۱۳۹۳ آبان ۱, پنجشنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (28)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد

تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

3
مضمون (محتوای) شعر «شبتاب» 
ادامه

حکم چهارم
صاحب چشمان سوزان هویتی ندارد
و خانه در تاریکی غوطه می خورد:
رسوب کامل اشخاص و اشیاء در متن منظره و طبیعت!

·        بر خلاف تصور سیاوش، صاحب چشم سوزان و نه چشمان سوزان، فاقد هویت نیست:

به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

·        صاحب چشم سوزان، چراغ نیما ست که در پنجره قرار دارد و در تاریکمنزل با نیما بطرز امیدانگیزی سوسو می زند:

و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.

·        صاحب چشم سوزان چراغ است و حاوی هویت است.

1

·        چراغ می تواند حزب طبقه باشد و در مسیر توسعه خویش به خورشیدی تابان بدل شود.
·        اتفاقا احسان طبری شعری با این محتوا دارد:

ایران خورشیدی تابان دارد.

·        منظور احسان طبری نیز از مفهوم «خورشید تابان»، حزب توده بوده است که اجامر و اوباش فئودالی ـ فوندامنتالیستی در نهایت بی شرمی و بی شعوری تار و مارش کردند.

2
·        خانه هم بر خلاف تصور سیاوش نه در ظلمت، بلکه در دیالک تیکی از ظلمت و نور غوطه ور است.
·        همیشه هم چنین است.
·        شب همیشه با شبتاب و ستاره و ماه و چراغ همبستر است.
·        شب همیشه ضد دیالک تیکی خود را در بطن خود دارد.

3
·        مفهوم واپسین سیاوش، «رسوب کامل اشخاص و اشیاء در متن منظره و طبیعت!» بلحاظ فرم خیلی زیبا ست.
·        شاید بتوان گفت که ما در اینجا با دیالک تیک طبیعت سر و کار داریم، با دیالک تیک طبیعت جاندار  و طبیعت بی جان و یا با دیالک تیک جزء و کل.

 سیاوش

ولی برای رسیدن به قلب تپنده شعر، ناگزیر می باید به کالبدشکافی مسئولانه ای دست ببریم، 
بی آنکه اندامی را مجروح کرده باشیم.

·        این حکم (جمله) سیاوش سرشار از  مفاهیم غنی و تئوری است
·         مفاهیم مهم سیاوش در این حکم به شرح زیرند:
·        «اندام»، «کالبد»، «کالبد شکافی»، «قلب»، مفهوم «مسئولانه»، مفهوم «کالبدشکافی بی خونریزی» 

1
 کالبد و اندام

·        سیاوش شعر را به مثابه کالبدی در نظر می گیرد، کالبدی متشکل از اندام ها.
·        منظور سیاوش از اندام به احتمال قوی، اعضا ست.

کالبد

کالب به قالب هر چیز اطلاق می شود.
بویژه به  قالب خشت زنی  

 از تن چو رود روان پاک من و تو
خشتی دو نهند بر مغاک (گودال)  من و تو

آنگاه برای خشت، گور دگران
در کالبی کشند خاک من و تو
( خیام )

مرده ای را که حال بد باشد
میل جان سوی کالبد باشد
( نظامی )

    پیکر، شبح
نا گه آمد پدید شخصی چند
کالبد ها ی سهمناک و بلند
 نظامی

مشیمه، رحم
بمان تا جدا گردد از کالبد
( سیاوش از رحم فرنگیس )
به پیش تو آرم بدو ساز بد
فردوسی

2
ولی برای رسیدن به قلب تپنده شعر، ناگزیر می باید به کالبدشکافی مسئولانه ای دست ببریم، 
بی آنکه اندامی را مجروح کرده باشیم.

·        سیاوش کالبد را با احتیاط تمام می شکافد و می کوشد که اندامی مجروح نشود.
·        سیاوش بدین طریق احتمالا دیالک تیک سه عضوی عنصر ـ ساختار ـ سیستم را به شکل دیالک تیک اندام ـ ساختار ـ کالبد  بسط و تعمیم می دهد.
·        احتیاط سیاوش این است که ساختار ارگانیکی سیستم مختل نشود.
·        رگی پاره نشود تا سلول های عضوی (به قول سیاوش، اندامی) بی خونی نکشند و از تشنگی و گرسنگی نمیرند.     

3
قلب

·        قلب شعر هم بدین طریق به مثابه اندامی، عضوی، ارگانی تصور و تصویر می شود.
·        اما به مثابه عضوالاعضا، ارگان ارگانها.
·        چون تغذیه ارگان های دیگر به عهده آن است.
·        بهتر است که در روند تحلیل سیاوش به این  مفاهیم او دقیقتر پی ببریم.

·        سیاوش در هر صورت برای رسیدن به قلب شعر کالبدشکافی بی خونریزی را و ضمنا مسئولانه را توصیه می کند.

4
مفهوم «کالبدشکافی» 

·        منظور سیاوش از مفهوم «کالبدشکافی» روند گذار از خطه نمود به خطه بود باید باشد:
·        روند و روال گذار از فرم و نمود شعر به محتوا و ماهیت آن باید باشد.
·        منظور سیاوش به احتمال قوی بررسی یکایک ارگان های داخلی ارگانیسم شعر، یعنی مفاهیم و تصاویر و غیره شعر است.
·        باید ببینیم.
5
مفهوم «مسئولانه» 

·        شاید منظور سیاوش از مفهوم «کالبد شکافی مسئولانه شعر»، همان منظور هگل باشد:
·        کلنجار وسواس آمیز با  مفاهیم باشد.
·        حلاجی عرقریز مفاهیم متشکله شعر باشد.

6
مفهوم «کالبدشکافی بی خونریزی» 

·        کالبد شکافی بی خونریزی عملا غیر ممکن است.
·        هر تجزیه ای دامی بر سر راه شناخت است.
·        هر تجزیه ای پرده ای بر کل می کشد و شناسنده را در غرقاب اجزاء غرق می کند.
·        انگلس از این بابت هشدار می دهد.
·        گرفتاری در دام امپیریسم (تجربه گرائی)  از همین رو ست.
·        واله تک تک شاخه ها گشتن و درخت را و حتی باغ و بوستان و جنگل از یاد بردن!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر