۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (200)

اثری از مجید افسر
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس   
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین


بخش هفتم
هنری برگسون

تندیس هنری برگسون
کالج فرانسه
  
7
·        قرار دادن این چنینی شناخت متافیزیکی بر درونگرائی محض، به نتیجه نهائی سولیپسیستی منجر خواهد شد، اگر علائم و یا مستمسک هائی نباشند که گذار از چیزهای بی واسطه شعور (مثلا اراده) به جهان خارج را امکان سازند.

·        (سولیپسیسم  در واقع به معنی فقط «من» خودم است.
·        سولیپسیسم موضعگیری معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) ایدئالیسم ذهنی افراطی است که برای واقعیت عینی فقط در  «من» و یا در شعور سوبژکت بطور کلی حق وجود قائل می شود.   
·        برای سولیپسیسم فقط «من» (فردی) و حالات روانی «من» وجود واقعی دارند.
·        جهان خارج تنها در تصور «من» وجود دارد.

·        به قول لنین، سولیپسیسم نتیجه اجتناب ناپذیر هر نوعی از ایدئالیسم ذهنی است.
·        زیرا سولیپسیسم وجود ماده و تأثیر آن بر حواس انسانی را منکر می شود و فقط برای احساسات، ادراکات و تصورات به مثابه حالات روانی واقعیت قائل می شود. مترجم)  

8
 ویکتور کوزین (1792 ـ 1867)
فیلسوف و تئوریسین فرهنگ فرانسوی
از دوستان هگل و شلینگ
ناشر آثار پروکلوس و دکارت (1820) در فرانسه
اولین معرف آثار هگل در فرانسه

·        به این مسئله حتی ویکتور کوزین در فلسفه جدیدتر فرانسه اشاره می کند و برگسون مجبور به موضعگیری نسبت بدان می گردد.

9
·        برگسون در رابطه با دانش تجربی «من» محتواهائی می جوید که شعور محض بتواند از حد خویش پا فراتر نهد و مجاز به عملی کردن «ضرورت تغییر جایگاه مفاهیم متافیزیکی جهان درونی و جهان برونی باشد.
·        آن سان که عناصری عینیت یابند که متافیزیک پسیکولوژیکی اثبات کرده است.
·        یعنی بتوانند معنی اوبژکت های دانش تجربی برونی را کسب کنند.»
·        (فلوگ، «هنری برگسون»، 1959، ص 271)    

10
·        برگسون این کار را از طریق «ارتباط دادن مفهوم زمان با جریان فیزیولوژیکی » (همانجا، ص 271) انجام می دهد، یعنی از طریق  تثبیت دانش تجربی بر جریان پیر گشتن.

·        (فیزیولوژی علم روندهای حیاتی مربوط به جریانات فونکسیونی اندام ها ست. مترجم)   

11
·        برگسون در آن، تجلی هستی بیولوژیکی را می بیند که «من» شعور با آن رابطه دارد و این، «من» را به گذاشتن الهامی خود از طریق قیاس به جای وجود دیگری قادر می سازد.
·        بدین طریق انطباق عینی صورت می گیرد.

12
 ماکس شلر (1874 ـ 1928)
فیلسوف آلمانی
مؤلف آثاری در زمینه اتیک، فنومنولوژی و آنتروپولوژی فلسفی
ملقب به «اولین مرد جنت فلسفه»
هایدگر ضمن تأیید لقب او، اعلام کرده که همه فلاسفه قرن بیستم از آبشخور ماکس شلر سیراب گشته اند و او را قوی ترین قدرت فلسفی در آلمان مدرن، اروپای معاصر و فلسفه معاصر نامیده است.
در سال 1954 کارول وژتیلا و بعدها پاپ ژان پل دوم، تز دکترای او را توسعه عنوان 
«ارزیابی امکان تشکیل اتیک مسیحی بر پایه سیستم ماکس شلر» مورد مدافعه قرار دادند.

·        این بدان معنی است که در هر موجود زنده، هسته ای به معنی اراده وجود دارد که ذوق حیاتی نامیده می شود.
·        ذوق حیاتی را ما در خویشتن خویش بطور بی واسطه داریم و در آن می توانیم خود را از طریق «احساس» به جای دیگری بگذاریم.
·        (ماکس شلر، «ماهیت و فرم علاقه»، 1948، ص 15
·        فلوگ، «هنری برگسون»، 1959، ص 288 ـ 289)

·        الهام سمپاتیکی ئی که «قابل مقایسه است با غریزه بی علاقگی که جزو خود آگاهی او شده است»:
·        «در اثر برگسون تحت عنوان «تکامل خلاق» اما سمپاتی (علاقه) بر اوبژکت بطور تجربی غیرقابل درک مبتنی است.
·        بر عامیتی (یونیورسالیته ای) مبتنی است که وجودش بطور تجربی غیرقابل شناخت است.
·        ذوق حیاتی به مثابه چیزی رئال (واقعی)، در موجودات زنده  به مثابه اراده نمودار می گردد و همزمان به قوه عامی بدل می شود.
·        اینجا حیات، دیگر واقعیت موجود منفردی نیست که بتوان بطور تجربی درکش کرد.
·        حیات اینجا امکان متافیزیکی ئی است که باید در ورای هر موجود زنده مادیت یابد.»  
·        (برگسون، «تکامل خلاق»، 1907، ص 192 )  

13
 آرنولد گلن (1904 ـ 1976)
جامعه شناس و فیلسوف آلمانی
نماینده آنتروپولوژی فلسفی
همراه با هلموت پلسنر و ماکس شلر
حریف آدورنو از موضع محافظه کاری

·        در اینجا خطوطی آشکار می گردند که از برگسون شروع می شوند و به آنتروپولوژی متافیزیکی در سبک ماکس شلر و آرنولد گلن ختم می شوند.
·        ( مراجعه کنید به  ماکس شلر، «جایگاه انسان در کیهان»، 1947،
·        آرنولد گلن، «انسان»، 1962)   

14
·        برگسون صراحتا اعتراف کرده است که این راه قطعا به عرفانگرائی روشنفکرانه ختم می شود:
·        «اگر بخواهیم به جمله ای کوتاه  قناعت ورزیم، می توانیم بگوییم که این الهام در احساس به انطباق دو عمل زیر منجر می شود:

الف
·        عملی که بکمک آن، روح ما به شناخت کامل حقیقت نایل می آید.

ب
·        عملی که سر نخش به دست خدا ست.»
·        (برگسون، «تکامل خلاق، ص 132» )   

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر