۱۳۹۳ مهر ۲۴, پنجشنبه

سیری در شعری از نیاز یعقوبشاهی (13)


با بودا
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین میم شین

و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        آنچه شاعر ـ و نه فقط شاعر ـ فراموش می کند و هرگز نباید فراموش شود، این حقیقت امر است که آگاهی در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت تشکیل می شود.
·        آگاهی نتیجه کلنجار سوبژکت شناخت با اوبژکت شناخت است.
·        به عبارت دیگر، نتیجه انعکاس عین در ذهن است.

1
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        به عنوان مثال، اگر دهقانی بخواهد از چند و چون درختی سر در بیاورد، باید روی آن کار کند.
·        یعنی درخت را هر چه عمیقتر در آئینه ذهن خود منعکس کند.
·        به همین دلیل تبر به دست می گیرد و ضربه ای بر تنه آن فرود می آورد.
·        دهقان به مثابه سوبژکت در روند این کلنجار با درخت به مثابه اوبژکت و یا عین، آن را بهتر می شناسد.
·        مثلا به پوکی و سفتی و نرمی و بیماری و سلامت تنه پی می برد.

2
 و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        این که هنوز چیزی نیست.
·        دهقان در روند کلنجار با اوبژکت شناخت (درخت) تبر خود را هم بهتر می شناسد.
·        اندازه مناسب و مطلوب دسته تبر خود را کشف می کند.
·        به کندی و تیزی تیغه تبر خود پی می برد.
·        نحوه کار با تبر را تصحیح، تکمیل و تدقیق می کند.
·        ببرکت همین کار (کلنجار سوبژکت انسانی با اوبژکت شناخت و یا با موضوع کار) است که وسایل تولید توسعه و تکامل می یابند، بهتر و موثرتر می گردند.

·        خیش چوبی و گاو و گاو آهن نیاکان تراکتور بوده اند.
·        تراکتور یکشبه تشکیل نشده است.
·        تراکتور سیر و سرگذشتی بالنده داشته است.

3
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        این هم هنوز تمامت دستاوردهای کلنجار سوبژکت (دهقان) با اوبژکت (تنه درخت) نیست.
·        دهقان در روند کلنجار با تنه، خود را هم می شناسد.
·        یعنی به لیاقت عملی و نظری (معرفتی، فکری) خود پی می برد.
·        به خود آگاهی دست می یابد.
·        کار فقط صرف صرف انرژی به نیت تغییر موضوع کار نیست.
·        کار منبع و سرچشمه شناخت است.
·        شناختی که دیالک تیکی از آگاهی و خود آگاهی است.
·        دهقان در روند کلنجار با تنه درخت، تصورات پیشین خود از تنه و تبر و نحوه کار با تبر را به محک سنجش می زند.
·        در آئینه کار، خود را باز می شناسد و چه بسا غرق در دریای لذت می گردد.
·        لذتی اصیل.
·        برای دهقان کشف صحت تصورات پیشین، دلیل مطمئنی بر توان شناخت بشری است.
·        دلیل مطمئنی بر تفاوت بشر با بهایم است.
·        آنگاه برتراند راسل هم بیاید، نخواهد توانست به دهقان بقبولاند که انسان قادر به شناخت واقعیت عینی نیست.

4
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        بنابرین می توان شناخت را دیالک تیکی از آگاهی و خود آگاهی محسوب داشت.
·        این بدان معنی است که آگاهی به اوبژکت شناخت فقط محدود به آن نمی شود، بلکه به سوبژکت شناخت هم مربوط می شود:
·        به عبارت دیگر شناخت غیر (چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی و اجتماعی و فکری و هنری و غیره) با خودشناسی همراه است.

·        اما اگر چنین است، اگر شناخت دیالک تیک آگاهی و خود آگاهی است، چگونه می توان میوه آن را مرگ تلقی کرد و نه زندگی؟

·        چگونه می توان شناخت را سرچشمه ی شکست تلقی کرد و نه یار و یاور پیروزی؟

5
 و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        شاملو و شرکاء در بهترین حالت عوامفریب اند و یا حتی خودفریب و عوامفریب همزمان اند.
·        پسربچه 18 ساله نه در اوج آگاهی و خود آگاهی، بلکه در پله آغازین شناخت خویش و محیط خویش است.
·        شیرآهنکوهمرد نامیدن نوجوانی نوعی عوامفریبی است.
·        فرق هم نمی کند که شفیعی از فرم فرمولبندی شاملو غش کند و از خود بی خود شود و یا نشود.

·         واژه ها وقتی ارزش دارند که انعکاس درست پدیده ها باشند.
·        فرم زیبای واژه تعیین کننده نیست و فقط به درد فرمالیست ها می خورد که از فرط خریت در فرم ها درجا می زنند و به ماهیات، اعتنائی مبذول نمی دارند.
·        اگر کسی فرصت داشته باشد و سخنان همین شیرآهنکوهمردان شیرخواره را در دادگاه های کودکستانی شاه و شیخ مورد تأمل قرار دهد، به کنه فاجعه پی می برد.
·        هنر نوجوان خیلی خیلی عاشق، به قول خودش، بازکردن سریع در ماشین این و آن و دزدیدن آن بوده است و یا کشتن پاسبانی و به هم زدن معرکه تهوع آوری.

·        کشور عه هورا دیری است که در حسرت آگاهی و خود آگاهی اعضای خود خمیازه می کشد.

6
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        مرگ اعضای جامعه و جهان از هر منظر هم که بنگریم، یعنی چه از منظر طبقه حاکمه بنگریم و چه از منظر توده، نه ثمره آگاهی، بلکه ثمره خریت بوده است و کماکان هست.
·        هنر نه شکست و نه مرگ، بلکه ظفر و زندگی است و ثمره شناخت ـ چه آگاهی و چه همشیره اش، خود آگاهی ـ ظفر و زندگی است.
·        آنچه در جامعه و جهان کیمیا و کمیاب است، نه آگاهی و خود آگاهی، بلکه خریت و نادانی است.
·        اگرچه همه شرایط لازم برای تشکیل و توسعه آگاهی و خود آگاهی، فراهم آمده است.
·        نادانی و خریت و نتیجتا مرگ سرنوشت ما نیست.

·        در دامن همین سرمایه داری منفور که لب گور تاریخی خویش ایستاده و دستخوش بحران ساختاری علاج ناپذیر است، نیروهائی پرورش یافته اند که قادر به تبدیل زمین به بهشت برین اند.

7
 و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        آنچه جامعه و جهان ما را به دوزخی تهوع انگیز بدل کرده است، غیاب شناخت است که دیالک تیک آگاهی و خود آگاهی است.
·        طبقه حاکمه خریت بشریت را به آماج استراتژیکی خویش بدل کرده است.
·        کسب و کار طبقه حاکمه ـ چه در سطوح ملی و چه در مقیاس جهانی ـ چیزی جز خردستیزی و ترویج و تبلیغ پیگیر خرافه و خریت نیست.

·        به همین دلیل ورنر سپمن ـ فیلسوف معاصر توده ها ـ می گوید:
·        برای روشنگری آلترناتیوی (بدیلی)  وجود ندارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر