۱۳۹۳ مهر ۲۹, سه‌شنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (30)


تحلیلی از شین میم شین

در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش

صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو می‌ کشد به دوش

·        معنی تحت اللفظی:
·        در دوره پادشاه خطابخش جرم پوش، حافظ صراحی کش شد و فقیه میخواره.
·        صوفی وقتی دید که محتسب سبو می برد به دوش، از گوشه صومعه بیرون آمد و پای خم نشست.

·        خواجه در این دو بیت، جامعه ی از سر تا پا وارونه را تصور و تصویر می کند:

1
 در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

·        شاید خود خواجه متوجه نباشد، ولی بی اعتنا به وقوف و عدم وقوف او، پادشاه به مثابه عالی ترین نماینده طبقه حاکمه در این مصراع عملا وارونه و خواه و ناخواه افشا و ضمنا نفی می شود:

2
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

·        پادشاه بدین طریق، خطابخش و جرم پوش می گردد.
·        این به معنی قرائت فاتحه ای بلند بر سلطنت و دولت است.
·        چون پادشاه در واقع، رئیس دولت است.
·        خواجه بدین طریق، دولت طبقاتی جامعه فئودالی را فونکسیون زدائی می کند.

3
·        پادشاهی که خطاها را ببخشد و جرم ها را پرده پوشی کند، به عبارت دقیقتر، دولتی که بر خطاها قلم عفو کشد و بر جرایم و جنایات سرپوش نهد، عملا خود را نفی می کند و وجود خود را زاید می سازد.
·        در این صورت در طرفة العینی جامعه فئودالی به جنگل بدل می شود و همزیستی اعضای آن مختل می گردد.

4
·        دولت مهمترین عنصر روبنای ایده ئولوژیکی جامعه است.
·        بدون دولت فئودالی، بدون سلطنت، از جامعه فقط زیربنای اقتصادی باقی می ماند، زیربنائی که بدون روبنای ایده ئولوژیکی حتی لحظه ای نمی تواند دوام آورد.
·        هموطنان خواجه در دوره پیروزی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی بر سلطنت محمد رضا شاه شاهد این خلأ بوده اند.
·        در خلأ دولت مردم حتی به چراغ قرمز در خیابان تره خرد نمی کنند، چه رسد به قوانین دولتی و موازین شرعی و اخلاقی و غیره.
·        جامعه بدون دولت به خانه بدون روبنا شباهت پیدا می کند که همه چیز می تواند باشد، به غیر از خانه.

5
·        حذف مکانیکی دولت نه گامی به جلو، بلکه سقوطی به قهقرا ست.
·        دولت را نمی توان یکشبه حذف کرد.
·        دولت، آنهم در جامعه بی طبقه، گام به گام با توسعه و تعالی مردم، گام به گام با خودمختاری خلق، گام به گام با خودگردانی توده ای، فونکسیون زدائی می شود و فونکسیون های ماهیتا دیگری را مثلا در زمینه مبارزه با آفات طبیعی (سیل، آتشفشان، توفان و غیره)  و دیگر فرم های خدمت به خلق به عهده می گیرد و به مثابه دولت، یعنی به مثابه ابزار سرکوب طبقاتی، عملا بی هوش می شود، می میرد، زوال می یابد.

6
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش

·        با حذف سلطنت و یا دولت، به حافظ نیز به مثابه ایده ئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال نیازی نمی ماند.
·        به همین دلیل، حرفه حمالی صراحی (شیشه های بزرگ شراب) کشی پیشه می کند.   

7
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو می‌ کشد به دوش

·        صوفی هم با پایان سلطنت و دولت، دلیلی بر تشکیل صومعه و طرح ریزی توطئه نمی بیند.
·        به همین دلیل به تبعیت از محتسب که بسان خواجه حرفه حمالی سبو پیشه کرده، ترک طریقت می کند و میخواره دائم الخمر می شود.

8
·        جامعه بدین طریق فرومی پاشد و اگر احیانا از اآن چیزی باقی بماند، شباهت غریبی به خرابات خواهد داشت:
·        محل تجمع مشتی لاابالی، مست و دیوانه خواهد بود.
·        حالا نظری به بقیه غزل می اندازیم تا ببینیم دیگر چه می شود:  

احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش

گفتا:
«نه گفتنی است سخن گر چه محرمی
در کش زبان و پرده نگه دار و می بنوش!»

ساقی بهار می ‌رسد و وجه می ‌نماند
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش

عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش

تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید، ای محب، خموش

ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش

چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر