۱۳۹۳ آبان ۲, جمعه

سیری در شعر «اسید» از کوروش کیانی قلعه سردی (2)


تحلیلی از ید الله سلطان پور   

اصفهان زخم مغول دیده و تاراج عرب
بارها خورده از این گونه تکان های شدید

·        معنی تحت اللفظی:
·        اصفهان حملات مغول و اعراب را تجربه کرده و بکرات از این تکان های شدید خورده است.

1
اصفهان زخم مغول دیده و تاراج عرب
بارها خورده از این گونه تکان های شدید

·        این بیت شعر ضمن اینکه از حافظه تاریخی ستایش انگیز شاعر خبر می دهد، از عاطفه و احساس و هومانیسم و همبستگی با ستمدیده ها سرشار است.
·        این بیت شعر، فوق العاده زیبا و تکاندهنده است.
·        این بیت شعر، در نهایت سادگی، روح و روان خواننده را تحت تأثیر تحول بخش شدیدی قرار می دهد و زیر و رو می کند.
·        اعجاز آثار هنری را در این جور جاها می توان دید.

2
اصفهان زخم مغول دیده و تاراج عرب
بارها خورده از این گونه تکان های شدید

·        شاعر ـ بی اعتنا به اینکه خود می داند و یا نمی داند، می خواهد و یا نمی خواهد ـ میان اجامر و اوباش فوندامنتالیسم و اقوام وحشی خونریز مغول و اسلام شباهت ماهوی کشف و ابلاغ می کند.
·        این شباهت ماهوی میان فوندامنتالیسم و قوای نظامات اجتماعی برده داری و فئودالیسم وجود دارد و هم میان امپریالیسم و فوندامنتالیسم و قوای نظامات برده داری و فئودالیسم.

3
·        در تحلیل های فلسفی که راجع به طبقه حاکمه اخیرا تحریر یافته اند و ما بخشی از آنها را ترجمه و منتشر کرده ایم، فئودالیزه سازی مناسبات اجتماعی در مقیاس تمام ارضی   بوسیله طبقه حاکمه تصریح می شود.
·        شباهت ها چه بسا از ماهیت ها خبر می دهند.
·        مغول و اسلام بلحاظ عملکرد شباهت شگفت انگیزی به فوندامنتالیسم و امپریالیسم و صهیونیسم (که آمیزه ای از فوندامنتالیسم و امپریالیسم است) داشته اند:
·        آنها هم در ملأ عام گردن می زدند و ضمنا ایده ئولوژی عقب مانده خود را دیکته می کردند.
·        امپریالیسم و صهیونیسم و فوندامنتالیسم هم درست به همان سان، ضمن گردن زدن در ملأ عام، ادای حاتم طائی و بابا نوئل در می آورد:
·        صدور آزادی، خودمختاری ملی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و خیلی چیزهای خیلی خیلی مهمتر دیگر.

4
اصفهان زخم مغول دیده و تاراج عرب
بارها خورده از این گونه تکان های شدید

·        ایراد اسلوبی (متدیکی) شاعر (به هر دلیلی) این است که در خطه خاص و منفرد حرکت می کند و خواننده شعرش به همراه می برد.
·        مثلا در خطه شهری حرکت می کند و نه پهنه ی کشوری،  منطقه ای و یا جهانی.
·        روحانی را مورد خطاب قرار می دهد و نه طبقه حاکمه ای را که روحانی و دار و دسته اش نمایندگان ارگانیک آنند.     
·        اسیدپاشی زنجیره ای را به نقد می کشد و نه قتل های زنجیره ای را.

5
·        شاعر این شعر، به همین دلیل بسان ساده لوحان در سطح پدیده ها پرسه می زند و ره به اعماق نمی برد.
·        به کشف ماهیت ها نایل نمی آید و حقیقت عینی پنهان از نظر ساده لوحان را کشف و ابلاغ نمی کند.
·        برای اینکه حقیقت نه خطه خاص و منفرد، بلکه در عالم عام آشیان دارد.

6
·        اسیدپاشی یکی از فرم های تخریب جسمی، روحی و روانی پرولتاریای مضاعف (زنان) است.
·        فقط یکی از فرم های تخریب زنان است.
·        تخریب پرولتاریای مضاعف فرم های چه بسا وحشت انگیزتری دارد.
·        رسول پرولتاریا ـ فریدریش انگلس ـ در اثری تحت عنوان «کار مزدوری» (کار مبتنی بر پرداخت دستمزد)، وضع پرولتاریا را بلحاظ تخریب روحی و روانی حتی بدتر و ریشه ای تر از وضع برده ها می داند.

7
·        طبقه حاکمه روح و روان پرولتاریا را (و بویژه پرولتاریای مضاعف را)  هم مورد بهره کشی قرار می دهد و هم از ریشه و بطرز بی برگشتی تخریب می کند.
·        اگر شاعر رادیکال می اندیشید، دست به ریشه می برد و نه مشتی ابله کوته اندیش را، بلکه کلیت طبقه حاکمه را به بازخواست می کشید و مشتش را وا می کرد.
·        تنها و تنها در آن صورت می توان راه خروج از بن بست را کشف کرد و نشان داد.

8
·        در غیر این صورت باید بسان ساده لوحان تهی مغز شکمسیر فیس آباد و غیره امروز اسیدپاشی را موضوع انتقاد دست و پا شکسته و سطحی قرار داد و فردا افغان کشی را، پس فردا تجاوز کلکتیو به زنان را، پسین فردا سر به نیست کردن کودکان مردم را، سلاخی بی رحمانه آنها را و فروش دل و قلوه آنها را و یا استثمار جسمی، جنسی، روحی و روانی آنها را.

9

·        به همین دلیل است که شاعر اسیدپاشی به چهار زن را به نقد می کشد ولی سلاخی سرداران نظامی و فکری و فرهنگی توده را و تجاوز بی شرمانه به صدها دختر محکوم به اعدام را فراموش می کند.
·        فرق شعرای پرولتاریا با شعرای طبقات اجتماعی دیگر همین جا ست.

جهان تیره شد، رنگ پروا (بیم و ترس)  گرفت
به دل تخمه ی نیستی پا گرفت

به رخسار گل، خون چو شبنم نشست
چه گل ها که بر شاخه ی تر شکست

بدی آمد و نیکی از یاد برد
درخت گل سرخ را باد برد

هیاهوی مردانه کاهش گرفت
سراپرده ی عشق آتش گرفت

گر آوا در این شهر آرام بود
سرود شهیدان ناکام بود

سمند بسی گرد از راه ماند
بسی بیژن مهر در چاه ماند

بسی خون به طشت طلا رنگ خورد
بسی شیشه ی عمر بر سنگ خورد

سیاووش ها کشت افراسیاب
و لیکن تکانی نخورد آب از آب
(سیاوش کسرائی)
   
·        درست به دلیل تکان نخوردن آب از آب به هنگامه قتل های زنجیره ای مستور و علنی، زمینه برای تجاوز زنجیره ای به دختران مردم، اسیدپاشی زنجیره ای بر زنان جامعه و خرید و قاچاق و فروش زنجیره ای کودکان جامعه صورت می گیرد.
·        فراموش کردن جنایات در تحلیل نهائی خود به معنی تأیید جنایات و تمکین به تکرار جنایات در فرم های مختلف است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر