۱۳۹۳ مهر ۳۰, چهارشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (194)

اثری از مجید افسر
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس   
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین

 بخش چهارم
آرتور شوپنهاور
ادامه

20
·        بورژوازی که دیگر حامل پیشرفت اجتماعی نبود و حاضر به استخراج اهداف پیشرفت اجتماعی از دیالک تیک عینی روند تاریخ نبود، با شور و شوق تام و تمام از پارادیم ترکیب دلبخواهی قطعات استقبال کرد.

21
·        پسیمیسم (بدبینی) مطبوع شوپنهاور که مخلوطی از شادی مبتنی بر حظ استه تیکی فردی و گوشه گیری زندگی ستیز عام بود و رضایت ضد انسانی آن را تشکیل می داد، با روحیه اصلی زمانه دمساز بود.

22
·        اما از فونکسیون سمت بخش متافیزیک شوپنهاور برای مراحل بعدی تاریخ زوال فلسفه بورژوائی غافل بودند، وقتی که می خواستند آن را در پسیمیسم خودخواهانه ی افراد بورژوای سیر، ولی خلع قدرت شده، خلاصه کنند.

23
·        تعیین کننده در فلسفه شوپنهاور، بیش از هر چیز ولونتاریسم (اراده گرائی) بود که الزامات متدئولوژیکی خرد ورزی را از عرصه بدر می راند و چرخش مرتبط با آن را از تشکیل مدل جهانی راسیونال (عقلی) به فلسفه حیات عاطفی ـ احساسی امکان پذیر می ساخت.    

24
·        از استقبال شورانگیز بورژوازی از فلسفه شوپنهاور می توان دریافت که فلسفه او به چه میزانی حوایج جهان بینانه افراد بورژوا را برآورده می ساخت.

25
 ماکس هورکهایمر (1895 ـ 1973)
فیلسوف اجتماعی آلمانی
رئیس مکتب فرانکفورت
آثار:
دیالک تیک روشنگری (با آدورنو)
انتقاد از خرد ابزاری
تئوری سنتی و انتقادی

·        صف طویل کسانی که فلسفه جهان بینانه خود را تابع سرمشق شوپنهاور کرده اند، از ریچارد واگنر تا نیچه و از توماس مان تا ماکس هورکهایمر می رسد.

26
 توماس مان (1875 ـ 1955) 
نویسنده بزرگ آلمان

·        تنها کسی که در این میان کمتر مظنون است، توماس مان بوده است که دست به انتقاد از خود می زند.
·        توماس مان ایراسیونالیسم (خردستیزی) بزعم او کانتیانیستی شوپنهاور را بدرستی ارزیابی می کند:
·        «مفاهیم ما وسایل نامناسبی برای درک ماهیت خود چیزها و برای درک پیوند حقیقی جهان و هستی اند.»   

27
·        توماس مان اضافه می کند:
·        «با بی اعتبار سازی شناخت عینی، با اعلام اینکه شناخت عینی چیزی جز پدیده ها (ظواهر) عرضه نمی کند، با تردید در عقل و هوش به مثابه وسیله درخور و قابل اعتماد برای شناخت، عنصر سوبژکتیویستی ئی وارد مفهوم حقیقت می گردد، عنصری الهامی و احساسی.
·        اگر نگوییم:
·        عنصری هیجان انگیز و شدیدا شورانگیز.
·        از نقطه نظر معنوی محض و روشنفکری (مسئولیت شناسی) بجا خواهد بود، اگر از اصطلاح «نان خامه ای گری» (عمل غیرمسئولانه) استفاده کنیم.»
·        (توماس مان، «نوشتجات و سخنرانی ها راجع به ادبیات، هنر و فلسفه»، جلد 2، ص 251)       

28
·        تأثیر و جاذبه آثار شوپنهاور، از دید توماس مان، تأثیر استه تیکی آنها ست:
·        «فلسفه شوپنهاور طرح جهانی هنرمندانه است.»
·        «رمان روحی است.»
·        (همانجا، ص 252)    
·        «شوپنهاور علیرغم نامیدن طنز آمیز خود به عنوان « فیلسوفسرمایه دار کوچولو»، نمی تواند خود را از کشش استه تیزاسیون متافیزیک رها سازد. »
·        (همانجا، ص 278)  

29
·        توماس مان بدرستی خاطرنشان می شود:
·        «هنر و فلسفه کوی تیستی اند.
·        چون اوبژکتیویسم خالص کوی تیسم است.
·        هنر و فلسفه در واقع، نمی خواهند که چیزی را تغییر دهند.
·        هنر و فلسفه تماشاچی صرف اند.
·        از این رو، شوپنهاور در زمینه پیشرفت، گند می زند و در زمینه عمل سیاسی توده ها، در زمینه انقلاب بمراتب بدتر گند می زند.»
·        (همانجا، ص 279)   

·        (کوی تیسم به موضعگیری مبتنی بر انفعال تمامعیار اطلاق می شود که بطرز فلسفی ـ مذهبی اثبات می شود.
·        کوی تیسم در قرن هفدهم، در کاتولیسیسم بوسیله جریانی عرفانی احیا شد.
·        حکم مرکزی این جریان عبارت از این بود که انسان باید «من» خود را وقف خدا کند، تا با عبادت درونی به تماشای حق نایل آید و به آرامش و بی تفاوتی مطلق دست یابد.
·        کوی تیسم، عبادت و فرم های مذهبی برونی را مانع رسیدن به خدا تلقی می کرد. مترجم)

30
·        تشخیص توماس مان دقیق است و از چند و چون گرایش متافیزیک بورژوائی قرن 19 و 20 پرده بر می دارد.
·        این گرایش ضد گرایش متافیزیک بورژوائی در قرون 17 و 18 بوده است.
·        متافیزیک بورژوائی قرن 19 و 20 دیگر نمی تواند ارائه دهنده سمتگیری در جهت تحول آماجمند جهان باشد.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر