۱۳۹۳ آبان ۷, چهارشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (37)


تحلیلی از شین میم شین

آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک می ‌بوسم و عذر قدمش می ‌خواهم

·        معنی تحت اللفظی:
·        آنکه مرا بسان خاک راه، پامال ستم کرد، من در مقابلش خاکبوسی می کنم و از قدمش عذر می خواهم.

·        سراسر این غزل، وصف حال خود خواجه است.
·        اوتوبیوگرافی رفتاری و ایده ئولوژیکی خواجه است.
·        خواجه اما در این غزل بطور غیرمستقیم ایده ئولوژی اشرافیت بنده دار و فئودال را تبلیغ می کند.

1
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک می ‌بوسم و عذر قدمش می ‌خواهم

·        خواجه در این بیت شعر، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک ستمگر و خویشتن بسط و تعمیم می دهد و طبقه حاکمه (ستمگر) را در این دیالک تیک همه کاره و همه چیز واره جا می زند و توده (خویشتن) را هیچ کاره و هیچ واره.
·        به همین دلیل است که توده زباله واره حتی بی خاصیت تر از سنگ می شود و نسبت به ستمگر که بسان خاک پامال ستمش کرده، نه تنها واکنش مبتنی بر مقاومت سنگ واره از خود بروز نمی دهد، بلکه برده واره خاک می بوسد و عذر می خواهد.

2
·        این به معنی تنزل انسان به درجه ای پست تر از جمادات است.
·        چون اگر کسی مشتی و یا لگدی بر سنگی و یا در و دیواری بزند، سنگ و در و دیوار نیروی واره را به دست و پا برمی گردانند و نتیجتا دست و پا احساس درد می کنند.
·        انسان ایدئال خواجه اما به جای نشان دادن مقاومت، خاک می بوسد و عذر قدم می خواهد.
·        این تئوری اجتماعی خواجه است:
·        خواجه مبلغ بی شرم ستمکشی است.
·        خواجه توجیه کننده ستم است.

·        ستمگر اما کیست که خواجه تمکین مطلق به او را تبلیغ می کند؟

3
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک می ‌بوسم و عذر قدمش می ‌خواهم

·        توده مولد و زحمتکش از کنیز و کلفت و بنده و رعیت تا عمله و پیشه ور که نمی توانند ستمگر باشند.
·        مظهر ستمگری در جامعه طبقاتی، طبقه حاکمه است.
·        خواجه نه تنها تمکین مطلق به طبقه حاکمه را تبلیغ می کند، بلکه طبقه حاکمه را تا درجه معشوق و دوست و یار مردم ارتقا می دهد و به تمکین و تسلیم برده واره بر طبقه حاکمه البسه عشق می پوشاند.
·        در زیر قلم سعدی و خواجه، میان توده و طبقه حاکمه نه مبارزه اضداد، بلکه رابطه یکسویه میان عاشق مطلق و معشوق مطلق برقرار می شود:
·        عشق یکسویه توده به طبقه حاکمه برقرار می شود.
·        بدین طریق و با این ترفند ایده ئولوژیکی، ستم در زر ورق عشق به خورد خلایق داده می شود.

من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

·        معنی تحت اللفظی:
·        من کسی نیستم که از ستم تو شکوه کنم.
·        من بنده مؤمن و چاکر خواهان دولت و سعادت تو هستم.

1
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

·        خطرناکی شعر هم همین است.
·        خواجه در نهایت بیطرفی، خود را بنده و چاکر ستمگری محسوب می دارد.
·        اگر هم روشنگری اعتراض کند، خواجه خواهد گفت که به کسی ربطی ندارد.
·        این حق او ست که نسبت به ستم با خاکبوسی و عذر قدم خواهی واکنش نشان دهد و باز هم حق او ست که خود را بنده و چاکر مخلص ستمگر بداند.
·        مسئله ولی این است که شعر پس از انتشار، دیگر در چاردیوار فردی شاعر محبوس نمی ماند بلکه دست به دست می شود و مؤثر می افتد و به مسمومیت ایده ئولوژیکی مردم منجر می شود.

2
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک طبقه حاکمه و بنده معتقد و چاکر دولتخواه بسط و تعمیم می دهد و عملا طبقه حاکمه را تأیید و تقدیس می کند و توده را تحقیر و تخفیف و ضمنا مسموم می سازد.
·        کسی که خواجه را انقلابی بنامد یا خر است، یا لاشخور و یا خاین به خلق.
·        خر است، اگر معنی انقلابی بودن را نداند.
·        لاشخور است، اگر برایش حقیقت و دروغ یکسان باشد.
·        خاین به خلق است، اگر جای حقیقت و دروغ را عوض کند، یعنی دروغ را حقیقت و حقیقت را دروغ جا بزند.

بسته ‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

·        معنی تحت اللفظی:
·        امید درازی به خم گیسوی تو بسته ام.
·        خدا نکند که دست طلبم کوتاه گردد.

بسته ‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را به شکل دوئالیسم توانگر و درویش بسط و تعمیم می دهد.
·        خود را و عملا توده را گدا قلمداد می کند، گدائی که انتظار پشیز از توانگر دارد و این انتظار گدا واره درویش از توانگر را عشق جا می زند.
·        بدین طریق زیر قلم سعدی و خواجه، مبارزه طبقاتی میان طبقه حاکمه و توده به شکل رابطه ی عاشقانه یکجانبه تحریف می شود و توده عملا سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) می شود و تا حد موجود انگل پست و بی شخصیتی یعنی تا حد سائلی تنزل می یابد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر