۱۳۹۳ آبان ۸, پنجشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (199)


پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس   
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین

بخش هفتم
هنری برگسون

هنری برگسون (1859 ـ 1941)
برنده جایزه نوبل ادبیات (1927)
از فلسفه بورژوائی واپسین
همراه با نیچه و دیلتی از نمایندگان مهم فلسفه حیات

·        هنری برگسون که نقل قولی از او ذکر شد، متنفذترین نماینده این جریان اصلی فلسفه بورژوائی واپسین بوده است.

1
·        در فلسفه شوپنهاور و نیچه معلوم شد که اراده به مثابه آخرین واقعیت متافیزیکی باید به سمتگیری در جهت پدیده های بیولوژیکی حیات روی آورد.
·        (بیولوژی یعنی زیست شناسی)

·        مشخصه آخرین سیستم های بزرگ فلسفه بورژوائی واپسین   به نمایندگی یاسپرس، هایدگر و ژان پل سارتر تقدم قایل شدن به فلسفه حیات بوده است.
·        همه آنها به نحوی از انحاء وابسته به هنری برگسون بوده اند.

2
·        برگسون را می توان طراح برنامه فلسفه حیات تلقی کرد.

·        (مراجعه کنید به  مایر، «جهان و اثر برگسون در ادبیات دوره گذار»، 1949، ص 98)
·        مراجعه کنید به فلسفه حیات در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
·        برگسون بدون کمترین رو در بایستی در ترمینولوژی (اصطلاح شناسی) کلاسیک مطلق سخن می گوید.
·        او اما معنی واژه متافیزیک را جا به جا می کند.
·        او دیگر از کلیت جهان بطور کلی سخن نمی گوید.
·        بلکه از «من» سخن می گوید:
·        «اگر وسیله ای برای درک مطلق واقعیت به جای شناخت نسبی آن باشد، اگر وسیله ای برای گذاشتن خود به جای واقعیت، به عوض گذاشتن نقطه نظرها در مقابل آن باشد، اگر وسیله ای برای داشتن الهامی از واقعیت به جای اقدام به تحلیل آن باشد و بالاخره، اگر وسیله ای برای درک واقعیت در ورای بیان، در ورای هر ترجمه و یا تبیین سمبولیک باشد، آن خود متافیزیک خواهد بود.
·        بنابرین، متافیزیک علمی است که به سمبل ها و نشانه ها نیازی ندارد.»
·        (برگسون، «تفکر و تحول خلاق»، ص 184)     

4
·        واقعیتی که من خود را به جای آن می گذارم، همیشه حاوی خود در درون خود است.
·        چنین واقعیتی را من بسته به نوع دانش تجربی ام، بکمک الهام در بنیان اصلی اش درک می کنم ونه بکمک قیاس.
·        اتکاء بر الهام به سلطنت «من» به مثابه هستی متافیزیکی بنیادی منجر می شود.

5
·        برگسون می نویسد:
·        «دستکم یک واقعیت وجود دارد که ما همگی آن را از درون، بکمک الهام و نه بکمک تحلیل صرف درک می کنیم و آن عبارت است از شخص شخیص خود ما در سیرش در زمان.
·        «من» ما ست که تداوم می یابد.
·        ما نمی توانیم چیز دیگری را به کمک هوش از روان خویش بگذرانیم.
·        ولی خویشتن خویش را بی شک و تردید از روان خویش می گذرانیم.»
·        (همانجا)  

6
·        تصاویر و  مفاهیم هیچکدام نمی توانند این «من» جاری در زمان را نمودار سازند.
·        تنها در خود روانگذشت است که ما می توانیم به واقعیت آن پی ببریم.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر