شین میم شین
سعدی
در آبی که پیدا نگردد کنار
غرور شناور نیاید به کار
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 128)
سعدی
در آبی که پیدا نگردد کنار
غرور شناور نیاید به کار
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 128)
• معنی تحت اللفظی این بیت، عبارت از این است که در دریائی که کرانه اش پیدا نیست، غرور شناور مؤثر اثری نمی تواند باشد.
• آیا حق با سعدی است؟
• ما برای پاسخ به این پرسش بظاهر بیهوده باید از عام به خاص رویم.
• باید شناخت افزار عامی را پیدا کنیم که سعدی بسط و تعمیم داده باشد.
• منظور از تفکر مفهومی همین است.
• آنچه در وهله اول بنظر می رسد، مفهوم «شناور» است.
• شناور فاعل عمل شنا ست.
• به این طریق ما به مفهوم عام «سوبژکت» می رسیم و یکی از گره های معرفتی باز می شود.
• چون یافتن سوبژکت کافی است تا به جفت دیالک تیکی آن دست یابیم.
• جفت دیالک تیکی سوبژکت، اوبژکت است.
1
• اکنون می توان گفت که سعدی در این بیت، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک شناور و دریا بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن اوبژکت (دریا) می داند.
• اما اشکال کار سعدی مطلق کردن نقش اوبژکت و هیچ انگاری نقش سوبژکت است.
• پس می توان گفت که سعدی دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک دریا و هیچ بسط و تعمیم می دهد و عملا تخریب می کند.
• تخریب داربست دیالک تیک یکی از بارزترین نشانه های خطا و بطلان نتیجه گیری است.
• در هر دیالک تیک، هر کدام از اقطاب آن نقش معینی بازی می کند و یکی از آندو در تحلیل نهائی نقش تعیین کننده را به عهده دارد.
• این هرگز به معنی هیچکاره بودن قطب دیگر نیست.
• حالا نظر دیگری به بیت سعدی می اندازیم:
• در آبی که پیدا نگردد کنار
• غرور شناور نیاید به کار
• سعدی صحنه زیر را در نظر خوانده مجسم می کند:
• شناوری در دل دریا گیر کرده و کرانه ای در دیدرسش نیست.
• نتیجه گیری سعدی این است که سوبژکت با تمام غرور و توانش، هیچکاره است و راه نجاتی برایش متصور نیست.
• نسخه ای که سعدی برای او تجویز می کند، تسلیم محض به مرگ است.
• انفعال و تسلیم از مقولات اساسی فلسفه فرماسیون برده داری و فئودالیسم است.
• این گشتاور فکری با مفهوم «سوبژکتیویته» (فاعلیت) تبیین می یابد:
• فلسفه قرون وسطی منکر سوبژکت وارگی (سوبژکتیویته، فاعلیت) انسان است.
• بی خود نیست که در فلسفه عصر جدید، سوبژکت در همه گلدسته های بورژوائی آغازین اعلام و اثبات و چه بسا حتی مطلق و همه کاره تلقی می شود.
• سوبژکت در فلسفه فیشته ـ فیلسوف ایدئالیست بزرگ عصر جدید در آلمان ـ نقش غول آسائی کسب می کند.
• آنچه سعدی نادیده می گیرد، این حقیقت امر است که برای هر مشکلی راه حل های مختلفی وجود دارد.
• مسئله فقط هنر کشف راه حل است و تلاش در جهت کشف راه حل در این میان نقش بسیار مهمی بازی می کند.
• دیده نشدن کرانه می تواند علل سوبژکتیف و اوبژکتیف مختلفی داشته باشد.
• اگر شناور باندیشد و ضمنا به اندیشه اش جامه عمل بپوشاند، چه بسا می تواند راه حلی بیابد.
• تفکر و شناخت نه در سکون و تسلیم، بلکه در جنبش و تلاش توسعه می یابد.
• کسی که دست روی دست بگذارد و به تماشای درخت بسنده کند، نه به شناخت درخت نایل می آید و نه به لیاقت معرفتی ـ نظری خود وقوف پیدا می کند.
• اگر او تبر بدست گیرد و بر تنه درخت فرود آورد، هم به چند و چون، یعنی پوکی و سفتی و خشکی و تری درخت پی می برد و هم به چند و چون تبر و شیوه فرود اوردن تبر.
• در روند همین کار، تفکر توسعه می یابد و تبرزن به قابل شناخت بودن تبر و درخت و لیاقت معرفتی خود نیز آگاه می شود.
• وقتی مارکس و انگلس می گویند که انسان محصول کار است به همین دلیل است.
• بدون کار، تفکر و شناخت و شعور تشکیل نمی یابد.
• تفکر و شعور و شناخت از معبر دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت می گذرد.
• در این مثال، از معبر دیالک تیک تبرزن و درخت می گذرد.
• تبر وسیله کار سوبژکت شناسنده است!
• تبر پل پیوند میان سوبژکت و اوبژکت، تبرزن و درخت است!
• در مثال سعدی، شنا فونکسیون تبر را به عهده می گیرد.
• شنا پل پیوند میان شناور و کرانه نجات است.
• شناور در روند شنا هم دریا را می شناسد، هم شیوه بهتر شنا را کشف می کند، هم توان و قوای جسمی و فکری خود را به محک می زند و هم به شناخت کرانه و وسایل نیل به کرانه دست می یابد.
2
• سعدی همیشه برای اثبات تئوری های غلط خویش، پیش شرط دلبخواهی وضع می کند و سپس بر اساس آن پیش شرط استثنائی، خیالی و واهی حکم مورد نظر خود را صادر می کند.
• او در این بیت، دیالک تیک دریا و ساحل را در هم می شکند، دریا را مطلق می کند و ساحل را دور می اندازد و پیروزمندانه از آبی بی ساحل سخن می گوید و نتیجه می گیرد که در آب بی ساحل غرور شناور به کار نمی آید.
• این ترفند ایدئولوژیکی همیشگی سعدی و حافظ است:
• صدور حکم بر اساس پیش شرط غیرواقعی و واهی.
• این نوعی شیادی تئوریک است.
• سعدی در این حکم، جامعه را ـ به غلط ـ اقیانوس بی کرانه ای قلمداد می کند و سپس اعلام می کند، که غرور شناور در این اقیانوس نمی تواند گرهگشا باشد.
• به عبارت دیگر تلاش برای نجات و کوشش برای بهبود وضع موجود بیهوده است.
• آنگاه نوبت به صدور رهنمود نهائی می رسد و آن اینکه بهترین کار تسلیم قضا و قدر شدن و رضا به داده و نداده دادن است.
• اگر بطلان پیش شرط غلط سعدی اثبات شود، اگر نشان داده شود که هیچ چیز بی جفت دیالک تیکی اش وجود ندارد، آنگاه منطق سعدی تق و لق خواهد شد و سیستم استدلالش فرو خواهد پاشید.
3
• خدعه و نیرنگ دیگر سعدی در این حکم، عبارت از این است که او دیالک تیک استثناء و قاعده را وارونه می کند و استثناء را به جای قاعده جا می زند.
• یک در میلیون احتمال آن وجود دارد که شناوری در وسط اقیانوسی بیفتد و غرور شناوری اش واقعا به کار نیاید.
• این یک امر استثنائی است.
• سعدی این استثناء را قاعده جا می زند و بر اساس آن از بیهوده بودن اراده، لیاقت و غرور شناور دم می زند.
• نه جامعه اقیانوس بیکرانه ای است و نه انسان، شناوری تنها، تک افتاده، تکرو و بی پناه و بی کس.
• جامعه روندی قانونمند است.
• جامعه عرصه کار و پیکار طبقات اجتماعی مختلف است.
• هیچ انسانی تنها و منفرد نیست.
• انسانها به سبب شرکت در تولید اجتماعی، طبقاتی را تشکیل می دهند و بنا بر منافع طبقاتی خود به همزیستی تضادمند با اعضای طبقات دیگر می پردازند.
• جامعه و هر چیز و پدیده و سیستم، عرصه وحدت و مبارزه اضداد است.
• در این مبارزه هر قدم کوچک تأثیر و تغییر معینی را سبب می شود، هر نور کوچک، بالاخره روشنائی است و از بهم پیوستن انوار کوچک می تواند خورشیدی طلوع کند و اندام یخزده توده مولد را گرما و نیرو بخشد و برای تحول جامعه بسیج کند.
• سعدی و حافظ اعضای مولد جامعه را به انفعال مطلق و هیچکارگی فرا می خوانند.
• سعدی قصد فئودالیزه کردن بشریت را بر سر دارد:
• او می خواهد از بشریت، توده ای انگل، منفعل، فئودال واره و هیچکاره بسازد.
• سعدی و حافظ خواهان تخریب فاعلیت (سوبژکتیویته) انسان بطور کلی اند.
• سوبژکت تاریخ بودن انسان، به مذاق فئودالی آنها خوش نمی آید.
در تمرین بعدی نظری به دیوان حافظ خواهیم افکند و این مسئله را وسیعتر به چالش خواهیم کشید!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر