۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (189)

اثری از مجید افسر
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین

بخش سوم
زوال  متافیزیک فلسفه کلاسیک بورژوائی   

·        مرور مرحله کلاسیک متافیزیک بورژوائی از دکارت تا هگل، برای تخمین کلنجار گمانورزانه با مفهوم و چند و چون جهان بینانه در طول قرن 19 لازم بود.
·        شاخص فلسفه های جهان بینانه بورژوازی در دوره پسا انقلابی تحکیم حاکمیت طبقاتی آن و گشودن جبهه سرسختانه ای بر ضد قدرت تقویت یابنده پرولتاریا، عبارت بود از عدول از قوانین اساسی فلسفه خرد و گذار به طرح های جهانی ایراسیونالیستی (خردستیز)   

1
 انقلاب ژوئیه 1830 در پاریس
که به شکست قطعی بوربون ها و به روی کار آمدن مجدد بورژوازی انجامید.
کارل دهم، پادشاه فرانسه قصد انحلال پارلمان و احیای حاکمیت اشراف فئودالی را داشت. 
(رستاوراسیون)
انقلاب توده های صنعتگر، کارگر و دانش آموز در پاریس به استعفا و فرار شاه به انگلستان انجامید.

·        تصادفی را که بلافاصله پس از انقلاب ژوئیه سال 1830 و پس از مرگ عنقریب هگل (1831)  و گوته (1832)، فاتحه ای بر رستاوراسیون رژیم آنشی خواند و و «پادشاه بورژوا» را در فرانسه بر تخت سلطنت نشاند، می توان سمبل شروع دوره جدیدی در ایده ئولوژی بورژوائی محسوب داشت:
·        از این به بعد، بورژوازی ایده ئولوژی ئی لازم داشته که بر تضادهای جامعه بورژوائی سرپوش نهد و بی رحمی ضد انسانی آن را مورد حمایت قرار دهد.
·        از جهانمنکریت شوپنهاور تا قدرت طلبی (اراده به قدرت) نیچه، نوع نوینی از متافیزیک تشکیل می شود که اصول خرد و پیشرفت را به گور می سپارد.

2

·        به قول مانفرد بور، فلسفه کلاسیک بورژوائی با مفهوم خرد است که می افتد و برمی خیزد.
·        برای فلسفه کلاسیک بورژوائی، خرد و فلسفه معنای واحدی دارند.
·        (مانفرد بور، «خرد، انسان، تاریخ»، ص 58)

3
·        روی آوردن مجدد به ایراسیونال ها (چیزهای ضد عقلی)  که در دوره رومانتیک تدارک دیده شده بود (البته با خطوطی از انتقاد ارتجاعی از سرمایه داری، انتقادی که با حسرت به ماضی فئودالی همراه بود)، شاخص موضع تاریخی تغییر یافته ی طبقه بورژوازی است.  

4
 گئورگ لوکاچ (1885 ـ 1971)
فیلسوف، منتقد ادبی مجارستانی
آثار او:
تاریخ و شعور طبقاتی
روح و فرم
تئوری رمان
اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم
تخریب خرد
اونتولوژی و مارکس
استه تیک

·        موضعگیری نسبت به خرد ـ چه طرفداری از خرد و چه مخالفت با خرد ـ تعیین کننده ی ماهیت فلسفه به مثابه فلسفه و تعیین کننده نقش آن در توسعه جامعه است.

·         برای اینکه به قول گئورگ لوکاچ، خرد فی نفسه، نمی تواند چیزی شناور بر فراز توسعه جامعه باشد.
·        خرد نمی تواند بی طرف و خنثی باشد.
·        خرد همیشه خردمندی و یا خردبیگانگی وضعیت اجتماعی مشخص را و سیر توسعه اجتماعی مشخص را منعکس می کند، تببین می دارد، پیش می راند و یا بازمی دارد.
·        (گئورگ لوکاچ، «تخریب خرد»، ص 6، 1954)

5
·        درست پس از سال 1830 بود که متافیزیک که تا آن زمان با تشکیل دیالک تیک در پیوند بود، به تجسم طرز تفکری بدل می شود که در آن، «چیزها و روندهای طبیعی در انفرادشان و در خارج از پیوند کلی بزرگ شان در نظر گرفته می شوند.
·        و لذا نه در حرکت شان، بلکه در سکون شان، نه به مثابه چیزهای ماهیتا متغیر، بلکه به مثابه چیزهای ثابت، نه در حیات شان، بلکه در مرگ شان در نظر گرفته می شوند.»
·        (فریدریش انگلس، «آقای اویگن دورینگ و تحولات علمی» (آنتی دورینگ)، کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 20، 1962)  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر