۱۳۹۳ آبان ۲, جمعه

سیری در شعر «اسید» از کوروش کیانی قلعه سردی (1)


تحلیلی از ید الله سلطان پور   

خطاب به جناب روحانی
در پاسخ به فاجعه ی اسیدپاشی دراصفهان

اسيد

جای چرخاندن بیهوده ی این دسته کلید
قفل را پاک کن از ذهن قفس های پلید

اصفهان زخم مغول دیده و تاراج عرب
بارها خورده از این گونه تکان های شدید

نیچه هم مرده که پاسخ دهد انسان مدرن
وارد عصر توحش شده یا عصر جدید

مشکل از زشتی ابر است، نه زیبایی ماه
روی ما این همه بیهوده نپاشید اسید

ما که راضی به همین خواب عمیقیم، چرا
چرت مان را سرِ این فاجعه برهم زده اید؟

بس کنید، ای همه ی مذهب تان ضد خدا
پای ما فتنه گران را به خیابان نکشید

برکه، پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید

جگر قافیه ها سوخت بر احوال زنان
سنگ اگر جای شما بود، دلش می ترکید!

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

اسید

·        این اولین شعری است که ما از کوروش کیانی قلعه سردی می خوانیم و قصد تأمل بر روی آن را داریم.
·        در باره شاعر چیزی نمی دانیم و چیزی برای دانستن هم نیافته ایم.
·        بهتر هم همین است تا دچار قضاوت سوبژکتیو نگردیم و از برخورد عینی و رئالیستی به خود شعر منحرف نشویم.
·        ما این شعر شاعر را نخست تجزیه خواهیم کرد و بعد تحلیل.
·        درست به همان سان که بیولوگی و یا میکروبیولوگی مواد  مورد نظر خود را نخست تجزیه می کند و بعد ذره ذره زیر ذره بین میکروسکوب قرار می دهد.

اسید

·        این شعر زیبا و بی کمترین نقص و ضعف ساختاری و فرمال، در رابطه با اسید پاشی زنجیره ای به زنان در یکی از شهرهای مهم ایران ـ  اصفهان ـ سروده شده است.
·        ما از ایران بسیار دوریم و از چند و چون آن چیز زیادی نمی دانیم.
·        ولی در آئینه این شعر ایران را هم خواهیم دید.

خطاب به جناب روحانی
در پاسخ به فاجعه ی اسیدپاشی دراصفهان

·        این شعر احتمالا در رابطه و تحت تأثیر موضعگیری روحانی ـ جانشین احمدی نژاد و رئیس جمهور کلید و محبوب امپریالیسم و بویژه بریتانیای سابقا کبیر ـ سروده شده است.
·        ما متأسفانه روحانی را هم نمی شناسیم.
·        چون برای شناخت هر کس و هر چیز باید همان کاری را با آن کس و آن چیز انجام دهیم که بیولوگ و میکروبیولوگ با ماده مورد نظر خود انجام می دهند.
·        مثلا برای شناخت روحانی باید فرمایشات او را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

 جای چرخاندن بیهوده ی این دسته کلید
قفل را پاک کن از ذهن قفس های پلید

·        معنی تحت اللفظی:
·        به جای چرخاندن بیهوده دسته کلید، کلید ها را برای باز کردن قفل قفس های پلید از ذهن این و آن بکار ببر. 

1
جای چرخاندن بیهوده ی این دسته کلید
قفل را پاک کن از ذهن قفس های پلید

·        شاعر در این بیت، دیالک تیک وسیله و فونکسیون را به شکل دیالک تیک کلید و قفلگشایی بسط و تعمیم می دهد و به روحانی که با کلید به میدان آمده است، توصیه می کند که از کلیدش برای باز کردن قفل قفس ذهن سوبژکت های معینی بهره برگیرد.
·        خود این تصور و تصویر شاعر که بر تفکر دیالک تیکی مبتنی است، ستایش انگیز است.
·        اکثریت قریب به اتفاقا «شعرای» ایرانی که ما در فیس آباد شناخته ایم، از کمترین توان تفکر حتی بی بهره اند و هنری جز جفنگ سرائی ندارند.

2
جای چرخاندن بیهوده ی این دسته کلید
قفل را پاک کن از ذهن قفس های پلید

·        اولین ایراد بینشی شاعر در این بیت، این است که او فونکسیون کلید را بدرستی می داند، ولی از فونکسیون روحانی بی خبر است.

·        روحانی اما چیست و کیست؟ 

3
·        روحانی رئیس دولت است و دولت دستگاه سرکوب طبقات اجتماعی محکوم در دست طبقه حاکمه است.
·        این بدان معنی است که دولت و نتیجتا رئیس آن و ارگان های دولتی به مثابه اجزای متشکله دستگاه موسوم به دولت، درست بسان دسته کلید، فونکسیونی دارند.
·        اگر همان دیالک تیک شاعر را، یعنی دیالک تیک وسیله و فونکسیون را در این مورد بسط و تعمیم دهیم به دیالک تیک دولت و سرکوب طبقات اجتماعی محکوم می رسیم.

4
·        از دولت و رئیس آن انتظار روشنگری (گشودن قفل های عتیق از قفس اذهان زنگ زده) و حراست از حقیقت عینی و خرد رهائی بخش داشتن، به همان اندازه بخردانه و سنجیده است که از دسته کلید انتظار دوخت و دوز داشتن عاقلانه و منطقی است.

·        چرا و به چه دلیل؟

5
·        به این دلیل دیالک تیکی که هر وسیله ای ساختار خاص خود را دارد و بر طبق ساختار خود، فونکسیون خاص خود را جامه عمل می پوشاند و می تواند بپوشاند.
·        ساختار چرخ خیاطی برای دوخت و دوز مناسب است و ساختار دولت و اجامر و اوباش دولتی در تحلیل نهائی با سرکوب طبقات اجتماعی محکوم و تحت ستم مناسب است.

·        سرکوب اما چیست که فونکسیون دولت و ارگان های (نهادهای) دولتی است؟  

6
·        سرکوب مثل هر چیز دیگر هر جامعه ای، دیالک تیکی از مادی و روحی است.
·        اگر در مقوله فلسفی مادی بهره کشی مستقیم و غیر مستقیم و در فرم های مختلف از توده های مولد و زحمتکش، مثلا حراج بی شرمانه و بی خردانه دار و ندار زمینی و زیر زمینی و جسمی و روحی و روانی آنها تجرید شوند، در مقوله فلسفی  روحی مسموم کردن ایده ئولوژیکی توده های مولد و زحمتکش بطرق متفاوت و بظاهر چه بسا متضاد تجرید می یابد.

7
جای چرخاندن بیهوده ی این دسته کلید
قفل را پاک کن از ذهن قفس های پلید

·        قفس های پلید ذهن از آسمان نازل نشده اند که شیادی با شیخکلیدی پیدا شود و بگشاید.
·        قفس های پلید و پاک ذهن زمینی اند.
·        دست ساخت بنی بشرند.
·        اجتماعی اند و مهر طبقاتی بر پیشانی خویش دارند.
·        آنچه برای شاعر قفس پلیدی جلوه گر می شود، برای طبقه حاکمه ضریح معجزه و اعجاز است.

8
·        دین و مذهب فرمی از روح و یا شعور اجتماعی است.
·        دین و مذهب روح و شعور اجتماعی وارونه و پا در هوا ست.
·        ریشه معرفتی خاوران سازی، اسیدپاشی، سینما سوزانی، جنایت و جنگ و آدمکشی نیز در همین وارونگی شعور اجتماعی است که خود انعکاس وارونگی وجود اجتماعی است.
·        دین و مذهب و خرافه از همه رنگ حاوی و حامل و حامی خریت و خردستیزی اند.
·        دین و مذهب و خرافه ایده ئولوژی طبقه حاکمه را تشکیل می دهند و با این ایده ئولوژی، روح توده «بی همه چیز» مولد همه چیز به زنجیر کشیده می شود، روح توده ای که بلحاظ مادی گرده در یوغ طبقه حاکمه دارد:
·        دیالک تیک بردگی مادی و روحی، فکری و فرهنگی همین است.

9
·        دولت طبقه حاکمه توده سلب مالکیت بر وسایل تولید خویش گشته را (سلب دار و ندار مادی خویش گشته را)  در سنت عزرائیل (ملک الموت) قبض روح می کند و روح خود را (ایده ئولوژی خود را)  در کلبد بی روح توده می دمد.
·        بی وقفه می دمد.
·        آن سان که توده، روح دشمن طبقاتی خود را به مثابه روح طبقاتی خاص خود تصور می کند.
·        این مرحله تکمیلی بردگی توده است:
·        این بردگی مادی و روحی و روانی توده است.
·        این اما ضمنا پیروزی همه جانبه طبقه حاکمه بر طبقات اجتماعی محکوم است.
·        این به زبان ایده ئولوگ های امپریالیسم، تسخیر قلب و مغز (هارت و مایند)  است.
·        اکنون طبقه حاکمه می تواند با خیال راحت در بهشت برین زمینی خود عیش و نوش کند و فرزندان توده ی برده ی مضاعف و «بی همه چیز مادی و روحی خاص خویش»  به مثابه عمله شیطان به قتل های زنجیره ای، اسیدپاشی های زنجیره ای، سینما و کتاب و هنر و فلسفه و خرد و هومانیسم سوزانی زنجیره ای کمر بندند و جامعه را به جهنمی برای اعضای آن مبدل سازند. 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر