۱۳۹۳ مهر ۲۳, چهارشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (186)


فصل ششم
متافیزیک
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین
بخش دوم
 متافیزیک فلسفه کلاسیک بورژوائی  
ادامه 
  
47
·        بدین طریق، سوبژکت دانش به اوبژکتیویته منتقل می شود و فی نفسه به مثابه درک فکری واقعیت موجود و یا به عبارت دیگر به مثابه انعکاس واقعیت موجود در می آید و می تواند حق آن را داشته باشد که خود را در توسعه تعینات فکری ساختارهای طبیعت (به مثابه «ایده موجود») ولی اینجا در اپریوریته فکری بازیابد.  

48
·        اثر هگل تحت عنوان «علم منطق» با متافیزیک عقلی (راسیونال) انطباق می یابد:
·        «این متافیزیک بر آن است که تفکر و تعینات فکری نه چیزهائی بیگانه با اشیاء، بلکه ماهیت آنها هستند و یا اشیاء و تفکر بطور درخود (فی نفسه)  و برای خود، بر هم انطباق دارند، یعنی تفکر در تعینات ذاتی اش و طبیعت حقیقی اشیاء حاوی محتوای واحد و یکسانی اند.»
·        (هگل، «علم منطق»، همانجا، جلد 5، ص 38)     

49
·        هگل البته روشن می سازد که بازسازی متافیزیک (در مقابل محدودیت فلسفه ترانسندنتال (ماورای تجربی)  کانت) در عین حال، به نفی آن در دیالک تیک منتهی می شود.
·        زیرا، نقص متافیزیک پیشین بوده که «موضوعات عقلی را در تعینات انتزاعی محدود (پایان مند) درک می کرده و هویت (یکسانی) انتزاعی را به مثابه اصل تلقی می کرده است.»
·        (هگل، «دایرة المعارف علوم فلسفی»، جلد 8، ص 106، پاراگراف 36)   

50
·        «متافیزیک حقیقی، یعنی متافیزیک گمانورز، اما بر عکس آن، حاوی تعین یکجانبه این چنینی نیست و در تنگنا نمی ماند، بلکه به مثابه کلیت، حاوی این تعین های بهم پیوسته (وحدت یافته) است و برای آن دگماتیسم در مجزاسازی آنها به مثابه چیزی روشن و واضح است.»    
·        (همانجا، ص 99، پاراگراف 32)   

51
·        کلیت که موضوع متافیزیک است، اما نه در ادراکات درک می شود و نه در تجریدات فهم تحلیلی.
·        کلیت برای تفکر ناظر، همیشه فقط به مثابه اندیشه نمودار می گردد.
·        از این رو، متافیزیک برای هگل فقط به مثابه متافیزیک ایدئالیستی، یعنی به مثابه ایدئالیسم مطلق می تواند دیالک تیکی باشد.
·        در تعیین رابطه ایده مطلق با پراتیک اجتماعی، اصل عرفانیت زدائی از ایدئالیسم، وارونه سازی آن و واقعیت  بخشیدن به فلسفه در خارج از افق فرد بورژوائی قرار دارد، بر وضوح کارتزیانیستی شعور افراد منفرد مبتنی است و در بهترین حالت می تواند به کلیت دانش بیندیشد.
·        بدین طریق، تشکیل مدل جهانی برای هگل به بازسازی روند  دانش تشکیل یابنده و به بازسازی درک دانش تشکیل یابنده بدل می شود.
·        این بازسازی در آثار هگل تحت عناوین «فنومنولوژی روح» و «علم منطق» صورت می گیرد.
·        و پیوند درونی آنها را نمی توان به اندازه کافی خاطرنشان شد.
·        تبیین فشرده سیستم «دایرة المعارف علوم فلسفی» هگل از همین جا صورت می گیرد که در چارچوب وارونه سازی روش توسعه دایرة المعارف روح عینی و روح ذهنی مقام درجه دوم دارد.
·        در حالیکه در کارتزیانیسم، بازسازی می بایستی از آنها آغاز شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر