازنگشتند.

 
·        شاعر در این بند واپسین شعر به آغازگاه شعر برمی گردد:

 راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است

·        شاعر با واژه «یکان یکان» ـ آگاهانه و یا ناخود آگاهانه ـ از تنهائی و بی کسی و بی پناهی مطلق قربانیان عذاب پرده برمی دارد.
·        وضع قربانیان عذاب در واقع هم از همین قرار است.

·        قربانی عذاب تنها به معنی حقیقی کلمه است.
·        تنها در مقابل نظامی جبار است.
·        یکی از دلایل تخریب فراگیر و همه جانبه قربانی عذاب هم در روانشناسی همین تنهائی و بی پناهی است.

2
·        سیاوش کسرائی به این حقیقت امر وقوف ستایش انگیزی داشته است:

گر آوا در این شهر آرام بود
سرود شهیدان ناکام بود

سمند بسی گرد از راه ماند
بسی بیژن مهر در چاه ماند

بسی خون به طشت طلا رنگ خورد
بسی شیشه ی عمر بر سنگ خورد

سیاووش ها کشت افراسیاب
و لیکن تکانی نخورد آب از آب

·        در این خطابه شاعر به جهان پهلوان، همین تنهائی و بی پناهی قربانیان عذاب تصور و تصویر می شود.

·        سیاوش با مفهوم «تکان نخوردن آب از آب»، بی خبری وجدان جامعه از عذاب قربانیان را منعکس می کند.
·        غیاب روشنگری علمی و انقلابی در جامعه همین عیب اساسی را هم دارد.
·        مردم از حقایق بی خبر و از تمیز خیر از شر عاجز می مانند و در بهترین حالت خبر اعدام کسانی را در روزنامه می خوانند و فراموش می کنند و می گذرند.

·        ولی از رنجی که برده می شود و از تخریبی که صورت می گیرد، جامعه باخبر نمی شود.

3
 آنان، يكان يكان
از پا درآمدند، اما هرگز
از راه مهر بازنگشتند.

·        شاعر با مفهوم «عدم برگشت از راه مهر»، به خودش و امثال خودش دلخوشی می دهد.

·        عذاب را فقط کسی می تواند درک کند که تحمل کرده باشد.
·        دیالک تیک عذاب اصولا و اساسا وصف ناپذیر است.

·        اگر حتی بالزاک هم بیاید، از عهده تبیین این دیالک تیک دردناک عاجز خواهد ماند.

·        عذاب هم سوبژکت عذاب را و هم اوبژکت عذاب را آدمیت زدائی می کند.
·        جانور واره می کند.

·        از این رو، سخن گفتن از «عدم بر گشت از راه مهر» و غیره، نوعی تسکین روحی و روانی شخصی شاعر است.

·        ضمنا نباید فراموش کرد که مهیب ترین ماشین عذاب، یعنی ساواک صدها بار راسیونال تر از ماشین عذاب اجامر و اوباش فئودالی ـ فوندامنتالیستی فعلی بوده است که از سر تا پا ایراسیونال و خردستیز است.

·        طبقه حاکمه کنونی تجسم بربریت و چه بسا حتی توحش عهد عتیق است.

·        به همین دلیل تخریب همه جانبه اوبژکت عذاب و حتی تخریب همه جانبه جامعه در بین بوده و است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر